گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- نرگس مهراجی؛ راستش نمیدانم اگر صبح تا غروب روزهای کودکی مان در کانون نمیگذشت و آنجا با بچهها به خاطر اجرای نمایش عروسکی و اینکه چه کسی کتاب بیشتری امانت گرفته سروکله نمیزدیم دیگر به چه سبک و سیاقی میتوانستیم کودکی کنیم. اصلا ماهیت تابستان به کانون بود و کودکی بسیاری از ما متولدین دهه هفتاد در کانون گذشت، ساعتها به همراه مربیمان روی صندلیهای کوتاه و چوبی کانون مینشستیم و سوار بر مرغک کانون دنیای قصهها را فتح میکردیم، همانجا بود که وارد دنیای واژگان و نتهای موسیقی شدیم و نمایشهای کانون پایمان را به تئاتر و عروسکگردانی گشود و تمام اینها تنها مخصوص ما دهه هفتادیها نیست. میتوان گفت کانون پیوندهدهنده و نقطه اشتراک خاطرات چند دهه بود. اگرچه نسل به نسل جنس تفریحات و خاطرات انسانها تغییر میکند.
اما خاطرات روزهای سپری شده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کنج ذهن نسلهای گوناگون به جامانده و هر چه به گذشته برمیگردیم خاطرات کانونی پررنگتر و تاثیرش بر گذران اوقات فراغت بیش از اکنون است. تاثیرگذاری و خاطرههایی که متاسفانه دیگر ادامه نیافت و این روزها دیگر کانون نقطه امن و پرخاطره کودکان مثل گذشته نیست، دیگر کسی مثل ما بعد از مدرسه مقصدش را به سمت کانون کج نمیکند. کانون هم دیگر کانون گذشته نیست. اکنون سوال اینجاست که چه شد که رنگ از رخ ِ مرغک کانون پرید و دیدن نماد کانون برای بچههای این دوره خاطراتی را تداعی نمیکند؟ به دنبال پاسخ به این سوال ابتدا سیر کانون را مرور میکنیم.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با هدف ایجاد فضایی از جنس و بوی فرهنگ، پرورش و به ویژه ترویج کتابخوانی برای کودکان به وجود آمد. جایی که مربیان متخصص میزبان بچهها باشند و کودکان و نوجوانان در آن فضا، فارغ از مدرسه به کتابخواندن و تماشای فیلم و تاتر بپردازند و در کنار آن فضایی برای فعالیت انسانهای بااستعداد و بادغدغه باشد. بر اساس ترجمهای برگرفته دانشنامه ایرانیکا که در مجله آنگاه منتشر شده، کانون به طور غیررسمی در سال ۱۹۶۴ با سرپرستی لیلی امیرارجمند در بخش تشکیلات کتابخانهها و هما زاهدی در بخش نشر فعالیت خود را آغاز کرد. در اوایل ۱۹۶۷ فعالیتهای انتشاراتی کانون با چاپ کتاب "پری کوچک دریایی" نوشته "هانسکریستیناندرسون" و کتاب "مهمانهای ناخوانده" نوشته "فریده فرجام" آغاز شد. در ۱۵ دسامبر ۱۹۶۶ اولین آییننامه داخلی کانون به تصویب رسید.
هیئت امنا با مدیریت لیلی امیرارجمند تشکیل شد و کانون به عنوان موسسه اجتماعی، فرهنگی، غیر انتفاعی و غیر بازرگانی به طور رسمی موجودیت یافت. پیش از این ساخت اولین کتابخانه کودکان در سال ۱۹۶۵ در پارک لاله آغاز شده بود. هر چه که زمان میگذشت، با افزایش تعداد کتابخانهها در اوایل دهه ۷۰ میلادی کانون برای تدوین سیاستهای فرهنگی و آموزشی دو مرکز یکی برای پژوهش و دیگری برای آموزش کتابدارها تاسیس شد.
زمانی که کانون تهیه کتاب کودکان را آغاز کرد هیچ ناشری در این حوزه فعالیت نمیکرد. هرچند ناشرانی بودند که هر از گاهی بخت خود را در زمینه کتاب کودک امتحان میکردند، اما بیشتر کتابهایشان بیکیفیت بود و با معیارهای آموزشی مدرن همخوانی نداشت. قبل از شکلگیری کانون، بیشتر کتابهای کودکان با عنوان «یکی بود یکی نبود» آغاز میشد و توجه کمی به میزان پیچیدگی حجم کتاب و همچنین روانشناسی کودک داشتند. مثلاً در دهههای متمادی والدین با سواد، شعرهایی را با مضامین انتقادی اجتماعی مانند موش و گربه و یا داستانهای اخلاقی مانند حکایتهای ملانصرالدین برای کودکان مناسب میدانستند و میخواندند.
کانون تلاش کرد این ذائقه را تغییر دهد و با دعوت از نویسندگان و طراحان برجسته ایرانی به عرصه انتشار کتاب کودک و نوجوان ورود یافت، کتابهایی که خیلی زود جوایز بین المللی زیادی هم در زمینه نگارش و هم در زمینه طراحی به دست آوردند. مثل «جایزه هانس کریستین اندرسون» برای «فرشید مثقالی» بهخاطر تصویرگری کتاب «ماهی سیاه کوچولو». در همین حین روز به روز به تعداد کتابخانههای کانون افزوده میشد.
دان لافون، بنیانگذار تئاتر کودک ونوجوان در کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان در دهه ۵۰ است و در یادداشتی که از او در «مجله آنگاه» منتشر شده، کتابخانههای کانون پرورش فکری را این گونه توصیف میکند: «همهشان گرم بودند و پذیرا و بیعیب. دخترها همین که میرسیدند چادرهایشان را از رخت آویز میآویختند تا دوباره موقع رفتن سرشان کنند درست مثل وقتی که در خانه بودند.» این تعابیر دان لافون، کانونی را توصیف میکند که گویی خانه دوم کودکان بود.
این فعالیتها ادامه داشت تا اینکه انقلاب ایران اتفاق افتاد اگرچه پس از انقلاب، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان حفظ شد و به حیات خود ادامه داد، اما متاسفانه نتوانست به دوران طلایی خود بازگردد.
ناصر فکوهی، استاد دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسانشناسی و فرهنگ، این امر را ناشی از سیاستزدگیها و رفتارهای مبالغهآمیزی میداند که پس از انقلابهای اجتماعی عموما رخ میدهد و در یادداشتی که از او در «مجله آنگاه» منتشر شده میگوید: «امروز این تمایل که خواسته باشیم عقاید و باورهای خود را از طریق کودکان و نظام آموزش و پرورش به جامعه منتقل کنیم و در این راه نیازهای طبیعی کودکانمان و تمام ابعاد مثبت رشد فرهنگ بر اساس نظامهای متعارف و متعادل اجتماعی را در نظر نگیریم؛ یعنی، دقیقاً باز هم دامن زدن به ایدئولوژی و این توهم که کودکی دورانی است که باید آن را لوحی خالی و پاک به شمار آورد و هر چه را خواست بر آن حک کرد، اشتباهی هولناک است که باید از آن پرهیز کرد.
امروز بیش از هر زمانی نیاز است تا به نگاه باز و روشن و بهدور از ایدئولوژی بازگردیم. دموکراتیزه و ارزان کردن محصولات فرهنگی برای کودکان و همچنین گسترش تمرکز زدایی و ایجاد برنامههای فرهنگی در همه نقتط کشور ضروری است. گرایش عمومی که امروز در کشور ما به سوی نوعی اشرافیگرایی و نخبهگرایی و حتی تعمیم این امر به دوران کودکی وجود دارد گرایش بسیار خطرناک و خود نوعی ایدئولوژی نولیبرالی است که باید به شدت از آن باید پرهیز کرد.»
موضوعات دیگری درباره دلایل تضعیف کانون از سوی نویسندگان و مترجمان مطرح است. فرمهر منجزی، نویسنده و مترجم ادبیات کودک و نوجوان خاطراتی از فعالیتهای مشترک کانون توسعه فرهنگی و کانون پرورش فکری کودک و نوجوان برایمان تعریف میکند، اما رفته رفته این همکاری به خاطر شکلگیری پدیده انحصار گرایی در کانون رنگ میبازد. او میگوید: «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در آغاز فعالیت خود و حتی پس از انقلاب یک نهاد پیشرو بود. در دهه ۴۰ و ۵۰ زمانی که شاید در دنیا، کمتر سازمانی شبیه کانون وجود داشت، کانون پرورش فکری، فعالیتهای مختلف و متنوعی برای کودکان و نوجوانان ارائه میداد.
از تولید کتابهای مناسب با تصویرگریهای هنرمندانه گرفته تا فیلم، انیمیشن، صفحه و کاست قصهگویی و موسیقی. انتشار کتابهای باکیفیت در تیراژ بالا و وجود کتابخانه در شهرهای مختلف از دیگر نکات برجسته کانون بود. در کنار کتابخانههای ثابت، کتابخانههای سیار و پستی هم بودند که به دورافتادهترین نقاط ایران کتاب میرساندند. اما اکنون در شرایطی که سازمانهای دولتی و غیردولتی در زمینه خدماترسانی به کودکان فعال شدهاند و تلاش میکنند خدماتی به کودکان سراسر کشور ارائه دهند، کانون بخاطر برنامهها و سیاستهای نادرست درجا زده است.
کانون توسعه فرهنگی، سازمان غیردولتی و داوطلبی است که من با آن همکاری میکنم و حدود بیست سال است که در زمینه تاسیس و تجهیز کنابخانههای روستایی فعالیت میکنیم. این سازمان با هدف ایجاد امکانات فرهنگی در روستاها و ترویج کتابخوانی و مطالعه راهاندازی شده است. ما از ابتدای این کار با کانون پرورش فکری تعامل و همکاری داشتیم. به هر حال کار فرهنگی هم مثل باقی فعالیتها، مشارکت جمعی میطلبد.
اما اکنون در جریان تاسیس کتابخانههای جدید در روستاها دیگر با کانون پرورش فکری استانها ارتباطی نداریم چرا که شیوه مدیریت کانون تغییر کرده و عموما هم درباره سیاستهای خود صحبتی نمیکنند و سالهاست محیط بستهای دارند. این بسته بودن تنها در کتابخانهها نیست و میتوان گفت در خود ساختار اداری کانون نیز مشهود است. از باب نمونه، اگر به کتابهای انتشارات کانون نگاهی بیندازیم میبینیم بسیاری از تصویرگران، مترجمان و نویسندگانی که با انتشارات کانون همکاری میکنند، کارمندان کانوناند. این سالها کانون تنها در انحصار گردانندگان کانون بودهاست در صورتی که در ابتدا، کانون پرورش فکری با این سیاست شکل گرفت که افراد بااستعداد و توانمند در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بستری برای فعالیت داشته باشند.»
برخی معتقدند شکلگیری و گسترش فعالیت ناشران تخصصی حوزه کودکان و نوجوانان و همچنین تاسیس کانونهای متعدد کتابخوانی و ترویج مطالعه موجب شده کانون دیگر در راس اینگونه فعالیتها نباشد، اما فرمهر منجزی این صحبت را توجیهی بیش نمیداند و میگوید: «فعالیت کانون بسیار گسترده بود، کسانی که در زمینه کتابداری آموزش میدیدند تنها کتابدار نبودند و به عنوان کتابدار_تسهیلگر و کتابدار_مربی در کانون حضور داشتند، در کنار تمام فعالیتهای کانون، از نظر من رکن اساسی کانون، کتابداران بودند. اگرچه این روزها تنوع آثار ادبیات کودک نوجوان افزایش یافته و ما به یک انباشت مطلوب در این شاخه رسیدهایم، اما اینها مانع فعالیت کانون نمیشود. این اواخر شنیدن موضوع واگذاری کتابفروشیهای کانون بسیار بهتآور بود. واقعا چه تفکری پشت این کار است؟ فکر میکنم باید منتظر چنین سرنوشتی برای انتشارات کانون هم باشیم. دیگر انتشارات و کانونهایی که این سالها شکل گرفتند میتوانستند تاکنون همراه کانون باشند، اما اینجا دوباره به واسطه همان انحصارگری، ظرفیت همکاری از بین رفته و همین مسئله موجب تضعیف کانون شده است.»
کانون پرورش فکری کودک و نوجوانان پس از انقلاب اسلامی ایران، بهعنوان شرکت دولتی و وابسته به وزارت آموزش و پرورش ایران به فعالیت خود ادامه داد و به گمان برخیها زوال کانون از این نقطه آغاز شد. مهدی باتقوا، یکی دیگر از نویسندگان و مترجمان کودک و نوجوان است که درباره موضوع کانون پرورش فکری کودک و نوجوان حاضر به گفتگو میشود، او سالهاست دبیر آموزش و پرورش است و وقتی از او میپرسم دانشآموزان شما چه قدر با کانون آشنا هستند میگوید: آنها که هیچ؛ حتی تا قبل پرسش شما من هم فکر نمیکردم کانون هنوز وجود داشته باشد!
باتقوا درباره چرایی تضعیف کانون به دلایل قابل توجهی اشاره میکند و میگوید: سیر نزولی کانون دقیقا از همان روزها آغاز شد. کانون پرورش فکری کودک و نوجوان زیر نظر آموزش و پرورشی قرار گرفت که پر از نقص و مشکل بود و کانون به یکباره با چند هزار مدرسه، چند هزار کتابخانه و چند میلیون ذهن خلاق مواجه شد، اما هرچه که از عمر کانون میگذشت از تأثیرش کاسته میشد چرا که سیاست آموزش و پرورش چیز دیگری بود، پرورش فکر و خلاقیت نوجوانان برایش اهمیتی نداشت و تمام دغدغهاش در آموزش خلاصه میشد.
راهاندازی مدارس خاص در راستای همین تفکر بود تا از همان ابتدا کودکان و نوجوانان در فضای تست و کنکور رشد کنند درحالیکه ماهیت کانون، پرورش فکر و خلاقیت کودکان و نوجوانان بود. آموزش و پرورش موجب شد سبد مطالعه کودکان و نوجوانان در کتابهای تست و کمکآموزشی خلاصه شود، اکنون، کانون پرورش فکری چگونه میتواند زیر نظر سازمانی فعالیت کند که مسئلهای به نام کنکور جلوی پرورش کودکان نوجوانان را گرفته است؟
او ادامه میدهد: علاوه بر این یک معضل دیگر کانون، موازیکاری است. مسائل و برنامههایی که به پرورش فکری مربوط میشوند همواره جذابیت بالایی برای حضور در مراکز فرهنگی را ایجاد میکنند. پیدایش سازمان فرهنگی تفریحی شهرداریها، حوزههای هنری با ارائه سرفصلهای پرورشی، کلید موازیکاری با کانون را زدهاند و از همان ابتدا سعی در جذب گروههای هدف از آموزش و پرورش به سمت خودشان را داشتهاند.
در این رقابت با حریفی بسیار بزرگ و پرجمعیت، ولی با زور و بازوی حقیر کانون مواجه شدند و همین مساله هرسال کانون و فعالیتهایش را کمرنگ و کماثرتر کرده تا جاییکه اگر هماکنون از دانشآموزان این سوال ساده پرسیده شود که هدف کانون چیست؟ بی شک پاسخ خواهند داد: اصلا بگویید کانون چه هست و کجا بوده؟! تا زمانی که کنکور و موازیکاری پابرجاست کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و هر کانون و انجمن دیگری که بخواهد در زمینه پرورش فکری کودکان نوجوانان گام بردارد محکوم به شکست است.
به هرحال کانون یک اثر معنوی و ملی است که چندین نسل از آن خاطره دارند، اما اکنون دچار عقبگرد شده و حال خوشی ندارد. مرگ کانون در صحرای بیآب و علف پرورش ِ سازمان آموزش و پرورش را سالهاست اعلام نکردهاند و در حال حاضر تبدیل به یک مکان کارمند پرور شده. اگر هم برنامهای روی تابلوی اعلاناتش باشد جز کاغذهایی برای بستن دهان پیگیران نیست. کانون برای احیا به نفسی غیردولتی نیاز دارد و گرنه هر مرکزی در جریان سیلاب قرار بگیرد چارهای جز فنا نخواهد داشت.