گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو- سید طه ربیعی؛ لطفا چند لحظه خودتان را در موقعیتی تصور کنید که با ۵۹۹ نفر دیگر داخل یک اتاق بزرگ هستید. یک اتاق بزرگ با ۶۰۰ نفر آدم داخلش که تنها یک در خروج دارد. به شما گفته شده است ۴ ساعت زمان برای خروج از این اتاق دارید و شما ۱۶ سال از عمرتان را برای موفقیت در این ۴ ساعت مسابقه تلاش کرده اید. این در حالیست که تنها خروج از این اتاق نیست که دارای اهمیت است بلکه تنها ۶ نفر اولی که از اتاق خارج شوند برنده هستند. حالا شما و دیگران، این ۶۰۰ نفر آدم باید تلاش کنید با هر روشی، با پول، با تنه زدن به دیگران با تلاش یا هرچه، جزو ۶ نفر اول باشید که از در این اتاق عبور میکنند و برنده این بازی میشوند. چرا که رسیدن به آرزوها و آینده روشن خود را در پیروز شدن در این مسابقه میدانید. بله تنها و تنها ۶ نفر برنده میشوند و ۵۹۴ نفر محکومند به شکست و بی ثمر شدن تلاش هایشان. ۱، ۲، ۳... بازی شروع میشود.
شاید تا اینجا برای شما آشنا بوده باشد؛ این بازی نامش کنکور تجربی است. سالانه چیزی حدود ۶۰۰ هزار نفر کنکور تجربی میدهند و از آنها حدودا تنها ۶ هزار نفرشان به رشته و دانشگاهی که میخواهند میرسند. ۵۹۴ هزار نفر دیگر نیز باخت و شاید افسردگی را تجربه میکنند. از ناعادلانه بودن و از اساس مشکل داشتن این بازی که بگذریم، از این که چه کسانی تاجران این بازی هستند و از استرس شرکت کنندگانش نان میخورند هم که بگذریم، به این سوال میرسیم که چرا اینقدر نامتناسب؟ چرا باید برندههای این بازی ناعادلانه نسبت به شرکت کنندگانش این قدر کم باشد؟
به گفته روانشناسان و جامعه شناسان یکی از علل افسردگی و بروز اختلالات روانی در سنین نوجوانی و جوانی، فشارهای تحصیلی مانند کنکور است؛ که حتی در برخی از موارد میتواند منجر به خودکشی بشود. همانطور که نمونه هایش را نیز دیده ایم؛ خودکشی یک نوجوان که با آرزوی پزشک شدن وارد بازیای میشود که احتمال برنده شدنش در آن کمتر از ۲ درصد است. در این میان چه کسی مقصر است؟
برخی شاید بگویند حالا چیزی که در این کشور زیاد است دکتر است و اصلا این شغل اشباع شده است! متاسفانه باید گفت خیر و کاملا برعکس. با وجود این همه تقاضا و این قیف وارونهای که برای ورود به رشتههای پزشکی ایجاد شده خوب است بدانید در ایران به ازای هر ۱۰ هزار نفر تنها ۱۱ پزشک وجود دارد و این رقم برای تعداد پزشکهای متخصص به رقم ۶/۴ نفر میرسد. در حالی که به طور مثال در کشور سوئد این نسبت با ۵۴ پزشک برقرار است. واضح است که این کمبود پزشک و پزشک متخصص هیچ جوره با میزان پذیرشهای این رشته نمیخواند. البته که این کمبود در شهرهای کوچکتر بیشتر به چشم میخورد که ان هم راه حل خود را دارد؛ اکثر پزشکها حاضرند با در نظر گرفتن مزایای خوب، به کار در مناطق محروم نیز مشغول شوند که آن بحثی دیگر میطلبد. در حال حاضر وقتی پزشک کم است، آیا نباید به این میزان تقاضایش بهای بیشتری داد؟
شاید برخی بگویند این افزایش ظرفیت رشتههای تجربی، دانشگاههای این رشتهها را شلوغتر میکند و سطح آموزش را پایین میآورد و به قولی پزشکهای زیاد، اما بیسواد تحویل جامعه میدهد. در جواب باید گفت بحث ضعف در آموزش داستان طویل دیگریست و البته مولفههای اثرگزار دیگری دارد؛ تدریس استاد، شیوه سنجش، پروتکلهای آموزشی و ... موارد تاثیرگزار برکیفیت آموزش هستند و این موضوع پیشفرض کاهش کیفیت در اثر افزایش کمیت را نقض میکند. آنچه در این روند پیداست مسئله تقاضای زیاد، پذیرش کم و در نتیجه کمبود خروجی و یا همان پزشک در کشور است. پیداست که این سیاق نیاز به اصلاح دارد. گرچه که کنکور خود بازی ناعادلانه ایست، اما برای بچههای تجربی ناعادلانهتر است. حتی به خاطر افسردگیها و فشار تحمیل شده به یک نوجوان در آرزوی پوشیدن روپوش سفید هم که شده است، قوانین و تعداد برندههای این بازی باید تغییر کند.
البته اکنون که شما این یادداشت را میخوانید، مصوبه افزایش ظرفیت در پذیرش رشته پزشکی توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی با افزایش ۲۰ درصدی ظرفیت و پذیرش ۹ هزار و ۶۰۰ دانشجو در سال ۱۴۰۱ در دستور کار قرار گرفته است. اما باید دید از ابلاغ رئیس جمهور تا اعمال تغییرات در دفترچههای سنجش و تعداد صندلیهای دانشکدههای پزشکی چقدر راه است.