گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حامد صفائی، در ادامه مباحث سکولاریسم و در راستای بررسی این مکتب در مطلب پیشرو به عوامل ظهور آن از زاویهای دیگر میپردازیم
آموزههای مسیحیت و جدایی دین از سیاست
اولین عامل ظهور سکولاریسم را میتوان دینی دانست. از این جهت که در خود دین مسیحیت نظریه حکومتی وجود نداشت و نشانههایی هم وجود دارد مبنی بر اینکه خود آیین مسیحیت طرفدار جدایی دین از سیاست است. برای مثال در انجیل آمده است که «مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا .» چنین نمونهها و وجود چنین ویژگی در آیین مسیحیت باعث میشود خواه ناخواه جامعه سریعتر به دامن سکولاریسم سوق پیدا کند.
تفتیش عقاید عاملی برای پیوستن به سکولاریسم
عامل دیگر تکفیر و تفتیش عقایدی بود که کلیسا انجام میداد؛ که البته به همراهش جزم و تحجر هم بود. این خصوصیت باعث میشد کلیسا به پذیرش مسائلی اهمیت دهد که هیچ دلیل علمی و اخلاقی برای آن وجود نداشت. علاوه بر این، چنین ویژگیای باعث می شد چه دین باوران و چه غیر آنان از نوع حکومت زده شده و خواهان تغییر وضعیت بشوند.
برای مثال نخستین و اساسی ترین حکم جزمی که کلیسا داده بود، این بود که کلیسا خطا نمی کند. این خصوصیتِ حکومتِ دینیِ مسیحیت باعث شد مردم آن زمان این نوع حکومت را طرد کنند و زمینه را برای کنار گذاشتن دین از صحنه سیاست بهوجود آورند.
فساد دامنه دار کلیسا، عامل بدبینی به دین
عامل مرتبط دیگر برای ظهور سکولاریسم را میتوان از نظر تاریخی و اجتماعی بررسی کرد که باعث انزوای هرچه بیشتر حکومت دینیِ مسیحیت شد. یکی از آنها فساد همه جانبه و دامنه دار کلیسا بود (چه از نظر مالی و چه از نظر اخلاقی) برای مثال فروش آمرزشنامه و شخصی کردن اموال کلیسا و مضاف بر اینها انجام هرگونه عمل غیر اخلاقی و فساد های اخلاقی.
مارتین لوتر کینگ و سکولاریسم
زمینه تاریخی دیگر در افول حکومت دینیِ کلیسا و ظهور سکولاریسم، نهضت اصلاح دینی است. نهضتی که مارتین لوتر کینگ آن را بنا کرد که عملش باعث بهوجود آمدن تغییرات بنیادین در آرا و افکار اندیشمندان و همچنین تغییرات گسترده اجتماعی از جمله رنسانس شد.
اعتقاداتی که مارتین لوتر داشت و آنها را ترویج میداد، باعث شد کلیسا حکم تکفیر او را صادر کند. این حکم باعث شد مارتین لوتر و طرفدارانش دست به اعتراض بزنند و مذهب پروتستان را شکل دهند. مذهبی که میتوان آن را به دولت انتقالی تشبیه کرد؛ زیرا زمینه را برای گرفتن قدرت کلیسا و جداکردن دین از سیاست بهوجود آورد.
علل رواج سکولاریسم، سست بودن آموزه های کلیسا
در راستای همین علل تاریخیِ ظهور سکولاریسم میتوان به سست بودن مبانی ِ ایمانیِ مسیحیت اشاره کرد که خطا و لغزشهای زیادی را برای خودش بهوجود میآورد. همچنین پیشرفتهای علمیای هم که صورت میگرفت، این آموزههای سست را به چالش میکشید و زیر سوال میبرد. مردم را هم تحت تاثیر خود قرار میداد و باعث میشد کلیسا پشتوانه مردمی را (که خیلی هم پیوند قوی با آن نداشت) از دست بدهد.
منزوی شدن کلیسا، نتیجه تلاش سرمایه داران
علاوه بر این ظهور طبقه سرمایهدار بورژوا و همچنین تلاش فرمانروایان برای به انزوا کشیدن کلیسا، خود عامل دیگری بود برای کم رنگ شدن نقش دین، سیاست و جامعه آن زمان اروپا. در میان این عوامل، شاید ویژگی روحانیت ستیزی که در میان روشنفکران آن عصر بهوجود آمد را بتوان مهمترین عامل ظهور سکولاریسم در اروپا دانست. روحانیت ستیزی و اعتقاد به اصالت انسان، اعتقاد به برتری معرفت تجربی در برابر معرفت دینی، همه اینها زمینه ظهور سکولاریسم شد.
البته نیّت اصلی کشفیات جدید علمی و تجربی دینستیز نبود، اما نتایج آن بهگونهای بود که بینش و آموزههای دین مسیحیت را باطل میکرد. برای مثال محوریت داشتن زمین که کلیسا به آن اعتقاد داشت و کشفیات جدید آن را رد کرد.
جنبش علمی مخالف با آموزه های کلیسا
در همین خصوص نظریهها و مکاتب جدیدی بهوجود آمدند که آموزههای کلیسا را زیر سوال میبردند. مثلا اندیشه قداستزدایی بدین معنی که جامعه باید به امور مقدس توجهی نکند و حرمت ارزش معنوی در برابر ارزش دنیوی از بین برود، که این ویژگی تنها در فرآیند سکولاریزاسیون می گنجد. از دیگر این نظریه ها اصالت حس و تجربه و اصالت علم است و همچنین ظهور قرارداد اجتماعی.
مطالب مطرح شده عوامل ظهور و پیدایش سکولاریسم را نشان داد و زمینه را برای استقرار آن (سکولاریسم) در جوامع غربی بهوجود آورد. در واقع سکولاریسم ریشه و خاستگاه ظهورش در دوران حکومت کلیسا و جزمگرایی آن است.
مبانی فلسفی سکولاریسم
سکولاریسم ناشی از مرجعیت عقل است. تقدس زدایی و تفکیک حوزه دین از عرصه عمومی و بهخصوص سیاست، از نتایج آن است. سکولاریسم چنان قدرتی برای عقل قائل است که معتقد است با آن و بدون رجوع به منابع وحیانی ِ معنوی میتوان امور دنیایی را مدیریت و تنظیم کرد.
اصل اولیه این اندیشه، تقدم عقل بر نقل است؛ یعنی انسان موجودی است که می تواند با تکیه بر عقل خود، هدف و غایت خود را تشخیص بدهد و راه رسیدن به آن را هم شناسایی کند. همچنین سکولاریسم می خواهد این مطلب را بیان کند که هیچ ارتباط منطقی و مفهومی ای بین معرفت دینی و معرفت علمی وجود ندارد.
نقد سکولاریسم
اولین نقدی که بر فلسفه سکولاریسم وارد است، این است که از لحاظ نظری بهدست آوردن معرفت اخلاقی بدون کمک گرفتن از دین امکان پذیر نیست. مضاف بر اینکه انسان به دلیل نواقصی که در وجوش هست، بدون کمک وحی نمی تواند معیارهای اخلاقی را شناسایی کند. برای مثال خودخواهی بشر مانعی برای رسیدن به معرفت اخلاقی است. علاوه بر این وجود هوسها و شهوات، امکان رسیدن به معارف اخلاقی را سخت میکند.
معضل ناتوانی بشر از آگاهی درباره آینده، دلیل دیگری است که ضرورت استفاده از وحی را نشان میدهد. از آنجا که بشر ذاتاً دانش کلی ندارد، دسترسی به یکسری علوم غیر ممکن است. برای مثال هر زمان انسان تصمیمی میگیرد، بر آن نتایجی مترتب میشود که گاهی اوقات همان نتایج مورد نظر انسان نیست.
علاوه بر این وجود تفاوت میان امیال بشر، خود نشان دهنده وجود فاصله میان طبیعت بشر و عمل خیر است. بر همین اساس بهترین راه و تنها راه برای پیدا کردن بهترین میل و عمل، رجوع به وحی و خداوند است. سیطره ای که فیزیک بر سکولاریسم و اندیشه غرب دارد، باعث شده که فکر کنند تمامی امور، معلول نیروهای مادی است که عقل میتواند آن را درک کند.
در اصل برای کسانی که جهان هستی را همین جهان مادی میدانند و همچنین کسانی که خدا در زندگی آنان برنامهای ندارد و همچنین کسانی که معتقدند دین تنها برای سعادت فردی شان است، سکولاریسم معنا دارد.
منابع:
1- کتاب بررسی و نقد مبانی سکولاریسم/ دکتر علی اکبر کمالی اردکانی/ ناشر: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی/ چاپ 1386
2- مقاله مبانی فکری سکولاریسم / نوشته محمد جواد نوروزی / مجله معرفت / شماره 22
3- مقاله مبانی سکولاریسم / نوشته آیت الله جعفر سبحانی / مجله تخصصی کلام اسلامی / سال 15 / شماره 59