گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ بی تردید یکی از مهم ترین فیلم های اکران اخیر سینماهای ایران، اثری است با نامی نسبتاً خاص و البته نه چندان بدیع و نوآورانه؛ که البته چه در ساختار و چه در محتوایش که به نوعی درهم تنیدگی نیازمندند و به نظر می رسد به آن نرسیده اند، جای بحث جدی دارد.
«زندگی خصوصی آقا و خانم میم» فیلمی به کارگردانی روحالله حجازی، نویسندگی علی طالبآبادی و تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی است که می توان گفت در بستر روایت داستانی اش به نوعی بازپرداخت از تغییر سبک زندگی طیفی از آدم های قشر متوسط این جامعه از سنتی بودن به مدرنیسم دست زده است.
حال اینکه آیا در این روایت تصویری موفق بوده است یا نه و تا چه حد و چگونه، جای بحث دارد.
داستان فشرده و عصاره مضمون ایده و سوژه فیلم، زندگی آقای میم است که دستخوش تغییراتی میشود که به واسطه آنها زندگی خصوصیاش با خانم میم تحتالشعاع قرار میگیرد.
خانواده ای سه نفره برای بدست آوردن نمایندگی شرکتی در شهرشان به تهران می آیند تا با مدیرعامل شرکت صحبت کنند و قراردادی تنظیم کنند، ایشان مهمان شرکت هستند در هتلی مجلل در تهران بزرگ و با هوای بارانی؛ فیلم به روابط افراد در این چند روزه مسافرت می پردازد.
ناگفته نماند روح الله حجازی پیش از این فیلم سینمایی «در میان ابرها» را کارگردانی کرده بود.
درباره فیلم می شود احتمالاً به چند مدل محدود، اظهارنظر کرد و مثلاً گفت، فیلم همه سکانس هایش روی حساب و هدفمند ساخته شده و هیچ سکانس بیخودی ندارد که این امتیاز خیلی بزرگی برای فیلم محسوب می شود. شروع فیلم هم با شخصیت پردازی خیلی طبیعی و قصه گفتن شروع می شود. فیلم اصلاً ادای صحنه های ژرف و پر معنای زیادی که این روزها در فیلم های ایرانی پر شده را درنیاورده، تنها جایی هم که از قصه فاصله دارد، یعنی سکانسی که در راستای قصه نیست؛ صحنه فوق العاده رد شدن محسن (حمید فرخ نژاد) از آب، آن هم بدون کفش و جوراب که بعداً می فهمیم شیشه در پایش فرو رفته! و همین طور برداشتن موی خانمش از روی شانه چپش توسط بازیگری که حاتمی کیا نقشش را بازی کرده.
از موضع فکری و فلسفی و با عنایت به مباحث تئوریک نیز می توان گفت موضوع فیلم به طور کلی گذر انسان ها، بخصوص ایرانیان «از سنت به مدرنیته» است که بحث مهمی می باشد و با لحنی ساده می توان یادآور شد، در شروع فیلم، آوا (مهتاب کرامتی) زن سنتی ای است که به او پرداخته می شود. «گیر دادن» به شوهرش که این کی بود و اون کی بود و این خانومه که بغلته کی بود و ظاهرشم مثلاً غیرمدرن بود! و فرخ نژاد آدم مدرنی که خیلی ام سیگار میکشه!
اما مسئله ای که فیلم روش تاکید داره غیرت مردانه ایه که تو ذات هر مردی هست و نمیشه از اون چشم پوشید و انسان هایی که مثلا زندگی مدرن و تهرانی ای(!) دارن و میخوان بگن ما زن های آزادی داریم و اون برا خودش و منم برا خودم کاملا ادا در میارن و جنس مردانگی اینطوری نیست! و زن هایی که نیاز به یک تکیه گاه دارن ، نمیتونن ادا در بیارن که کاملا مستقل هستن و به هیچ مردی هیچ حسی ندارن و بالعکس. یعنی نقش مکملیه زن و مرد که تو اسلام و سنت ایرانی کاملا روش تاکید بوده داره فراموش میشه و به اسم زندگی مدرن و امروزی زن و مرد و کلا خانواده داره به انسان های جدا از همی میرسه که مهم صرف خودشونن!
از منظر دیگری هم می توان به مطالعه و مشاهده این نظریه در طیف فکری دیگری هم پرداخت که می گویند فیلم به معنای واقعی کلمه یک فیلم روشنفکرمآبانه است که به بررسی معضل زاییدن یک خانواده از سنت به مدرنیسم می پردازد و مشکلاتش را نشان می دهد که قابل حل است «اگر خود را عادت بدهی و سوءظن نداشته باشی.»
مدرن شدن درد دارد، فقط باید اندکی گوشت خوک مصرف کنید تا سوءظنتان بیخود برانگیخته نشود! «اتقوا عن مواضع التهم» را هم ملالی نیست، خودتان را بچسبید و بی گدار به آب نزنید!
فیلم روایت خانواده ای است که تمامی نمادهای یک زندگی مدرن را دارا می باشد؛ زندگی در هتل، عدم روابط فامیلی، زندگی شغل محور، استرس و اضطراب و از این قبیل؛ تمامی این نمادها بیان کننده سبک زندگی است که با روحیات یک خانواده ایرانی در تعارض است.
محسن و آوا به همراه پسر کوچک خود به منظور تصدی پست شغلی مهمی به تهران سفر می کنند و در هتلی اقامت می گزینند. محسن فردی با روابط اجتماعی بالا و موقعیت شغلی مناسب است که با همسرش آوا اختلاف دارد و مبنای این اختلافات همان شک و عدم اعتماد است.
اما نکته حساسی را که روح الله حجازی در این فیلم هدف قرار داده، همان «دعوای همیشگی» سنت و مدرنیته است.
محسن با وجود گرایش به فضای مدرن نتوانسته است خود را به طور کامل با آن تطبیق دهد و هنوز ریشه های فکر سنتی را دارد؛ به تعبیر دیگر این دوگانگی در شخصیت چنین افرادی موجب بروز رفتارهای متناقض می شود.
بدون شک وقتی فردی می خواهد زندگی مدرنی داشته باشد، باید الزمات و تبعات آن را هم بپذیرد؛ به گونه ای که عدم تعصب و غیرت یکی از ملزومات این سبک زندگی است.
خب باید قبول کرد فیلمی که اکرانش پدیدآورنده چنین بحث هایی آن هم با این حساسیت و در دایره چنین مضمون هایی است، قابل تأمل و نیازمند نقد و تحلیل جدی باشد.
در بخش بعدی این نوشتار به تحلیل دقیق تر مولفه ها و ویژگی های ساختاری و محتوایی فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» خواهیم پرداخت؛ فیلمی که شاید بتوان آن را عبوری سینمایی دانست از سنت به مدرنیته!
حاتمی کیا وارد میشود!
باید اذعان کرد که فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» تنها یک غافلگیری نسبتاً بدیع و جذاب دارد و آن هم حضور ابراهیم حاتمی کیا در نقش یک جنتلمن شیطنت آمیز است که واقعاً هم از پسش برآمده! به این نکته در ادامه متن خواهیم رسید.
اما زمینه های مضمونی فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» باعث شده است تا نوع فرم و ساختار روایی اثر، چندان به چشم نیاید و بعضاً در نقدها هم مورد غفلت واقع شود.
اینکه یک فیلم بناست روایتگر عبور از سنت و گذار به مدرنیته در طیفی از اقشار جامعه ایرانی باشد، دلیل نمی شود بر اینکه از ضعف های عمده یک اثر، بویژه در حوزه قصه و ساختار و روایت و شخصیت پردازی صرفنظر کنیم یا نسبت بدان غمض عین نماییم.
اگر فرض هم بگیریم که تسامح موجود در پرداخت مضمونی فیلم و روایتگری اش ذیل عنوانی مثل عبور از سنت به مدرنیته - با همه چالش های فکری و بار معنایی مبهمی که در این جمله هست - قابلیت تصویرگری سینمایی داشته و در توان و مقدورات کارگردانی مثل حجازی در دومین اثر سینمایی اش بوده، بلاشک نمی توان این مفروضات را در قالب شعار یا ادعاهای سنجاق شده به فیلم و اجزایش پی گرفت، بلکه باید در خود اثر به آن رسید و باورش کرد و دریافت.
سینما جای همذاتپنداری و قصه گویی و باورپذیری است، نه جای شعار و احتمال و مفروضات و ادعا.
اینکه کارگردان بگوید می خواستم روایتی از گذار از سنت به مدرنیته داشته باشم، شاید در حد یک نیت یا مدعا قابل توجه باشد، اما نمی تواند جای «سینما» را بگیرد و مخاطب جدی را راضی کند.
فیلم روح الله حجازی در چند بزنگاه مهم سینمایی دچار مخاطره شده و نتوانسته از پسش بربیاید.
قصه کم جان و خلاصه و محدود و بی پشتوانه دراماتیک به همراه عدم شخصیت پردازی کامل و پر رنگ و اصولی در کنار ضعف بازیگری دو بازیگر اصلی فیلم - فرخ نژاد و کرامتی - دست به دست هم داده و فیلم را بشدت از رمق انداخته است.
فیلم نتوانسته - یا نخواسته - روایتگر یک قصه گرم و حرفه ای و مخاطب گرا باشد و قطره چکان نیمچه قصه سردش هم نه گویاست و نه جویا؛ نه گویای سینمایی بودن کار به معنای تام و تمامش و نه جویای همذات پنداری مخاطب با کاراکترهایش.
و این همه ضعف ساختاری و روایی را نمی توان ذیل عبارت «این فیلم نمی خواهد از قواعد قصه گویی سینمای کلاسیک پیروی کند» لاپوشانی کرد.
می ماند بحث های مربوط به مفروضات مضمونی و محتوایی فیلم که گفتیم تحت تعبیر عبور یا گذار از سنت به مدرنیته بیان می شود و ادعا.
البته اینها تا زمانی که تبدیل به سینما نشود در حد همان ادعا و شعار و بروشور باقی می ماند و تنها دلخوشکنک کارگردان و نویسنده و علاقه مندان احتمالی شان.
«زندگی خصوصی آقا و خانم میم» پیش از آن که بخواهد معضل یا مشکل جامعه و آدم های «در حال گذار از سنت به مدرنیته» را بنمایاند باید «سینما» را به نمایش گذارد؛ یعنی قصه داشته باشد و شخصیت پردازی کند و روایتش درست و کامل و مبتنی بر اصول و قواعد اصیل سینمایی باشد، و الا چیزی دست مخاطب را نخواهد گرفت، حتی اگر چیزهایی دست فیلمساز و ادعاهایش را بگیرد یا نگیرد.
اما از حق اگر نگذریم فیلم حجازی چند «لحظه» خوب دارد که حسابگرانه و زیباست، اما این چند لحظه اصلاً موفق نمی شود کلیت فیلم را نجات دهد و گلیمش را از آب بکشد.
فیلم، زمخت و بی حال و کشدار شده و نه از داغی بحران و کشش های لازم برای این مضمون در آن خبری هست - حتی اگر بخواهد به اصطلاح زیرپوستی هم باشد که نیست - و نه قصه آن چنان که باید و شاید و آن طور که درخور باشد، وجود دارد و آن چیزی هم که هست، خوب ورز داده نشده.
می ماند بازی غیرمنتظره و جیمزباندی حاتمی کیا با آن سکانس ورودیه اش به فیلم که نشان داد ایشان اگر چه نتوانست کارگردان و نویسنده خوبی برای سینمای ایران باقی بماند، ولی در این سن و سال، بازیگر بدی نشده و می تواند از پس نقش های جدیدش تا حدودی بربیاید!
کسانی که فیلم را دیده اند حتماً نگارنده را در این نظر تأیید و همراهی می کنند؛ به هر حال منتظر فیلم بعدی جناب حجازی می مانیم.
مرسي! جان کلام همين بود درباره اين فيلم.
فيلم، زمخت و بي حال و کشدار شده و نه از داغي بحران و کشش هاي لازم براي اين مضمون در آن خبري هست - حتي اگر بخواهد به اصطلاح زيرپوستي هم باشد که نيست - و نه قصه آن چنان که بايد و شايد و آن طور که درخور باشد، وجود دارد و آن چيزي هم که هست، خوب ورز داده نشده.
جمع کنيد کاسه کوزتونو با اين نقدتون
با تيتر حاتمي کيا مردم رو جذب ميکنيد،بعد يه نقد نصفه نيمه تحويل ميديد
واقعا به اين ميگن نقد؟
همش, تقليد از روش نقد بقيست.
بابا يکي پيدانميشه که در ارائه نقدش راهکار بده،اميد بده،تغيير رفتارهارو بشناسونه؟
ومن الله توفيق