سخنمان با شهدا است، همانهایی که روزی با خلوص نیت برای این سرزمین جان و مال خود را تقدیم کردند و جای رشادتهای آنان، امروز خالی است، کسانی که با شجاعت تمام در دوران دفاع مقدس، دلاورانه ایستادند و پیروزی را برایمان رقم زدند.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در حالی که ۱۵ ساله بود، با گروههای ضدانقلاب مانند فرقان به بحث و مجادله مینشست، با سن کم، گروه سرود، تیم فوتبال و جلسات مذهبی تشکیل داد و فردی بسیار فعال بود در واقع ایشان همزمان هم دانشجو بود، هم جلسات مذهبی داشت و هم فوتبال بازی میکرد. درس تربیت بدنی سبب شد فوتبال را به مربی خود نشان دهد به طوری که به تیم ملی فوتبال دانشجویان ایران دعوت شد و با پیام فرمانده خود، تیم ملی را رها میکرد و خود را به عملیات میرساند و در جبههها حضور مییافت.
سخنمان با شهدا است، همانهایی که روزی با خلوص نیت برای این سرزمین جان و مال خود را تقدیم کردند و جای رشادتهای آنان، امروز خالی است، کسانی که با شجاعت تمام در دوران دفاع مقدس، دلاورانه ایستادند و پیروزی را برایمان رقم زدند.
یکی از این هزاران حماسهساز، شهید سیدعلی اصغر ربیعنتاج دانشجوی شهید فریدونکناری است.
برادر این شهید گرانقدر پرفسور سیدعلیاکبر ربیعنتاج در گفتگو با ایسنا، از خاطرات شهید برایمان میگوید، خواندن این گفتگو خالی از لطف نیست.
سیدعلیاکبر ربیعنتاج با اشاره به اینکه علی اصغر ربیع نتاج در هفته اول نوروز به دنیا آمد و زمانی که وی را قنداق کردند و به آغوشم دادند را به یاد میآورم، گفت: زمانی که دوران دبستان و راهنمایی را در فریدونکنار گذراند با وجود سن کم در ایام انقلاب، در جلساتمان شرکت میکرد. خط فکری خود را پیش از پیروزی انقلاب با وجود سن کم مشخص کرده بود. علی اصغر دو ویژگی مهم داشت، هم از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود و هم از آنها استفاده میکرد.
پاسخ به خدا!
زمانی که ما در تظاهرات شرکت میکردیم برخی از همسایهها که هنوز به درک درستی از اسلام و انقلاب نرسیده بودند به خانهمان میآمدند و از پدر و مادرمان گله و شکایت میکردند که فرزندان شما در تظاهرات و شلوغیها شرکت میکنند. جلوی آنها را بگیرید. من به برادرم میگفتم شما سن کمی دارید و بهتر است در خانه بمانید که با حالت ناراحتی به من میگفت: «من اگر شرکت نکنم به خداوند در روز قیامت چه پاسخی بدهم» که این امر نشان از درک و خط فکری درست در آن سن کم داشت.
اهل مطالعه بود و در کنار حضور در دبیرستان، درسهای حوزه را میخواند. پس از پیروزی انقلاب، رادیو، برخی از درسهای بزرگان مانند شهید مطهری، مصباح یزدی و دکتر شریعتی را پخش میکرد، ایشان نیز به دلیل فرصت و استعدادی که داشت علاوه بر آنکه این دروس را گوش میداد آنها را در قالب ۱۴ دفتر یادداشت کرد و امروز این دفاتر که مباحث عقیدتی و فکری شهید است از وی به یادگار مانده است. در طول هفته، هفت جلسه مذهبی، عقیدتی داشت و نکته جالب این بود که در یک دفترچه، تمام آیههای قرآن درباره جهاد را به صورت موضوعی یادداشت و آن را برای شاگردانش در جلسات هفتگی تدریس میکرد.
بحث با گروههای ضدانقلابی
در حالیکه ۱۵ ساله بود، با گروههای ضدانقلاب مانند فرقان به بحث و مجادله مینشست، با سن کم، گروه سرود، تیم فوتبال و جلسات مذهبی تشکیل داد و فردی بسیار فعال بود در واقع ایشان همزمان هم دانشجو بود، هم جلسات مذهبی داشت و هم فوتبال بازی میکرد. درس تربیت بدنی سبب شد فوتبال را به مربی خود نشان دهد به طوریکه به تیم ملی فوتبال دانشجویان ایران دعوت شد و با پیام فرمانده خود، تیم ملی را رها میکرد و خود را به عملیات میرساند و در جبههها حضور مییافت.
در عملیات فتح فاو در والفجر ۸ وسایل غواصی را آوردند و رزمندگان وسایل خود را تحویل گرفتند. ایشان صبر کرد تا همه رزمندگان وسایل را بگیرند و وقتی نوبت ایشان شد برخی از امکانات غواصی باقی نماند. زمانی که وارد رودخانه اروند شدند به سختی توانست از آن رودخانه عبور کند و در واقع همرزمانش معتقد بودند که برای عبور از اروند ایثار کرد.
ویژگیهای منحصر به فرد
چند ویژگی منحصر به فرد داشت. بر اساس احساس و عاطفه تصمیم نمیگرفت. فعالیتهایش همیشه منطقی و بر پایه استدلال بود. در وصیت نامه خود آورده است، «کربلا گرفتن مهم نیست، مهم این است که اسلام زنده شود». اهل مطالعه و نظر بود، هم مطالعه میکرد و هم نظر میداد. اهل شعر و شاعری بود. پیش از عملیات کربلای ۱۰ شیهد آوینی در منطقه حضور پیدا کرد و از رزمندگان گردان سوال پرسید که چه کسی میتواند برای این مستند صحبت کند که همه برادرم را خطاب کردند. بچهها وی را بلبل گردان صدا میزدند.
زندگی سادهای داشت و در حالی که کم خرج بود به دیگران کمک میکرد، یک دوچرخه داشت که قیمت آن ۲۰۰ تومان بود و با آن به روستاها میرفت.
یک ویژگی منحصر به فرد برادرم، رفتار بسیار خوب با پدر و مادرمان بود. گاهی اوقات ساعت ۲ بامداد از جلسات هفتگی به خانه بر میگشت و برای اینکه پدر و مادر درب را باز نکنند و از خواب بیدار نشوند، از بالای دیوار به داخل حیات خانه میآمد و به آرامی در اتاق خود استراحت میکرد.
کمک کار پدر در زمین کشاورزی بود. در فصل تابستان و گرمای بسیار زیاد، با دهان روزه محصول را درو میکردیم و برادرم نیز به ما کمک میکرد، برخی اوقات از شدت گرما داخل رودخانه اطراف میرفیم تا از عطشمان کم شود، نکته جالب اینجا است که پس از یک روز سخت، با پای پیاده مسیر ۹ کیلومتری را میپیمود تا جلسه هفتگی خود را در روستای سوته برگزار کند.