به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، روایت جنگ از پرطرفدارترین موضوعات در میان کارگردانان دنیاست که هر یک بنا به شیوه خود به بخشی از آن میپردازند و در کنار ایجاد سرگرمی، پیامهای مهمی را به مخاطب انتقال میدهند و بخشی از تاریخ را بازخوانی میکنند.
در میان جنگهای مهم طول تاریخ، جنگهای جهانی همواره دستمایه پردازش هنرمندان بسیاری بودهاند و آثار هنری ارزشمند و تاثیرگذار زیادی با الهام از وقایع این دو جنگ آفریده شدهاند.
یکی از آثار سینمایی در این حوزه که اخیرا تولید و اکران شد فیلم ۱۹۱۷ محصول سال ۲۰۱۹ انگلیس به کارگردانی سم مندس است. مندس فیلمنامه این اثر را به همراه کریستی ویلسون با الهام از خاطره پدربزرگ خود در رابطه با جنگ جهانی اول به نگارش درآوردهاست.
دو بازیگر اصلی فیلم جرج مک کی و دین چارلز چپمن هستند که هریک به ترتیب در نفشهای اسکافیلد و بلیک نقش آفرینی کردهاند. این اثر در دسامبر ۲۰۱۹ اکران و همچنین کاندید بهترین فیلم و بهترین کارگردانی و بهترین فیلمبرداری جشنواره اسکار ۲۰۱۹ شد و در نهایت جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری را در این رقابت از آن خود کرد.
فیلمبرداری به صورت ممتد و با حداقلِ کات از تکنیکهای فیلمبرداری این اثر است که به زعم اکثر اهالی فن در این حوزه، یکی از سختترین تکنیکهای فیلمبرداری است. داستان فیلم که در بهار ۱۹۱۷ رخ میدهد برشی از یک روایت جنگی در جنگ جهانی اول است.
داستان دو سرباز انگلیسی به نامهای اسکافیلد و بلیک که در عصر فقدان ابزار ارتباطی باید پیام مهمی را به گردان دوم رژیم دونشایر برسانند. پیامی که نجاتبخش جان هزاران سرباز است که از قضا یکی از آنها برادر بلیک است. این دو جوان باید برای رساندن پیام از خاک دشمن عبور کنند.
فیلم روایت مصائبی است که در طول مسیر برای اسکافیلد و بلیک رخ میدهد.
داستان فیلم از ابتدا برای مخاطب روشن میشود و در همان چند سکانس ابتدایی، مخاطب پی میبرد که قرار است شاهد چه داستانی باشد. با وجود این لو دادن عمدی داستان از سوی کارگردان، فیلم، مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند. مسیری که این دو سرباز طی میکنند و اتفاقاتی که برای آنها رخ میدهد یک داستان ضد جنگ را پیش روی مخاطب میگذارد.
صحنههایی از مشاهده جمجمهها در کنار موشهای صحرایی، پاها و دستهای قطع شدهای که در مسیر رها شدهاند، خرابهها و بقایای تاسیسات جنگی همه و همه پیامهایی را به ذهن مخاطب القا میکنند که با پرسش «چرا جنگ؟» آغاز میشوند.
شخصیتهای اصلی فیلم ۱۹۱۷ ابرقهرمان نیستند و هیچ شباهتی به شخصیتهای حماسی ندارند آنها دو انسان هستند با تمام ویژگیهای انسانی چون ترس از مرگ، وحشت از موش، خشم، ترحم، ضعف و…
ارائه چنین تصویری از این دو سرباز بیش از پیش چهره ویرانگر جنگ را هویدا میکند و بیشتر از آنکه از منظر حماسه به جنگ بپردازد از بُعد دراماتیک به آن نگاه میکند و از انسانهای شبیه به یکدیگری سخن میگوید که بیآنکه یکدیگر را بشناسند از یکدیگر نفرت دارند و به کشتن یکدیگر مشتاقند. انسانهایی که برای منافع سران قدرت دست به کشتار همنوع خود میزنند.
یکی از صحنههایی که این طرز تلقی را در فیلم نشان میدهد سکانس کشته شدن بلیک است. سکانسی که به تمامی یکی از ابعاد خشن جنگ را نمایش میدهد. لحظهای که به نظر میرسد خلبان آلمانی، تنها بلیک را نمیکشد بلکه دست به کشتن انسانیت میزند.
دیالوگهای اسکافیلد و بلیک در این صحنه و یادآوری بلیک در مورد مادرش احساسات و خشم مخاطب را نسبت به جنگ جریحهدار میکند.
سکانسی که شاید اهالی مطالعه را به یاد کتاب «در غرب خبری نیست» رمارک بیاندازد و چالشهایی که رمارک در شاهکار خود پیش روی مخاطب قرار میدهد در بسیاری از سکانسهای ۱۹۱۷ مشاهده کند.
با این تفاوت که رمارک در کتاب خود صادقانهتر از مندس در ۱۹۱۷ ظاهر میشود.
چرا که علیرغم تلاش فیلم در راستای نمایش یک اثر ضد جنگ، روایت یک روایت بیطرف نیست. کارگردان همان اندازه که انگلیسیها را انسان نشان میدهد آلمانیها را وحشی و جانی و ضد انسان به تصویر میکشد. این نگاه جانبدارانه کارگردان تناقض آشکاری با شعار ضد جنگ بودن فیلم دارد که صداقت کارگردان را زیر سوال میبرد.
در کنار تمام اینها فیلم در جذب مخاطب خاص و عام موفق ظاهر شده و در رده محبوبترین فیلمهای جنگی چند سال اخیر قرار گرفتهاست و تماشای فیلم خالی از لطف نیست.
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران