شیعه در زمان امام رضا علیهالسلام آنقدر بالغ شده بود که پس از ایشان، انشعاب جدی دیگری در میان شیعیان پدیدار نشد. در حالی که سه تن از امامان پس از ایشان ...
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ پیش از آغاز بحثِ تحلیل هجرت امام رضا علیهالسلام به مرو، تذکر این نکته را ضروری میدانم که رفتار و فعل هرکدام از ائمهی معصومین علیهمالسلام در هر یک از شئون حیات ایشان در این دنیا، از فعل دیگر معصومین علیهمالسلام گسسته و جدا نیست، بلکه فعل هر معصومی همچون حلقههای پیوستهی یک زنجیر، با افعال دیگر معصومین ارتباط دارد؛ و افعال معصومین، فعل یکدیگر را نقض نمیکند. در تأیید این مطلب، در زیارت غدیریه میخوانیم: «فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ، وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ، وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُک»
بنابراین علاوه بر اینکه همهی افعال امام معصوم علیهالسلام در همهی شئون با یکدیگر هماهنگ است، افعال هر یک از معصومین علیهمالسلام نیز با افعال امام معصوم دیگر نیز هماهنگ و پیوسته است. فعل امیرالمؤمنین علیهالسلام ادامهی فعل رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآله است و رسالت ایشان با حلقههای افعال سایر اهل بیت علیهمالسلام صورت گرفته است. از همین رو است که شما میتوانید کلام امام هادی علیه السلام را قرینهی کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام قرار دهید و چنین هماهنگیای را در کلام غیر معصوم نمیتوان پیدا کرد. اکنون با داشتن چنین توجهاتی که لازمهی تفقه در فعل معصومین علیهمالسلام است، میتوان هجرت امام رضا علیهالسلام از مدینه به مرو را تا حدّ توان تحلیل کرد.
شرایط سیاسی ائمهی پیش از امام رضا علیهالسلام پس از رحلت نبیّ اکرم صلّیاللهعلیهوآله، امیرالمؤمنین علیهالسلام با اتخاد تدابیر بلندی که در شأن معصومیت و ولایت امام است، به جنگ با «نکث» و «قسط» و «مرق» رفتند و چشم فتنه را کور کردند؛ لذا سرحلقهی بصیرت حاصل از رویاروییهای امیرالمؤمنین علیهالسلام با ناکثین و قاسطین و مارقین، ارزشمندترین و غنیترین سرمایهی شیعه در طول تاریخ بوده است. حضرت وقتی آمادهی شهادت شدند، مأموریت خودشان را در کورکردن چشم «ظلماتٌ بعضُها فوقَ بعضٍ» که همان ظلمات حاصل از آن حوادث است، تمام کرده بودند. شاهد این مطلب، بخشی از زیارت غدیریه است که میخوانیم: «وَ لَمَّا رَأَیْتَ قَدْ قَتَلَتْ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ وَ صَدَّقَکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ فَأَوْفَیْتَ بِعَهْدِه» پس از ایشان، امام حسن مجتبی و امام حسین علیهالسلام با تدابیری که اتخاذ کردند، دشمن را به جایی رساندند که در برابر نشر و پخش معارف اهل بیت علیهمالسلام سد ایجاد کند و مانع از گسترده شدن دامنهی مخاطبان علوم اهل بیت عترت و طهارت شود. هر دو امام بزرگوار در این مسیر به شهادت رسیدند و با شهادت خودشان، روح تازهای در کالبد جامعهی شیعه دمیدند. برای چگونگی خفقان سیاسی و فرهنگی دورهی بنیامیّة، کافی است در این کلام علامه طباطبایی رحمهالله دقت کنیم که ایشان فرمودند: «من همهی وسائلالشیعة را که تتبع کردم، بیش از سه روایت فقهی از سیدالشهداء علیهالسلام پیدا نکردم».
این مطلب خیلی عجیبی است، زیرا عموم مسلمانها بر سر این مسأله اتفاق نظر دارند که علم نبیّ اکرم صلّیاللهعلیهوآله در میان خاندان ایشان است و عموم مسلمانان، مرجعیت علمی اهل بیت را به رسمیت میشناسند. حال در جامعهی اسلامی چه اتفاقی افتاده است که ابوحُریرهها، مرجع روایت حدیث از نبی خاتم میشوند، اما از سیدالشهداء علیهالسلام در جامعترین کتاب فقهی و روایی شیعه، بیشتر از سه حدیث نقل نمیشود؟! این مسأله حکایت از آن دارد که مردم در این دوره، حتی مسائل فقهی خود را هم از ائمهی معصومین علیهمالسلام نمیپرسیدند؛ بنابراین با ریختهشدن خون سیدالشهداء علیهالسلام موجبات نابودی دستگاه شیطان و منزویگشتن شیاطین انس و جنّ فراهم شد و رجعتی به سمت شیعه پدید آمد و بستری فراهم گردید تا امام باقر و امام صادق علیهماالسلام انقلاب عظیمی را در حوزهی اندیشهی جهان اسلام راهبیندازند و زمینهی تأسیس جغرافیای جدیدی را برای شیعه فراهم آورند. اما آنچه خون سیدالشهداء علیهالسلام را به انقلاب علمی امام باقر و امام صادق علیهماالسلام پیوند داد، تصرفات عظیمی بود که امام سجاد علیهالسلام با «احیای توحید و معنویت» از یک سو؛ و «احیای توجه به اهل بیت علیهمالسلام از طریق توجه به عاشورا» از سوی دیگر، قیام اباعبدالله علیهالسلام را به بار نشاندند و حقیقت رسالت نبیّ اکرم صلّیاللهعلیهوآله را دیگر بار احیاء نمودند.
خلاصهکردن طریق مبارزهی امام سجاد علیهالسلام به دعا، در شأن تحلیل فعل معصوم و توصیف مقامات امام نیست. صحیفهی سجادیه تجلّی احیاء توحید در جامعهی مسلمانها است؛ فعل اصلی ایشان در ایام امامت و احیاء دیگربارهی معنویت حقیقی فراموششدهای است که در خلأ این معنویت، مرجعیت اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام به فراموشی سپرده شده و فرزند رسول خدا در این فراموشی به مسلخ رفته بود.
در نتیجهی همین احیاء معنویت و مرجعیت اهل بیت علیهمالسلام بود که وقتی در ایام حج، هشام لعنةالله علیه قصد طواف بیتاللهالحرام کرد و خواست أعمال حج را بجا آورد، به خاطر ازدحام جمعیت نتوانست به حجرالأسود نزدیک شود، اما هنگامی که سیدالساجدین علیهالسلام تشریف آوردند، مردم محو جمال ایشان شدند و خیره و حیران، حضرت را تماشا کردند و راه را بازکردند تا حضرت به سمت حجرالاسود رفتند و آن را استلام فرمودند. هشام تعجب کرد و با تجاهل پرسید: «او کیست؟» فرزدق، شاعر خاندان عترت و طهارت علیهمالسلام، آنجا حاضر بود و در پاسخ با زبان شعر، حضرت را معرفی کرد.
این بازگشت و توجه به امام معصوم، محصول تصرفات امام سجاد علیهالسلام برای اصلاح انحرافی است که پدر بزرگوارشان نیز برای مبارزهی با آن قیام کرده بودند. در نتیجهی این مشی امام سجاد علیهالسلام مردم این امکان را پیدا کردند که معنویت و قداست امام معصوم علیهالسلام را ببینند و به سرچشمهی توحید و بندگی راه پیدا کنند. پس اینطور نیست که حضرت با دعا، به جنگ با بنیامیه رفته باشند، بلکه دعا یکی از شئون امامت ایشان بوده که احیاء معنویت در آن منعکس است. به بیان دیگر، صحیفهی سجادیه تجلی احیاء توحید در جامعهی زمان امام سجاد علیهالسلام است و نه ابزار مبارزهی آن حضرت.
بازگشت به خانهی اهل بیت علیهمالسلام در پی بازگشت مردم به خانهی اهل بیت علیهمالسلام که نتیجهی تلاشهای امام سجاد علیهالسلام بود، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام جایگاه مرجعیت علمی امام معصوم را نیز در جامعهی اسلامی احیاء نمودند و معادلهی مراجعهی مردم برای حل و فصل مسائل فقهی را عوض کردند. انسان با ورقزدن توحید صدوق رحمهالله و مرور سؤالهایی که به امام باقر و امام صادق علیهماالسلام ارجاع میشد، میتواند دریابد که کار مسلمانها به جایی رسیده بود که دربارهی توحید و معرفت خداوند متعال، حرفهایی بدتر از یهود میزدند! این انحطاط که تصادفی نیست. فرقهسازی، ایجاد بدعت، راهاندازی نهضت ترجمه و پدیدآوردن جریانهای انحرافی، همه و همه، کارهای مدیریت شده و توأم با یک برنامهریزی بود که دستگاه نفاق، با دوراندیشی و نگاه تاریخی، آن را راهانداخته بود تا اسلام و معنویت حاصل از آن را سرنگون کند.
در چنین شرایطی، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام با ایجاد پایگاه مرجعیت علمی در جهان اسلام، نهتنها شیعیان، که حتی اهل سنت را از افتادن در ورطهی انحطاط فکری نجات دادند و چهارچوبهای مقنّنی را در معارف اسلامی بنا نهادند. در این دوره با احیاء مرجعیت علمی امام معصوم، کار به جایی رسید که بزرگان هر چهار مذهب اهل سنت، در مکتب امام صادق علیهالسلام حضور مییافتند و از شاگردان آن حضرت به شمار میآمدند.
ایشان ضمن اتخاذ تدابیر بلند، با تربیت شاگردان فقهی در بدنهی اهل سنت، در برابر پدیدآمدن انحرافهای خطرناکتری ایستادند که میتوانست به فروپاشی جامعهی اسلامی منتهی شود و نام اسلام و مسلمانی را یکسره در تاریخ به فراموشی بسپارد. اگر امروزه عموم مسلمانان به جای داشتن معنویت مبهم، وارث معارف متقن و مستدلی هستند، همهاش مدیون تدابیر این دو امام بزرگوار و عظیمالشأن است.
دورهی حضرت موسیبنجعفر سلاماللهعلیهما نیز دورهی فوقالعادهای است که در آن پایههای توسعهی جغرافیایی شیعه با تدابیر ایشان اتفاق میافتد. ایشان با اینکه جمعیت فراوان، اما متفرق شیعیان در اطراف دنیای اسلام بودند، کاری کردند که بنیالعباس مجبور شدند مسیر خودشان را تغییر دهند و برای مهار شیعه، سیاست دیگری را اتخاذ کنند. این تغییر، بهویژه، در دوران حاکمیت مأمون کاملاً هویداست.
ویژگیهای دوران امامت حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام مأمون که یکی از باهوشترین خلفای بنیعباس بود، بر آن شد تا با شریککردن امام رضا علیهالسلام در امر حکومت، این چرخش سیاسی را به شیعیان آن حضرت نشان دهد. وی با شریککردن امام رضا علیهالسلام در حکومت خود، این هدف را دنبال میکرد که به همه نشان دهد مسألهی حکومت، قدسی و زمینی و آسمانی ندارد و حتی اگر امام شیعه نیز در این مسند بنشیند و دست او به حکومت باز شود، همان کاری را انجام میدهد و سیاستی را در پیش میگیرد که ما انجام میدهیم. اما برعکس؛ امام رضا علیهالسلام نیز بر آن بودند تا با پذیرفتن ولایتعهدی، این مسأله را نشان دهند که خلافت الهی، امر دیگری است و اگر امام بر مسند حکومت بنشیند، به گونهی دیگری رفتار خواهد کرد.
آنچه ما میتوانیم در مورد تحولات عظیم جامعهی شیعه در عصر امام رضا علیهالسلام که با تدابیر آن حضرت صورت گرفته بود، صحبت کنیم، تنها وجه ظاهری و مُلکی آنها است. باطن تحولات و آن حقیقت ملکوتیای که با تصرفات ایشان صورت پذیرفت، از دسترس ما خارج است.
رواج گفتمان ولایت و امامت یکی از تغییرات جدّی که در عصر امام رضا علیهالسلام واقع شد، این بود که گفتمان امامت و گفتگو در باب ولایت ائمهی معصومین علیهمالسلام به طور جدی در جامعه رواج یافت و تقیه در موضوع ولایت نسبت به زمانهای قبل برداشته شد؛ این موضوع را میتوان در احتجاجات آن حضرت مشاهده کرد و از همین رو است که اکثر معارف سنگین حول مقامات ائمه علیهمالسلام در دورهی ایشان آشکار شد و زمینهای پدید آمد تا معارف بیشتری در این حوزه، همچون زیارت جامعهی کبیره و زیارت ائمةالمومنین، در زمان امام هادی علیهالسلام بیان شود و بستر معرفی امام و امامت از نو احیاء گردد.
بلوغ جامعهی شیعه برای امتحانهای پیچیدهتر در پی نشر و احیای چنین معارف نابی بود که جامعهی شیعه این قابلیت را پیدا کرد تا برای اولینبار به امام خردسال امتحان شود و از این آزمایش سخت، سربلند بیرون آید. شیعه در زمان امام رضا علیهالسلام آنقدر بالغ شده بود که پس از ایشان، انشعاب جدی دیگری در میان شیعیان پدیدار نشد. در حالی که سه تن از امامان پس از ایشان -امام جواد، امام هادی و امام عصر علیهمالسلام- از نظر سنی خردسال بودند. در نقل آمده است: «روزی جناب علیبنجعفر علیهالرحمة عموی ثامنالأئمه علیهالسلام در میان شاگردان خود در مسجد نبوی نشسته و مشغول تدریس بود. در همین حال، امام جواد علیهالسلام که به حسب ظاهر خردسال بودند، وارد شدند. جناب علیبنجعفر به احترام ایشان، تمامقد بلند شد و به استقبال حضرت رفت و با تحتالهنک خود، غبار کفش حضرت را پاک کرد و دست حضرت را بوسید. شاگردان که از این کار ایشان تعجب کرده بودند، گفتند: این کار شایستهی شما نیست! سن و سالی از شما گذشته و عالم بزرگی هستید و چند تن از امامان را درک کردهاید! علیبنجعفر در پاسخ به آنها گفت: اینگونه نیست؛ خدای متعال محاسن سفید من را لایق امامت ندانستهاند و در عوض این آقازاده را لایق چنین مقامی دیدهاند.»
چنین فهمی تصادفی نیست، بلکه از رشد جامعهی شیعه در درک عمیقتری از معنی امامت و ظرفیت بالاتری از تحمل ولایت حکایت دارد. این بلوغ محصول تصرفات و معارفی است که امام رضا علیهالسلام ضمن هجرت از مدینه به مرو در اختیار جامعهی شیعه قرار دادند و ظرفیت شیعیان را تا حد اطاعت از امام خردسال ارتقاء بخشیدند. عجیبتر اینکه کسانی در برابر امامت امام جواد علیهالسلام تسلیم شده بودند که از علمای بزرگ شیعه محسوب میشدند و شاگردی امام صادق علیهالسلام را تجربه کرده بودند.
شکلگیری مرکزیت در جهان شیعه اگرچه جمعیت جامعهی شیعیان در زمان ولایت امام رضا علیهالسلام از کثرت قابل توجهی برخوردار شده بودند، اما در دنیای اسلام متفرق بودند و مرکزیت خاصی نداشتند. در چنین شرایطی امام رضا علیهالسلام به مرو هجرت فرمودند: و تدابیری اندیشیدند که مأمون مجبور شد به بغداد کوچ کند. بخش دیگری از تدابیر تاریخی ثامنالحجج علیهالسلام فراخواندن امامزادهها به سمت خراسان بود. هجرت این بزرگواران موجب شد تا مدنیّت شیعه در ایران، حول امامزادهها شکل بگیرد.
شهرسازی در ایران، حول بیوت نور ائمهی اطهار علیهمالسلام توسعه یافت و مردم حول نسل نورانی نبیّ اکرم صلّیاللهعلیهوآله گرد آمدهاند. از این رو است که «بنیان جامعهی شیعه بر تقوا است». امام رضا علیهالسلام در کلامی نورانی میفرمایند: «شنیدهام بعضی از مردم میگویند ما عقیده داریم که مردم بندگان ما هستند. نه، سوگند به قرابت و خویشاوندی ما که با رسول داریم، اینچنین عقیدهای نداریم و نه گفتهایم و نه از پدران و اجداد گرامی خود چنین شنیدهایم! بلکه میگویم مردم، بندگان ما هستند در اطاعت خدا، و پیرو ما هستند در ادای وظایف دینی. این مطلب را حاضران به غائبان برسانند.».
اگر آیهی مبارکهی «عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ» تنها یک مصداق داشته باشد، این مصداق امام معصوم است. کسی که احکام عبید و امام قرآن را بلد باشد، میداند که این عبد بودن، عبد بودن در اطاعت از خداست؛ نه پرستش امام. خداوند، ازلاً و ابداً، حلقهی بندگیاش را به گوش ما انداخته است؛ کسی که این حلقه را در گوشش نیندازد، حلقهی بندگی شیطان به گوشش میافتد.
حضرت رضا علیهالسلام در هجرتی که به خراسان داشتند، ضمن ایجاد مرکزیت برای شیعیان، حقیقت ولایت و امامت را احیاء نمودند و شأن امام را به جامعهی اسلامی معرفی کردند. به تلقی من، اینکه میگویند: ثواب زیارت امام رضا علیهالسلام از ثواب زیارت جدشان بیشتر است، از این مسأله نشأت میگیرد که ثواب زیارت امام رضا علیهالسلام «ثواب اقامة» است. زیارت امام رضا علیهالسلام به معنی اقامهی ولایت دوازده امام معصوم است.