گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- امیررضا مقومی؛* بعد از خروج امریکا از برجام در اردیبهشت ماه سال گذشته و اعمال فشار حداکثری بر ایران، نظام بین الملل شاهد تنشهای بسیاری در منطقه خاورمیانه شد.
تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از سوی واشنگتن، اعزام ناو یو اس اس ابراهام لینکلن به سوی خلیج فارس، تلاش برای به صفر رساندن فروش نفت ایران و... از جمله اقدامات آمریکا علیه ایران بود. در مقابل تهران جواب مقتدارنهای از خود نشان داد، سنتکام (ستاد فرماندهی کل نیروهای ارتش آمریکا در منطقه خاورمیانه شرق آفریقا و آسیای مرکزی) را جزء لیست تروریستی خود قرار داد، پهپاد قدرتمند آمریکایی، گلوبال هاوک، را بر فراز آبهای خلیج فارس مورد حمله موشکی قرار داد و آن را ساقط کرد.
این نمایش قدرت، موجب به اوج رسیدن تنشها بین ایران و آمریکا شد و رسانههای بین المللی از احتمال بروز جنگی دیگر در خاورمیانه سخن به زبان آوردند. در این بین کشورهایی از جمله عمان، عراق، ژاپن و دیگر کشورها سعی کردند بین ایران و آمریکا میانجیگری صورت دهند تا از تنشهای پیش آمده در منطقه بکاهند. با وجود تمامی سفرها و مذاکراتی که صورت گرفته، اما سطح تنشها پایین نیامده و جنگ رسانهای و لفظی بین طرفین ادامه پیدا کرده است.
نقطه شروع اختلافات ایران و آمریکا را باید از روزهای اول انقلاب اسلامی ایران در نظر گرفت. این اختلافات از نوع اختلافات حقوقی و یا سیاسی محدودی نبود، بلکه اختلافات بین این دو کشور از نوع اختلافات بنیادی و اصولی است. آمریکا به خاطر ماهیت نظام انقلابی که ایران دارد نمیتواند با تهران همانند کشورهای دیگر رفتار کند، همان گونه که کسینجر بیان میکند: ایران یا باید همچون کشور برخورد کند یا همچون نهضت. این به این معناست که یا ایران باید همچون کشورهای دیگر منطقه همچون عربستان سعودی و امارات رفتار کند و خود را با نظم جهانی آمریکایی وفق دهد یا باید همچون نهضتهای انقلابی دائما در حال تنش و درگیری با مجامع بین المللی باشد.
اما اصلیترین اختلاف و به تعبیر دیگر بزرگترین اختلافی که آمریکا با ایران دارد، در ماهیت اصولی این دو کشور است. جمهوری اسلامی ایران بعد از انقلاب ۱۹۷۹، خود را یک نظام انقلابی معرفی کرد که نظم موجود جهانی را بر نمیتابد و این نابرابری بین شمال-جنوب را مورد انتقاد قرار میدهد و برای ایجاد یک نظم نوین جهانی بر پایهی مردم سالاری و عدالت تلاش میکند. در مقابل، ایالات متحده یک رژیم محافظه کار و خواهان وضع موجود است و نه تنها علاقهای به تغییر نشان نمیدهد بلکه خواهان بستن هر روزنهی تغییر و تحول به خصوص در منطقهی خاورمیانه است. آمریکا منافع خود را در یک کلام، هماهنگ کردن کشورها با نظم نوین جهانی آمریکایی میداند، چه آن کشورهایی که به اصول لیبرالیسم و دموکراسی مورد ادعای آمریکا پای بند باشند و چه کشورهایی که هیچ نشانهای از حقوق بشر و دموکراسی در آنها وجود نداشته باشد، همچون کشورهای پادشاهی حوزه خلیج فارس.
با وجود این، ایران و آمریکا در برهههایی از تاریخ ۴۰ ساله گذشته، با یکدیگر کانالهای ارتباطی مختلفی ایجاد کردند. اما در همه آن ها، آمریکا بعد از رسیدن به اهداف خود، میز مذاکره را رها کرد؛ در زمان جنگ و موضوع مکفارلین به تعهداتی که داده بود عمل نکرد، در زمان آقای هاشمی رفسنجانی و بوش پدر ایران تلاش فراوانی برای آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان انجام داد و سعی کرد حسن نیت خود را به ایالات متحده نشان دهد، اما تغییری در رفتار واشنگتن ایجاد نشد، در زمان دولتهای هفتم و هشتم ایران با بوش پسر سر موضوع طالبان همکاری کرد، اما در محور شرارت قرار گرفت و در زمان حال که ایران بسیاری از تعهدات خود را تحت عنوان برجام انجام داده، نه تنها مشکلی حل نشده بلکه یاوه گوییها و تهدیدات اقتصادی، نظامی آمریکا به اوج خود رسیده است. همهی این بدعهدیها و به خصوص شکست برجام که ایران سالها به صورت مستقیم و آشکارا با طرف آمریکایی پشت میز مذاکره قرار گرفته بود، موجب به وجود آمدن دیوار بلند بی اعتمادی بین دو کشور شد. تاریخ ۴۰ ساله به طور خلاصه به این نکته اشاره دارد که مشکل آمریکا نه انرژی هستهای و نه موشک و نه مسائل منطقهای است، بلکه مشکل سر ماهیت سیاسی این دو کشور است.
با این مقدمه، باید به این سوال پاسخ گفت که آیا میانجیگری بین ایران و آمریکا موثر است؟ و در کوتاه مدت می¬توان شاهد کاهش تنشها بود؟ و یا در بلند مدت امکان ایجاد روابط دیپلماتیک بین طرفین وجود دارد؟
با توجه به گذشته چهل ساله و با نگاه به تحولات منطقه، این میانجیگریها راه به جایی نخواهد برد. میانجی زمانی میتواند سطح تنشها را پایین بیاورد که اولا اختلافات محدودی بین طرفین وجود داشته باشد و دوما هر دو طرف خواهان رفع مشکل شوند و سوما، میانجی از قدرت لازم برخوردار باشد و سر سپردهی دولتی نباشد.
اما این اصول در روابط بین تهران و واشنگتن دیده نمیشود. اختلافات طرفین، عمیق و بنیادی است و در همه زمینهها بین این دو کشور کشمکشهای زیادی وجود دارد که میشود دلیلش را همان تفاوت بین دو نظام انقلابی و محافظه کار ذکر کرد.