گروه اجتماعي «خبرگزاري دانشجو»؛ مادرم خواب است و شايد همه مردم شهر. پدر از پشت پنجره كوچك اتاقش عاشقانه نگاهم مي كند و من لب پاشويه حوض با زير پيراهني سفيد و خيس ايستاده ام. پارچ آبي به دست گرفته ام و با دست هاي لاغر و استخواني ام آب حوض را برمي دارم؛ آهنگ صداي آب سكوت شب را مي شكند.آب پارچ را از فاصله دور به ظرف ديگري پرتاب مي كنم. تمام سعي ام را مي كنم تا آب معلق در هوا را دوباره به ظرف برگردانم.
حالا سال هاست كه حوض كوچك خانه با تمرين هاي شبانه من خو گرفته و آب حوض هم مثل يك معجون مقوي و خوشمزه از ظرفي به ظرف ديگر پرتاب مي شود؛ راستي من آكروبات كار نيستم، علي باباي تهراني ها هستم؛ معجون درست مي كنم و مي فروشم به شما تا شريك روياهاي خنك و بهاري و لبخندهاي ساده تان باشم.
خيابان وحدت اسلامي را پياده گز مي كني تا پيدايش كني. آنقدر مغازه هاي ويتامينه و معجون فروشي با اسم هاي شبيه به هم مي بيني كه از پيدا كردن علي باباي اصلي نااميد مي شوي. چشمت كه گره مي خورد به ازدحام جمعيت يكي از مغازه ها، به خودت آفرين مي گويي كه علي باباي اصلي را پيدا كرده اي.
جواني بلند قد پشت پيشخوان مغازه ايستاده. درست زير تمثال مبارك اميرالمومنين علي عليه السلام. اسمش روح الله است. مشتري ها علي بابا صدايش مي كنند. علي بابا معجون را از راه دور از پارچي به پارچ ديگر مي ريزد اين كار را آنقدر تند و سريع انجام مي دهد كه چند بار دلت هري مي ريزد كه مبادا معجون توي زمين و هوا پخش شود، اما علي بابا كارش را خوب مي داند. اين را از تمرين هاي شبانه و دست هاي كشيده و قويش خوب مي فهمي.
مشتري هاي جديد با چشم هاي متعجب و دهاني باز نگاهش مي كنند. مشتري هاي قديمي با صداي بلند دست مريزاد مي گويند. نوبت به پر كردن ليوان هاي كوچك و بزرگ كه مي رسد ليوان ها را با حركات نمايشي و آكروباتيك از فاصله هاي دور و نزديك پر مي كند و تو با چشم هاي متعجب نگاهش مي كني. ليوان پر شده معجونت كه به طرف سقف مغازه پرتاب مي شود و دوباره توي دست هاي علي بابا جاخوش مي كند، خودت را مي بيني كه به همراه مشتري هاي قديمي، دست مريزاد مي گويي. اما علي بابا آرام است و سر به زير و از شادي نگاه مشتري هايش شاد.
«علي بابا» تنها به عشق مولايش علي «علي بابا» شده
تمثال مبارك اميرالمومنين علي عليه السلام درست در تيررس نخستين نگاه، مشتري مشتري ها روي ديوار است تا مشتري ها بدانند «علي بابا» تنها به عشق مولايش علي عليه السلام «علي بابا» شده. قاب عكس كشتي گيري جهان پهلوان تختي، چرتكه كوچك مغازه و شمشيرهاي تزئيني ذوالفقار علي عليه السلام، تو را به تهران قديم مي برد. زماني كه حاج احمد رئوفي، باستاني كار قديمي تهراني تصميم مي گيرد مغازه آبميوه فروشي كوچكي در نزديكي باشگاه پولاد باز كند تا زندگي ساده و بي پيرايه هممحلي هايش را با خنكاي ميوه هاي معطر فصل جلا دهد.
روح الله اميني جواني است 31 ساله. مهربان است و صبور. مي گويد «كارهاي نمايشي درست كردن معجون را از مرحوم حاج احمد رئوفي ياد گرفتم.13 سال است كه هر شب با انجام حركات نمايشي براي مردم معجون درست مي كنم تا خاطرشان شاد شود. مي خواهم شريك روياهاي بهاري و شادي هاي مردم باشم.»
حاج احمد رئوفي مربي كشتي بود. باستاني كار. روزگار خوشي داشت با پهلوانان كشتي باشگاه پولاد مثل تختي و امامعلي حبيبي. حاج احمد آب ميوه هايش را با حركات ورزش باستاني درست مي كرد و خيلي از پهلوانان باشگاه پولاد هم مشتري هايش بودند.
روح الله اميني مي گويد: «30 سال پيش اولين معجون فروشي تهران سرپل اميربهادر فعاليت مي كرد كه هر پارچ معجون را 30 تومان مي فروخت. بعدها كه اداره بهداشت اين معجون فروشي را بست، آنها به ميدان شاپور رفتند و معجون تك را راه انداختند. اگرچه الان هم معجون تك فعال است، اما صاحبانش ديگر آن افراد قديمي نيستند. بالاخره مدتي بعد بچه هاي معجون تك و حاج احمد رئوفي مغازه آب ميوه فروشي را به معجون فروشي تبديل كردند.»
روح الله از عشق و ارادت حاج احمد رئوفي به اميرالمومنين مي گويد و اينكه تمثال مولا علي عليه السلام را از همان روزهاي نخستين روي ديوار مغازه اش نصب كرد. درست در همان روزهاي آفتابي و خوب راه اندازي معجوني كوچكش بود كه جواني نفس زنان و خندان خودش را به مغازه مي رساند: «حاج احمد پسرت به دنيا آمد!» همان جا بود كه كشتي گير با تواضع باشگاه پولاد سر به سجده شكر گذاشت. مولود تازه را علي نام نهاد و نام «علي بابا» را بالاي مغازه اش نصب كرد «علي عليه السلام باباي همه بي كسان»
دوست دارم علي بابا فقط براي ايراني ها بماند
اميني كه بعد از سال ها شاگردي كردن كنار حاج احمد رئوفي فوت و فن درست كردن معجون و حركات آكروباتيك را ياد گرفته، مي گويد: «رشته اصلي من واليبال بود، پيشرفت خوبي هم داشتم؛ به طوري كه تا مرحله ورود به تيم ملي نوجوانان هم پيش رفتم، اما عشق و علاقه ام به اين كار باعث شد كه واليبال حرفه اي را كنار بگذارم و تمام وقتم را صرف درست كردن معجون و ياد گرفتن حركات آكروباتيك و باستاني بكنم. هميشه حاج احمد تشويقم مي كرد و مي گفت روح الله! تو با اين دست هاي كشيده ات اگر حركات آكروباتيك با معجون را ياد بگيري خيلي موفقتر از من مي شوي. من هم خيلي تمرين كردم، بعضي شب ها تا صبح بيدار مي ماندم و با حوض تمرين مي كردم. آب را با پارچ از ظرفي به ظرف ديگر پرتاب مي كردم تا در ريختن معجون هم مهارت پيدا كنم.آن قدر تمرينم زياد بود كه مادرم از دستم عاجز شده بود. مي گفت اصلا چه نياي هست كه حتما معجون را با حركات آكروباتيك درست كني، اما پدرم و حاج احمد خيلي تشويقم كردند تا اين كار را ياد گرفتم.»
ايجاد اصطلاح ويتامينه هم يكي از ابتكارات قشنگ حاج احمد رئوفي بود كه البته از گزند كپي برداري هاي رقبا در امان نماند. روح الله مي گويد: «يك روز آمدند و گفتند اداره بهداشت استفاده از اسم معجون را ممنوع كرده و بايد اسم ديگري استفاده كنيد. چون معجون همان بستني قديمي ايراني هاست كه با بهترين و مفيدترين خشكبار اصيل ايراني مخلوط شده، من پيشنهاد دادم كه اسم بستني مخصوص را به جاي معجون استفاده كنيم، اما حاج احمد باز هم با هوش و خلاقيت خود ابتكار ديگري كرد و اصطلاح «ويتامينه» را انتخاب كرد. بعد از آن بود كه بقيه مغازه ها هم به جاي معجون از اصطلاح ويتامينه استفاده كردند.»
سال ها بعد كه حاج احمد رئوفي كه به خاطر ادامه تحصيل تنها پسرش علي به كانادا مي رود، ويتامينه علي بابا را به حاج حسن اميني، پدر روح الله مي فروشد. روح الله مي گويد: «آخرين حرفي كه حاج احمد در فرودگاه به من زد اين بود كه روح الله! من مغازه را به پد ر و برادرت فروختم، اما «علي بابا» را به دست تو مي سپارم. مواظبش باش.»
از آن روز به بعد بود كه روح الله بايد آنچه را كه از استادش آموخته بود به بهترين شكل اجرا مي كرد تا علي بابا هميشه علي بابا بماند. شب ها در مغازه مي ماند و مواد اوليه معجون را بارها تركيب مي كرد تا بهترين معجون را همزمان با تغيير ذائقه جوان ها و همراه با ذائقه مشتري هاي پير و قديمي علي بابا تهيه كند.
بارها پيش آمد كه طلوع صبح را ديد، اما رنگ خواب را به چشمانش نديد تا اينكه براي اولين بار شير پسته را ابداع كرد. خودش مي گويد: «اگر چه الان ديگر در همه آب ميوه فروشي ها شير پسته فروخته مي شود، ولي شير پسته علي بابا از هفت نوع ماده غذايي مفيد، شير پاستوريزه و مرغوبترين پسته تهيه شده. يادش به خير اولين روزهاي ابداع شير پسته بود كه تصميم گرفتيم به مدت يك هفته شير پسته رايگان به مشتري هايمان بدهيم و بعد از اطمينان از قبول ذائقه مشتري ها، شروع به فروش كنيم، اما استقبال مشتري ها آن قدر زياد بود كه همان هفته اول مي آمدند و مي گفتند چند تا از اين شير پسته ها با پول به ما بدهيد، اما ما قبول نمي كرديم و تا پايان هفته هر چند تا شير پسته مي خواستند، رايگان مي داديم.»
28 سال پيش حاج احمد رئوفي با استفاده از 9 نوع ماده غذايي و خشكبار اصيل ايراني معجون يا همان ويتامينه درست مي كرد، اما امروز با گذشت ساليان دراز و تغيير ذائقه ايرانيان، ويتامينه علي بابا هم رشد كرده و خود را با ذائقه جوانان هماهنگ كرده.امروز علي بابا از 17 نوع ماده غذايي براي درست كردن معجون استفاده مي كند. علي بابا نه تنها مشتري هاي قديمي خودش را حفظ كرده، بلكه جوانان عصر كاپوچينو و اورنج گلس هم معجون هاي علي بابا را خيلي دوست دارند.
مغز پسته هاي سبز رنگ، گلبرگ هاي عطرآگين گل محمدي، انجير خشك، زعفران، شيره خرما، نارگيل، قهوه، گردو، بستني زعفراني و خيلي مواد غذايي مفيد ديگر با چاشني عشق و علاقه با هم مخلوط مي شوند. معجون توي دست هاي هنرمند روح الله اميني از يك پارچ به پارچ ديگر مي جهد تا خوب ورز داده شود و خاطر مشتري ها با ديدن صحنه هاي نمايشي شاد گردد و در پايان اين معجون علي بابا است كه مشتري هايش را از گوشه و كنار به يكي از جنوبي ترين نقاط تهران مي كشاند. خيابان وحدت اسلامي، ايستگاه فرهنگ، ويتامينه علي بابا.
عشق به مردم ماندگارمان كرد
روح الله اميني بعد از 13 سال كار حرفه اي در درست كردن معجون و انجام حركات آكروباتيك تا كنون بيشتر از 100 برنامه داخلي و خارجي داشته، مي گويد: «كشورهاي زيادي از من براي كار و انجام حركات آكروباتيك دعوت كرده اند، اما من دوست دارم اين هنر براي مردم شهر و كشور خودم بماند؛ به همين دليل هم تا به حال شعبه ديگري از علي بابا داير نكردم. دوست دارم معجون علي بابا و حركات نمايشي آن فقط در خيابان وحدت اسلامي و مغازه كوچك حاج احمد بماند.»
علي بابا از نگاه هاي چركين و قلب هاي كدر گله مند است، مي گويد: «بعد از اوج گرفتن ويتامينه علي بابا خيلي ها كپي برداري كردند و حتي پنجره ها و دكور مغازه خود را هم درست مثل ويتامينه علي بابا درست كرده اند تا به اين وسيله جذب مشتري كنند. بعضي از اين افراد اصلاً هيچ تخصصي در درست كردن معجون ندارند و فقط با كار نادرست خود اسم ما را خراب مي كنند. من معتقدم اين افراد به جاي اينكه بروند اين همه فكر و انرژي براي كپي برداري از كار ديگران بگذارند، خودشان بايد ابتكار جديدي بكنند تا بتوانند دل مردم را بدست بياورند.»
حاج حسن اميني، پدر روح الله از آن آذري زبان هاي باصفاي پايتخت نشين بود. او از همان ابتداي كار به همراه حاج احمد رئوفي روح الله را به خاطر ابتكارهاي آكروباتيكش در درست كردن معجون تشويق مي كرد. روح الله مي گويد: «از پدرم و حاج احمد ياد گرفته ام كه جنس خوب به دست مردم بدهم تا روزي ام حلال و با بركت باشد.»
علي باباي جوان رمز ماندگاري 28 ساله معجون علي بابا را عشق به مردم مي داند و مي گويد: «زماني كه پشت دستگاه هستم و كار مي كنم اصلاً برايم فرقي نمي كند كه يك مشتري داشته باشم يا چند 100مشتري. سعي مي كنم با دقت و حوصله بهترين ويتامينه را درست كنم و آنها را با انجام حركات آكروباتيك شاد كنم. دوست دارم مشتري هايم با خاطري شاد و آسوده به خانه برگردند.
روح الله اميني نام پسرش را به نام نامي اميرالمومنين، علي نام نهاده و مي گويد: «فقط لطف خدا و نوآوري در كار و عشق به اميرالمومنين باعث شد علي بابا به اين شهرت و پيشرفت دست پيدا كند. آن قدر به آقا اميرالمومنين ارادت دارم كه تا به حال شش بار به پابوسش رفته ام و از مولا علي ياري خواسته ام. شايد الان هيچ نياز مادي براي ادامه كار ويتامينه علي بابا نداشته باشيم، اما فقط به خاطر ماندگاري نام علي بابا كه از نام مقدس حضرت امير بركت گرفته، دوست دارم تا جايي كه توان دارم اين كار را ادامه دهم. دوست دارم علي بابا فقط براي ايرانيان بماند.