گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، چندی پیش خبری مبنی بر ایجاد توافق دوجانبه میان ایران و چین منتشر شد که طی آن واکنشهای مختلفی از داخل کشور و حتی کشورهای غربی به همراه داشت. برخی این تفاهمنامه را یک قرارداد برای اجاره جزیره کیش به چین و فروش امتیازات اقتصادی به آن کشور دانستند و برخی دیگر نیز در پی حمایت از آن برآمدند و این سند را باعث پیشرفت اقتصادی خواندند، از طرفی آمریکا و اسرائیل که خود را جامانده دیدند؛ در پی سیاهنمایی هرچه بیشتر این سند برآمدند.
اما مسئله اینجاست که این تفاهمنامه یا سند راهبردی بین ایران و چین، هنوز برای بسیاری از مردم گنگ است و اطلاعات چندانی از آن ندارند، در پی همین کم اطلاعی و یورش اطلاعات نادرست با پوریا پرتو پژوهشگر اقتصاد بین الملل و مسئول اسبق بسیج دانشجویی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران به گفتگو نشستهایم.
دانشجو: همکاری ایران با چین از چه حیثی برای این کشور حائز اهمیت است و آیا ایران میتواند روابط سیاسی-اقتصادی مستقل از آمریکا با چین داشته باشد؟
برای پاسخ به این سوال باید نگاهی به ۳ دهه روابط چین و آمریکا بیاندازیم. اصلاحات اقتصادی در چین از سال ۱۹۸۷ میلادی (در دوران شیائو پینگ) آغاز شد؛ این کشور در سال۱۹۹۰ در پی سرکوب اعتراضات میدان «تیان آن من» با فرمان اجرایی بوش پدر در حوزه فناوری و دیگر حوزهها تحریم شد و تا به امروز نیز این تحریمها به ویژه در حوزه تکنولوژی بر روی چین قرار دارد و حتی در تمام این سالها که شرکتهای مختلف آمریکایی در این کشور حضور یافته اند حضور آنها با صدور مجوزهای موردی از سوی دولت آمریکا تسهیل شده یعنی ساختار تحریمها همچنان روی چین باقی مانده است.
چین بعد از سال ۲۰۰۱ به سازمان تجارت جهانی و در سال ۲۰۰۷ به FATF پیوست و در سال ۲۰۰۸ به واسطه بحران مالی سرمایه و تکنولوژی شرکتها از آمریکا به چین منتقل شدند و یا چینیها در آمریکا سهام شرکتها را خریداری کردند. به این ترتیب چینیها به تکنولوژیهایی در حوزههای مختلف از جمله ارتباطی، قطارهای پر سرعت و... دست یافتند که به واسطه تحریمهای بوش پدر خواب آن را هم نمیدیدند.
چین به واسطه دریافت تکنولوژیهای هایتک برنده بحران مالی سال ۲۰۰۸ بود و همین مسئله از سال ۲۰۱۱ به بعد برای آمریکاییها به یک هشدار تبدیل شد به گونهای که در دولت اوباما استراتژی مهار چین در دستور کار قرار گرفت. رویارویی غیرمستقیم آمریکا و چین تحت عنوان جنگهای تعرفهای در دوره اوباما شروع و از سال ۲۰۱۶ و در دوره ترامپ رویارویی مستقیم تبدیل شد و از سال ۲۰۱۷ این جنگ در موضوعات تعرفهای شامل تعرفه محصولات کشاورزی، انرژی و کالاهای صنعتی به اوج خود رسید.
در سال ۲۰۲۰ که بایدن رئیس جمهور آمریکا شد تصور جهانی این بود که سطح درگیریها و مشکلات بین چین و آمریکا کاهش مییابد؛ اما بعد از کودتای میانمار و تحریمهایی که بین اتحادیه اروپا و چین رد و بدل شد به نظر میرسد که چین و آمریکا در یک نقطه بی بازگشت قرار دارند؛ البته این تحلیل به این معنا نیست که قرار است بین چین و آمریکا جنگی در بگیرد و یا اینکه تجارت بین دو کشور قطع شود، چون اگر سیر همکاریهای تجاری چین با رژیمهای بین المللی از جمله سازمان تجارت جهانی و FATF و یا همکاریهای این کشور با آمریکا را مورد بازنگری قرار دهیم متوجه میشویم که از سال ۲۰۰۷ به بعد و پس از وقوع بحران مالی، فرمان روابط بین چین و آمریکا چرخانده شده و هر دو کشور به سمت رقابتهای جدیتر حرکت کردهاند و این موضوع از این حیث مهم است که با توجه به تجربیاتی که تا قبل از سال ۲۰۱۰ وجود داشته همواره تصور نسبت به چین این بوده که این کشور از تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل، صندوق بین المللی پول، FATF و تحریمهای ثانویه آمریکا تبعیت میکند و رهبری آمریکا را میپذیرد، اما اکنون اینگونه نیست و رقابتهای بین چین و آمریکا شدیدتر شده است.
ما تا تصوری نسبت به روابط بین قدرتها از جمله چین و آمریکا نداشته باشیم نمیتوانیم متوجه شویم که چرا همکاری با کشورهای غیر همسو با آمریکا برای چین راهبردی است. واقعیت این است که امروز کشورهای معدودی در دنیا وجود دارند که مانند ایران و روسیه در حوزه انرژی و ژئوپلیتیک از سیاستهای آمریکا تبعیت نمیکنند و از این حیث همکاری با این کشورها برای چین اهمیت زیادی دارد.
دانشجو: منطقه خاورمیانه به دلیل موقعیت استراتژیک و برخورداری از منابع انرژی همواره مورد طمع قدرتهای استکباری بوده به همین دلیل همواره شاهد تنش و درگیریهای خونین در این نقطه از جهان بودهایم به نظر شما نگاه چین به خاورمیانه چگونه است؟
چین در منطقه خاور میانه روی سه محور ایران-عراق، محور عربستان-اسرائیل و محور ترکیه متمرکز شده است. دلیل تمرکز چینیها روی ایران و عراق به مسئله انرژی و همکاریهای منطقهای بر میگردد. همچنین این کشور به دلیل مسائل سیاسی و امنیتی منطقه روی عربستان و اسرائیل متمرکز شده و ترکیه را به دلیل نفوذ در اتحادیه اروپا و ضرورت ارتباط این کشور با اروپاییها در زمینه تجارت و انرژی مورد توجه قرا داده است؛ بنابراین میتوان گفت این سه محور پاشنه آشیل چین در منطقه به شمار میروند.
طبیعی است که هر کدام از این محورها از اهمیت خاص خود برای چینیها برخوردارند و با توجه به رقابتهای منطقهای در صورت عدم همکاری ایران رقبای منطقهای در پی شکل دادن به خاورمیانه بر اساس نگاه خودشان حرکت میکنند.
واقعیت این است که امروز هند به عنوان رقیب منطقهای چین روابط سیاسی و تجاری گستردهای با آمریکا دارد و به همین دلیل پاکستان که در حال رقابت با هند است در سالهای اخیر به چین نزدیک شده که ثمره این نزدیکی سرمایهگذاری ۴۶ میلیارد دلاری در چین گوادر پاکستان و توسعه همکاریهای امنیتی و اقتصادی این دو کشور بوده؛ البته این مسئله باعث شده تا هندیها نیز برای توسعه دامنه نفوذ خود روابطشان را در حوزههای مختلف با افغانستان گسترش دهند. با این وجود میتوان گفت که هندیها در منطقه در حال پیگیری منافع آمریکا و و کارسازی علیه منافع ما هستند.
در کنار این رقابتها مسائل امنیت ملی چین نیز باید مورد توجه قرار گیرد. منطقه سین کیانگ چین یک ششم از خاک چین را در بر گرفته و عموماً خطوط انرژی چین از این منطقه میگذرد؛ بنابراین منطقه سین کیانگ از حیث ژئو استراتژیک و ژئو انرژی یک منطقه حائز اهمیت به شمار میرود؛ مضاف بر این با توجه به وجود جریانهای جداییطلب به رهبری خانم ربیعه قدیر در منطقه سین کیانگ و همچنین ضرورت جلوگیری از نفوذ جریانهای تکفیری و تندرو از طریق مرز افغانستان به این منطقه یکی از محورهای مهم همکاری ایران و چین در همین رابطه است.
در کنار مقابله با تروریزم در افغانستان در مورد سین کیانگ حضور فرهنگی جمهوری اسلامی موضوع مهمی است چرا که سرمایه گذاریهای عربستان سعودی در مدارس و مساجد با گرایشهای وهابیت در این منطقه رشد کرده است و از این جمهوری اسلامی به دلیل نگاه اعتدالگرایانهای که به اسلام دارد میتواند همکاریهای فرهنگی و دینی خود را در آنجا توسعه دهد. به هر روی با توجه به ظرفیتهای دینی، زبانی و فرهنگی فراوانی که در منطقه سین کیانگ وجود دارد ایران میتواند با استفاده از یک فناوری نرم ثبات و امنیت را در این منطقه حاکم کند و در ارتباط مسلمانان چین با حکومت چین نقش ثبات ساز و کمک کننده به هر دو طرف را ایفا کند.
علاوه براین موضوع پروژههای استراتژیک در منطقه بین ایران، چین و روسیه نیز حائز اهمیت است. به عنوان مثال برنامه همکاری اقتصادی منطقهای آسیای مرکزی یا CAREC در سال ۱۹۹۷ و در جهت پیشبرد و ترویج رشد اقتصادی و ارتقای استانداردهای زندگی در آسیای مرکزی از طریق همکاریهای اقتصادی و توسعهای و در قالب بانک توسعه آسیایی، شکل گرفته است. اعضای این برنامه شامل کشورهای عضو بانک توسعه آسیایی در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز هستند. این کشورها شامل جمهوری خلق چین با تمرکز بر منطقه خودمختار سین کیانگ اویغور، مغولستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان، افغانستان، پاکستان، ازبکستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان هستند.
پروژه CAREC شامل خط لوله گاز تاپی، انتقال برق کاسا یک هزار، موافقتنامه ساخت راهآهن موسوم به لاجورد و سدسازی است که میتوان گفت تنشهای آبی در شرق ایران و در پاکستان ناشی از احداث سدهایی است که روی رودخانه هیرمند در افغانستان ساخته شدهاند. همانطور که میدانیم افغانستان در حوزه آبی در بالادست ایران و پاکستان قرار دارد؛ بنابراین سد سازیهایی که در این کشور صورت گرفته زمینهای برای اعمال فشار بر ایران و پاکستان است و اینها تمام موضوعاتی است که در شرق کشورمان اتفاق افتاده پس باید یکی از حوزههای همکاریهای ما با چین باید در رابطه با این پروژهها باشد؛ چرا که عموما این پروژه هم زمان در حال رقابت با ظرفیتهای ژئوپلتیکی ایران در صادرات برق، گاز، راه آهن و... میباشد و از طرفی بسیاری از این پروژهها با تلاشهای آمریکا در این منطقه در حال پیگیری است و باید حتما در سالهای آتی تعیین تکلیف شوند.
موضوع سوم پس از مسائل ژئوپلتیک و مقابله با تروریزم مسئله انرژی است. هم اکنون ۴۴ درصد از سبد انرژی مورد نیاز چین طریق خلیج فارس تامین میشود. بعد از تولید نفت شل از سوی آمریکا از سال ۲۰۱۱ این کشور ابتدا به تولید کننده و هم اکنون به صادرکننده نفت تبدیل شده تا جایی که در ماههای اخیر واردات نفت از عربستان را نیز متوقف کرد. به همین دلیل اگر هر تنش و تهدیدی در خلیج فارس و تنگه هرمز اتفاق بیافتد این تنشها به جای اینکه تهدید و هشداری علیه آمریکا باشد زنگ خطری برای چینیها است؛ پس امنیت این منطقه و ظرفیت ژئوانرژی ایران برای چین حائز اهمیت است.
چین برای تامین انرژی مورد نیاز خود به طور سنتی برای هر کشوری سهمی تعیین کرده، مثلاً سهم روسیه برای تامین انرژی این کشور ۱۰ درصد است و این سهمیه بندی را نیز رعایت میکند بهگونهای که وقتی در مقطعی سهم روسیه در تامین انرژی چین به بیش از ۱۲ درصد افزایش بلافاصله چین تلاش کرد این رقم را علی رغم همکاریها و در عین حال رقابتهای منطقهای که با روسیه دارد، کاهش دهد. به هر روی همین رویکرد باعث شد تا ایران بتواند در سختترین شرایط تحریمی نیز بین ۷۰۰ تا یک میلیون بشکه نفت به چین صادر کند.
یکی از مهمترین دلایل نگاه راهبردی چین در حوزه انرژی به ایران خط لوله گوره-جاسک است. این خط لوله در دولت آقای روحانی از منطقه گوره تا تا نزدیکیهای خارک تکمیل شده و باید تا جاست ادامه یابد تا اگر تنشی در منطقه به وجود آمد ما بتوانیم خارج از تنگه هرمز نیز نفت صادر کنیم. با این وجود اگر این خط لوله تا چابهار ادامه پیدا کند و پس از آن به بندر گوادر متصل شود ظرفیتهای زیرساختی لازم در این بندر برای اتصال به چین وجود دارد و ما میتوانیم روزانه تا یک میلیون بشکه نفت از طرق خط لوله به صورت مستمر و تضمینی به این کشور صادرات انجام دهیم و مشکلات تحریمی لجستیکی مانند تحریم نفتکشها، مشکلات بیمهای و... را هم نداشته باشیم.
جاده ابریشم جدید نیز از دیگر موضوعات حائز اهمیت در روابط بین چین و ایران است، اما چون در رسانهها خیلی به این موضوع پرداخته شده بنده دیگر به ابعاد آن اشاره نمیکنم.
یکی دیگر از نکات حائز اهمیت در همکاریهای بین ایران و چین همکاریهایی است که باید در مقابله با آمریکا انجام شود. همانطور که پیشتر اشاره شد امروز آمریکا به یک کشور صادرکننده نفت تبدیل شده و از طرفی بودجه نظامی این کشور در خاورمیانه کاهش یافته به همین دلیل هدف اصلی که آمریکاییها تعیین کردهاند خاورمیانه بی ثبات است تا چین نتواند جایگاه آنها را در منطقه پر کند. در واقع آمریکاییها میخواهند منطقه ویرانهای را تحویل چینیها بدهند تا آنها نتوانند حوزه عمل جدی و راهبردی را با کشورهای منطقه به وجود بیاورند.
ثبات منطقهای از اشتراکات ایران، چین و روسیه است؛ با این وجود چینیها بر خلاف آمریکا به دنبال ثبات منطقه هستند. به همین دلیل یکی از محورهای اصلی همکاریهای بین ایران و چین مقابله با رفتارهای بی ثبات ساز آمریکا در منطقه است.
دانشجو: با توجه به نکاتی که گفتید به نظر میآید چینیها نیز مانند ایران به همکاریهای مشترک از انرژی گرفته تا همکاریهای منطقهای در مقابل آمریکا نیاز دارند؛ اما آیا در مقابل ما نیز میدانیم چه مسائلی را از چینیها میخواهیم؟
ظرفیتهای ضد تحریمی چین در حوزه مالی و بانکی شامل شبکه بانکی، پیام رسان مالی، بانکهای استانی، اتاق تسویه CIPS و حضور در FATF از جمله ظرفیتهایی هستند که ما میتوانیم از آنها برای تسویههای مالی و مسائل بانکی استفاده کنیم.
ایران دارای ظرفیتهای بسیاری در صادرات نفت به چین است به گونهای که ما میتوانیم روزانه تا حداکثر ۱۰۰ هزار بشکه نفت با یوان در بازار آتی شانگهای معامله کنیم و این مسئله مهمی است، چون رقبای ما مثل عربستان و برخی دیگر از کشورها به دلیل اینکه با آمریکا همسو هستند و دریافتهای آنها دلاری است نمیتوانند این پیشنهاد را به چینیها ارائه کنند و در مقابل این کشور به دلیل مقابله منطقهای ما با آمریکا و مسائل امنیت ملی که با آن روبرو هستیم این پیشنهاد را به میپذیرد البته به دلیل ملاحظاتی که وجود دارد نباید رقم صادرات کشورمان در این بخش بیش از ۱۰۰ هزار بشکه باشد. به هر روی چینیها نیز سالهاست این آرزو را دارند که دیگر کشورها در معاملات خود با این کشور یوان را جایگزین دلار کنند.
در نیازهای تکنولوژیک ایران نیز میتوانیم از ظرفیتهای چینیها استفاده کنیم. دریافت فاینانس، بهسازی صنعت پالایش (حذف نفت کوره) و توسعه پتروشیمی، تامین تکنولوژیهای آب شیرین کن، نوسازی صنایع خودروسازی و نساجی، توسعه میادین نفتی به ویژه میدان نفتی آزادگان، خرید تسلیحات، همکاریهای نظامی، نوسازی صنعت هوایی و... باید حتما در محورهای همکاری گنجانده شوند.
دانشجو: مسائلی که در بالا به آنها اشاره کردید تا کنون به انحای مختلف با چینیها مطرح شده بود؛ پس چه مشکلی وجود داشته است که تا کنون نتوانستیم در این موضوعات به تفاهم برسیم؟
پاسخ به این سوال دو رکن دارد: کارشکنیهای داخلی به دلیل نگاه غیرواقع بینانه به چین و عدم استقبال چینیها از رویارویی مستقیم با آمریکا در کنار ایران. ایران پیش از این مسیر تلخی را با چینیها طی کرده به گونهای که آنها تا سالها نمیخواستند رویارویی مستقیمی با آمریکا داشته باشند؛ بنابراین تجربه ما از چینیها یک تجربه تاریخی حداقلی است. به هر روی ما بارها گفته ایم که چینیها برای ما در حوزههای مختلف مشکل به وجود آورده اند، ولی هم اکنون با توجه به تحولات جهانی ما شانس خیلی بالایی داریم تا در دور جدید همکاریها بتوانیم به صورت بازیگران مستقل برخی امتیازات را نسبت به آنچه که آمریکا از منطقه از دو طرف میخواهد به هم بدهیم؛ هم اکنون فهرستی از ناکامی در پروژههای همکاری وجود دارد که به دلیل بی ثباتیهای جهانی و کارشکنیهای داخلی به ویژه در دوره پسابرجام موجب شدند تا هر دو طرف اعتماد سیاسی خود را برای همکاریهای راهبردی از دست بدهند؛ اما هم اکنون با ورود رهبر معظم انقلاب و تعیین نماینده از طرف ایشان همکاری با چین در سطح حاکمیت شروع شده و تا حد خیلی زیادی هم اعتماد به روابط هر دو طرف برگشته است؛ بنابراین ما از این به بعد باید کرنومتر روابط با چین را صفر کرده و آن را از نو تعریف کنیم.
دانشجو:موضوع تفاهم نامه ایران و چین چه بوده و به نظر شما دلیل سرعتی که چینی ها در سه ماهه پایانی عمر دولت برای انعقاد این تفاهم نامه به خرج دادند چیست؟
بحث توافقنامه ایران و چین از زمان سفر شی جین پینگ رئیس جمهور چین به کشورمان در سال ۹۴ مطرح بوده است و او در این سفر این پیشنهاد را هم به آقای روحانی و هم به رهبر معظم انقلاب ارائه کرده بود، اما به دلیل کم توجهی که در دولت نسبت به همکاری با شرق صورت گرفت انعقاد این توافقنامه عملا از بهمن سال ۹۴ مسکوت مانده بود؛ پس از اردیبهشت ۹۷ که آمریکا از برجام خارج شد ما در اسفند همین سال درخواست ملاقات با چینیها را دادیم، اما آنها مشخصا ملاقات آقای روحانی را نپذیرفتند.
پس از عدم پذیرش آقای روحانی از سوی چینی ها، آقای لاریجانی به عنوان نماینده رهبر معظم انقلاب و رئیس مجلس شورای اسلامی به همراه هیئتی از وزراء به چین سفر کرد و مسائلی هم که در مورد سرمایه گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری چین طی ۲۵ سال مطرح میشود از پیشنهادات تیم ایرانی در این سفر بوده است و نه پیشنهاد چینی ها!
تاکنون برداشت چینیها این بوده که ایران هر گاه به خاطر تحریمهای آمریکا تحت فشار قرار میگیرد صرفا برای فشار به آمریکا برای بازگشت به برجام سراغ چین میآیند به همین دلیل نهایی شدن پرونده توافقنامه ایران و چین طی این سالها به طول انجامیده است؛ با این وجود چینیها در سال ۹۹ اعلام کردند که اصلاحاتی در پیشنهادات طرف ایرانی انجام دادند؛ البته اعلام خبر تصویب این توافقنامه در هیئت دولت از سوی آقای ربیعی یک پالس منفی بود، چون این موضوع نه قرار بود رسانهای شود و نه اینکه در سطح هیئت دولت دکتر روحانی به تصویب برسد، چون این توافقنامه یک موضوع حاکمیتی به شمار میرفت از این رو بار دیگر چینیها دست نگه داشتند تا اینکه در دوره آقای بایدن به یک نتیجه جدی در خصوص مواجهه با آمریکا رسیدند و این سرعتی هم که در سه ماهه پایانی عمر دولت برای انعقاد تفاهم نامه به خرج دادند از این حیث است که آنها اهمیت زمان را تشخیص دادند و ترجیح دادند که در همین دولت توافقنامه را امضاء کنند.
دانشجو: با توجه به محرمانه بودن مفاد این تفاهم نامه آیا باید نگران انحصار روابط خارجی با چین باشیم؟
ایران و چین به دلیل داشتن منافع مشترک میتوانند در حوزههای مختلف با هم همکاری کنند؛ از این رو توافقنامه ایران و چین با توجه به اهرمهایی که کشورمان در اختیار دارد اصلا یک توافقنامه یک طرفه نیست و همانطور که اشاره شد قرار است هر دو کشور در سه حوزه منطقه ای، مقابله با تروریسم و افراط گرایی و پروژههای استراتژیک به ویژه در بخش انرژی با هم همکاری کنند.
اما یک اصل عمومی در روابط خارجی باید مورد توجه قرار گیرد: «انحصار در روابط خارجی منجر به استعمار میشود و هیچ کشوری قرار نیست بدون دیدن منافع خود با ایران همکاری کند.» به همین دلیل ما باید بتوانیم در پرونده توافق با چین به ثبات برسیم و موضوعات بانکی و نوسازی صنایع را در حوزه فناوری تا حدی پیش ببریم. دومین پرونده ایجاد مسیر برای همکاریهای منطقهای با هند و روسیه (به صورت همزمان) و اتصال هند به کشورهای حوزه C.I.S یا کشورهای مستقل مشترک المنافع میباشد و بعد از آن نیز باید موضوعات خود را با اتحادیه اروپا و آمریکا در دستور کار قرار دهیم؛ منتهی سیر این مسائل نیازمند یک ترتیب زمانی است؛ به گونهای که ما در ابتدا باید به سراغ کشورهایی برویم که با آنها حوزه منافع مشترک داریم نه کشورهایی که در صدد تضعیف ایران قرار دارند.