مسئولیت کار با کانون جهادی صراط الحمید وابسته به بسیج دانشگاه علوم پزشکی مشهد است و بچهها در این چند روز تمام تلاششان را میکنند تا کمی از دردهای هم شهریهایشان کم کنند.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، مهدیه هادی زاده؛ ماجرا از شهریور ۹۸ شروع شد، رفته بودیم کلات. آن جا بود که ما بین رفت و آمدهایمان از نزدیک با درد آدمهایی آشنا شدیم که روز و شبشان را به کار میگذرانند. کمردرد و پادرد انگار همراه رنج آور زندگی شان شده بود. شاید فکرش را هم نمیکردند چنین دردهایی را بشود بدون جراحی و دارو خوب کرد. اصلاً گیرم که میدانستند، پولشان کجا بود تا بااین تعرفه بالای درمان بروند کلینیک فیزیوتراپی؟!
احتمالا ترجیح میدادند پول آن صرف هزینههای بالای روزمره شود و رفیق ناخواسته شان تا اطلاع ثانوی کنارشان باقی بماند!
این داستان در ذهن بچهها ادامه پیدا کرد. تصمیم گرفتند دور یکدیگر جمع بشوند و برای اولین بار اردوی جهادی تخصصی فیزیوتراپی راه بیاندازند. از گلشهر شروع کردند، میدانید کجاست؟ اگر نقشه مشهد را بگذارید جلویتان، میشود حاشیه این شهر شلوغ و پرسروصدا که البته آنجا خبری از این همه شلوغی نیست. بازهم همان داستان مردم کلات؛ درگیر کار روزمره اند و یحتمل آن رفیق ناخواسته همراهی شان میکند!
حوالی ۱۷ آبان اطلاع رسانی کردند که مردم بیایند برای معاینه و بیان مشکلات اسکلتی- عضلانی شان و کار غربالگری انجام شد. آنهایی را که میشد با ۵-۶ جلسه فیزیوتراپی تاحد مطلوبی به زندگی عادی (که حق هر آدمی است) برگرداند را جدا کردند، البته این بین بودند آنهایی که سکته کرده بودند یا بیمارهای رماتیسمی که متاسفانه با ۵-۶ جلسه نمیشد کاری برایشان انجام داد و حداقل به دوماه تمرین نیازداشتند. بگذریم، حالا همانهایی هم که غربال شده بودند برای درمان کم نبودند!
شنبه ۲۵ آبان کاربچهها شروع شد، قرارمان رأس ساعت ۳ بعدازظهر، گلشهر، دبستان شهید رحیمی بود. روز اول نیم ساعت با تأخیر شروع شد، چون تجهیزات هنوز نرسیده بود. حالا این که میگویم با تأخیر شروع شد نه این که تا آن موقع بیکار نشسته باشند، نه؟! کمی بعد از آمدن ما بیمارها هم آمدند و بچهها نیم ساعت اول بدون تجهیزات کارهای درمان را انجام دادند، ساعت ۳ ونیم تجهیزات رسید، انگار که گنج آورده باشند!
کارمان دیگر جدی جدی شروع شده بود، سالن مدرسه هم شلوغ بود؛ شاید باورتان نشود، ولی اکثراً خانم بودند، مشکلشان چه بود؟ همه نوع مشکلی میتوانستی پیدا کنی؛ کمر درد، پادرد، گردن و شانه درد و...!
تجهیزات را آوردند گذاشتند روی پلهها که بشود همه شان را دید زد و آنهایی که لازم است را برداشت؛ تخت، انواع دمبل و کافهای وزنهای (که اول فکر کردم بالشت است آخر خیلی سراغش را میگرفتند! اما بعد که آن را در دستم گرفتم فهمیدم چیزی بیشتر از یک بالشت کوچک است؟!)، چسبهای ورزشی، انواع بال ها، ابزار تقویت پنجه، تخته تعادل، هات بگ، کلد بگ و...
حالا قرار بود چکار بکنند؟ معاینه و ارزیابی دقیق، تشخیص عارضه اسکلتی-عضلانی، طراحی پلن درمانی شامل:منوال تراپی (درمان و تکنیکهای دستی)، تمرین درمانی، استفاده از مدالیتههای گرمایی-سرمایی و آموزش صحیح حرکات به بیمار برای تثبیت روند درمان.
از احوالات مریضها برایتان بگویم؛ شاید برای شما تکراری باشد، اما از همه چیز مهمتر این بود که بضاعت مالی نداشتند. مثلا دردهایی داشتند که ۱۰ سال طول کشیده بود؟! باورتان میشود آدم با دردی که با تمرینهای ۵-۶ جلسهای و حرکات درمانی خاص خوب میشود، ۱۰ سال زندگی کند؟
از هزینههای عمل و رفتن به کلینیکهای فیزیوتراپی که بهتر است حرفی نزنم!
خانم میانسالی با لبخند رضایت آمد و به من گفت: خدا خیرتان بدهد مادر. به من گفته بودند باید عمل بشوی یا این که فلج میشوی و دیگر نمیتوانی روی پاهایت راه بروی. اما الآن حالم بهتر است و احساس خوبی دارم. مادر! یعنی اگر تا آخر هفته بیایم میتوانم خوب راه بروم؟
یا مثلا مادر و پسری آمده بودند که مادر از کوتاهی عضلهای در پایش رنج میبرد و پسرش هم پایش را به سختی روی زمین میکشید تا بتواند برود جلو.
ماجرا از این قرار بود که آقا پسر جراحی لگن شده بود و ۳ ماه به حالت درازکش زندگی را گذرانده بود و چون پول فیزیوتراپی نداشتند مادرش با ماساژ و روغن، تاحدی که بتواند پایش را روی زمین بکشد و به جلو هدایت کند، آن را راه انداخته بود.
یکشنبه که از اتاق خارج میشد میتوانست قدم بردارد. البته نه آن قدر خوب که بشود گفت: درمان شده، اما دیگر مثل شنبه پایش را دنبال خودش نمیکشید. وقتی از سالن خارج میشد من خیلی خوشحال شدم.
مسئولیت کار با کانون جهادی صراط الحمید وابسته به بسیج دانشگاه علوم پزشکی مشهد است و بچهها در این چند روز تمام تلاششان را میکنند تا کمی از دردهای هم شهری هایشان کم کنند.
هوا سرد است، یک سردی از جنس پاییز که ترکیب شده باشد با عشق و محبت به هم نوعانت و ثمره اش بشود لبخند و برود بنشیند گوشه لب تک تک آنهایی که درد لبخندشان را دزدیده بود. مگر میشود بازهم «سرد»خطابش کرد؟!
مهدیه هادی زاده- فعال دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی مشهد
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.