گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، سردار شهید حبیبالله افتخاریان معروف به ابو عمار، در سال 1334 در شهرستان «بهشهر» متولد شد. در سن سه سالگی از محبت پدر محروم گشت و سرپرستی او و خانواده اش را عمویش بر عهده گرفت، وی به دلیل شرایط مادی خانواده، تحصیل در کلاس های شبانه و کار و تلاش روزانه را انتخاب کرد.
پس از فراغت از تحصیل به خدمت سربازی رفت و بعد از آن در اداره برق اصفهان مشغول کار شد و در عین حال به مبارزات سیاسی خود علیه رژیم پرداخت و به علت فشار عوامل شاه به کشور آلمان و بعد فرانسه مهاجرت کرد و همچنین دوره نظامی را در کشور سوریه و لبنان گذرانید و مدتی در فرانسه به محافظت از امام پرداخت، با پیروزی انقلاب مسئولیت حفاظت و انتقال خانواده حضرت امام را از ترکیه به ایران بر عهده گرفت و به ایران آمد.
در ابتدای ورود به تشکیل سپاه و شکل دهی سازمان این نهاد مقدس پرداخت و در تشکیل سپاه اصفهان نقش ارزنده ای داشت؛ پس از آن به مازندران عزیمت کرد و با تشکیل پایگاههای سپاه به مبارزه علیه شورش گنبد و بندر ترکمن پرداخت و فرماندهی سپاه آن منطقه را بر عهده گرفت و سپس عازم جبهه جنوب شد، مدتی فرماندهی تیپ 25 کربلا را بر عهده داشت و به منطقه غرب اعزام و به عنوان فرمانده سپاه مریوان و بانه مشغول خدمت شد.
افتخاریان که به ابوعمار معروف بود به کردستان رفت تا به عنوان فرمانده سپاه مریوان و بانه جلوی اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب ایستادگی کند.
از اولین روزهای شروع جنگ در شهریور ماه 1359 تا 19 اسفند 63 که در جبهه حضور داشت، از هیچ کوششی در جهت اقتدار و اعتلای اسلام ناب محمدی و ایران بزرگ دریغ نورزید.
مدتی فرماندهی تیپ 25 کربلا که بعد به لشکر ارتقا یافت را بر عهده داشت.
این فرمانده سرافراز هنگامی که بر سکوی عشق می نگریست مناجات عارفانه سر می داد؛ گویی بلبلی بر شاخسار خشک نشسته و نغمه سبز سر می دهد تا باغش را یابد و همچون بهار با طراوت نغمه خوانی کند و در این سیر از هیچ تلاشی چشم نپوشید.
وی از جمله فرماندهی تیپ 25 کربلا در محورهای عملیاتی جنوب، فرمانده سپاه پاسداران بانه در کردستان و فرمانده سپاه پاسداران مریوان در کردستان را بر عهده گرفت.
این سردار و قهرمان ملی در 19 اسفند 63 در جبهه مریوان به شهادت رسید و با شهادت خود ایران را از داشتن یکی از بزرگترین سرداران ملی خود محروم کرد.
با اهل خانه بسیار خوش برخورد و مهربان بود، با وقت کمی که داشت همیشه به عیادت خانواده معظم شهدا می رفت. خداوند به او توانی داده بود که استعداد های در خشان را سریعاً شناسایی و در جهت ارتقای کمی و کیفی آنها اهتمام می ورزید. زندگی مختصر بسیار ساده و همراه با ایمان و عشق مطلق به شهادت او همیشه سر زبانها بود.
ایشان واقعاً در اخلاق و رفتار حسنه بسیار خوش خلق بودند، بسیار صبور، مهربان، صمیمی، در عبادت و زهد و تقوا واقعاً بی نظیر بود، عجیب اعضای خانواده را دوست داشت و اعضای خانواده پدر و مادر، برادرها و خواهران فوق العاده ایشان را دوست داشتیم. همینطور نسبت به فامیلها و همسایه ها بسیار تواضع داشت، همیشه تبسم بر لب داشت و همیشه سنگ صبور خانواده و بستگان و خصوصاً خانواده شهدا بود.
نمازهای شبش به هیچ وجه ترک نمی شد و این از زیباترین صفات اخلاقی اش بود یکی از خصوصیات برجسته ابو عمار این بود که اصلأ تند خو نبود، هیچ وقت صدایش را بلند نمی کرد حتی روی نیروهای تحت امرش.
بیشتر وقتش را صرف مطالعه تفسیرهای قرآن و نهج البلاغه می کرد، هیچ وقت ساعت های بیکاری برای خودش نمی گذاشت، اکثر اوقات سعی می کرد با تفسیر قرآن و یا با تفسیر نهج البلاغه یا کتابهای مذهبی جوانها رو به راه انقلاب بکشاند.
قبل از انقلاب فرمانده لشکر پادگان در دوره سربازیاش او را فرستاد که یک وسیلهای را بگیرد، بیاورد. وقتی در راه متوجه شد، شیشه مشروب الکلی است با غیظ آن را زد زمین و خرد کرد. در قبال این عمل یک ماه جریمه و زندانی شد. مرخصیهایش را لغو کردند و با این که سرباز صفر نبود، سرش را تراشیدند و در زمستان نگهبانی سخت برایش بریدند؛ اما خوشحال بود که مرتکب کار حرام نشده است.
ساختمان 12 طبقهای را دولت سعودی بالایش چند بلندگوی بزرگ گذاشته بود تا با پخش صدای بلند قرآن شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» تظاهرات را خنثی کند، ابوعمار از روز قبل و از شب تا صبح زحمت کشیده و به هر طریقی بود بالا رفت و سیم بلندگوها را قطع کرد. با نصب بلندگوهای مناسب و قوی خودمان برنامههای راهپیمایی برائت از مشرکین انجام شد، نیروهای سعودی مبهوت مانده بود.
در فرودگاه جده، عمال سعودی کتابهای مفاتیح و حتی قرآن زائران ایرانی را توقیف و جمعآوری کردند. ابوعمار و یک رفیق چابکش مخفیانه و با زرنگی خاص کشیک ایستادند و هنگام حرکت وانتی که کتابها را میبرد، ناگهان پشت آن سوار شدند. پس از طی مسافتی قبل از تخلیه کتابهای دعا پایین پریدند. امید و حاجی با غیرت، بسیاری از کتابها را برداشته و به کاروان برگرداندند و دعای کمیل با شکوهی هم برگزار کردند.
از سفر حج که برگشت مدت کوتاهی نگذشت که به آرزوی دیرینهاش رسید. مشخص شد که دعای او در آن سفر معنوی چه خوب و چه زود مستجاب شده است. دوستانش نقل میکردند که خودش گفته بود من بعد از سفر حج به شهادت میرسم.
دست نوشته شهید
ما می خواهیم که حکومت تقوی را در دل ها و حکومت اسلام را در انسانها برقرار کنیم که دیگر با استقرار حکومت تقوی در دل ها صحبت از اشخاص نباشد و تقوی و معنویت که مطرح می شود ملاک حکومت و موجودیت افراد، دل های متقی و روحانی آنان است.