بسیاری معتقدند علوم انسانی در ایران در مقایسه با رشته های فنی و علوم تجربی از توفیق چندانی برخوردار نبوده است، «خبرگزاری دانشجو» با محوریت این موضوع گفت و گویی با دکتر طارهری نیا استاد دانشگاه تهران داشته است.
«گروه علمی خبرگزاری دانشجو»؛ بسیاری معتقدند علوم انسانی در ایران در مقایسه با رشته های فنی و علوم تجربی از توفیق چندانی برخوردار نبوده است، «خبرگزاری دانشجو» با محوریت «دلایل عدم توفیق علوم انسانی» و مسائلی چون «تحول در علوم انسانی به سمت علوم انسانی اسلامی» گفت و گوی با دکتر طاهری نیا، استاد زبان و ادبیات عرب و معاون علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران داشته است که شرح آن در زیر آمده است:
«خبرگزاری دانشجو»: پرونده تحول علوم انسانی در کشور ما سال هاست که باز شده و به آن پرداخته شده است؛ برای بسیاری روشن شده است، ما از لحاظ معرفت شناختی و روش شناختی و ابعاد دیگر با علوم انسانی غربی تفاوت داریم و به علوم انسانی اسلامی نیاز است ولیکن اتفاقی که باید بیفتد، رخ نداده است؛ دانشجویانانی که در زیر شاخه های مختلف علوم انسانی در حال تحصیل هستند تغییر چندانی را احساس نکردند؛ هنوز مشخص نیست منظور از علوم انسانی اسلامی چیست و چه زمانی قرار است نظرات در این زمینه عملی شود؟ بهتر است از این جا آغاز کنیم که موانع رشد و تحول علوم انسانی در ایران چه بوده است؟
طاهری نیا- هر گفتگو و تحلیلی با ارائه تعریف روشن از موضوع مورد بحث شروع می شود و یکی از نکات مهم و پیش درامد بحث هم همین تعریف علوم انسانی است. علوم انسانی به اعتبارات مختلف تقسیم شده است؛ یک رویکرد شیوه ی تحقیق است، علوم انسانی را بر اساس شیوه ی تحقیق به علوم انسانی تجربی و غیر تجربی تقسیم بندی کردند؛ به عبارتی برخی رشته ها در حوزه ی علوم انسانی ماهیت تجربی دارند، با تکرار ایده ها تائید یا رد می شود؛ در حوزه روانشناسی، تربیت بدنی و برخی رشته های علوم انسانی ما ماهیت تجربی دارد.
تقسیم بندی های دیگر علوم انسانی می تواند جهت این علم را بیشتر تعریف کند؛ اگر بخواهیم علوم انسانی را با رویکرد انسان اجتماعی تعریف کنیم، البته می توان گفت علوم انسانی یعنی هر شاخه ای از علم که به انسان به عنوان یک موجود اجتماعی می پردازد، گفته می شود؛ ارتباط با خدا، ارتباط با خود، ارتباط با خلق و ارتباط با محیط، چهار ارتباط انسان اجتماعی است؛ با تقسیم بندی علوم بر اساس کلید واژه ی ارتباط، علومی که مربوط به خداشناسی می شود رابطه انسان را با خدا تعریف می کند؛ شاخه هایی همانند الهیات رابطه انسان با خدا را تعریف می کنند.
علومی که به حوزه مباحث شهودی باز می گردد ارتباط انسان با خود را تعریف و خودشناسی انسان را تبیین می کند؛ بخشی از علوم انسانی در ارتباط انسان با خلق است که عمده ترین بخش علوم انسانی را در بر می گیرد؛ حوزه علوم اقتصادی از جنس روابط اقتصادی است؛ مباحث علوم اجتماعی، جامعه شناسی و مردم شناسی به رابطه ی انسان با سایر افراد می پردازد.
این تقسیم بندی ها مبتنی بر جهت حرکت است، آن چه می تواند بیش از هر شیوه ایی علوم انسانی ما را متحول کند، تقسیم بندی مبتنی بر جهت است؛ وقتی شیوه ی تحقیق ملاک تقسیم بندی علوم انسانی ما شد، علوم انسانی ما به دو دسته تجربی و غیر تجربی تقسیم بندی شد؛ البته میتوان تقسیم بندی دیگری از علوم نیز ارائه داد، علوم را می توان در دو مقوله کلی تقسیم بندی کرد، غایت برخی از علوم تامین آسایش بشر است؛ انسان با استفاده از تولیدات حوزه ی علوم فنی و مهندسی در خدمت افزایش رفاه و آسایش بشر اقدام می کند؛ با ابداع وسائل حمل و نقل رفت و آمدها را تسهیل نمود، با ابداع تکنولوژی نو در ارتباطات خدمات جدیدی را ارائه می دهد؛ این ابداعات در این حوزه فاصله زمانی و مکانی مدیریت کاهش و بعضا حذف می شود و این امر برای آسایش انسان است.
لکن همه ی چیز آسایش انسان نیست، بخشی از نیاز انسان آرامش است؛ صنعت و تکنولوژی هرگز توجهی به آرامش انسان ندارد بلکه بعضا مزاحم آرامش انسان هم خواهد شد؛ منتها ی موفقیت حوزه صنعت و فناوری و علوم پایه و علوم فنی و مهندسی تامین آسایش بیشتر برای بشر است؛ بشر امروز به اعتبار خدمات رفاهی قابل مقایسه با سال های قبل نیست ولیکن همه چیز آسایش نیست، بخشی از علوم فراتر از آسایش، به فکر آرامش انسان است.
پزشکی در خدمت تامین آسایش انسان و روان پزشکی در پی آرامش انسان است، با این نگاه می توان علوم را به دو دسته تقسیم کرد، علومی که در خدمت آسایش هستند و علومی که در خدمت آرامش ؛ حال این سوال مطرح می شود که آسایش انسان مهم تر است یا آرامش او؟ به طور طبیعی تامین آسایش مقدمه ی لازم برای آرامش است ولیکن کافی نیست؛ کسی که بیماری جسمی دارد به طور طبیعی آرامش روحی کاملی هم نخواهد داشت.
تامین آسایش مقدمه و تامین آرامش مقدم است، مقدمه یعنی پله ی اولی که باید قدم بگذاری تا به پله ی بالاتر برسی؛ با این تفاسیر علومی که به تامین آرامش بشر می پردازند باید مقدم باشند، هر چند علومی که در زمینه ی تامین آسایش انسان هستند مقدمه ی لازمند و غیر قابل انکار و اجتناب هستند؛ برخی نگاه ها بر خلاف دیدگاه من، به علوم انسانی به عنوان حاشیه و تزئینی نظر دارند؛ مادامی که علوم انسانی را تزئینی تلقی می کنند هرگز علوم انسانی نمی تواند به جامعه خدمتی بکند.
«خبرگزاری دانشجو»: به نظر شما این نگاه تزئینی به علوم انسانی از این امر ناشی نمی شود که در طی سال هایی که از انقلاب می گذرد توفیقی در علوم انسانی نداشته ایم؛ در علوم فنی تحولات زیادی اتفاق افتاد و همین طور در سایر علوم نیز به همین گونه بوده است؛ با این که منابع گسترش علوم انسانی در اختیار ما بوده است ولیکن در این زمینه ما تحولی نداشتیم؛ شاید تلقی حاشیه ایی از علوم انسانی ناشی از این است که نه جامعه و نه نهاد آموزش عالی چیزی از علوم انسانی دستگیرشان نشده است
طاهری نیا- آن چه در نقد علوم انسانی گفته می شود بیشتر باید در نقد سیاستگذاران حوزه علم بیان شود؛ به عبارت دیگر نقدی که برای علوم انسانی بیان می شود نقد متولیان حوزه ی علم است؛ زیرا وضعیت موجود علوم انسانی مولود مستقیم و محصول بی واسطه سیاست های گذشته است .هم چنان که توفیقات حوزه علوم فنی ، دنش هسته ای ، هواه و فضا و سلول های بنیادی دستاورد نیکوی سیاست های مدیریتی گذشته است کمبود ها و نقصان حوزه علوم انسانی حاصل باور نداشتن علوم انسانی و همان نگاه تزیینی به ان _از گذشته _ است بدون وجود کارگاه های مجهز هرگز نمی توان از علوم فنی و مهندسی توقع تولید علم را داشت؛ در علوم پایه نیاز به نیز بدون وجود ازمایشگاه های مجهز نمی توان انتظار تولید علو م در آن حوزه را داشت . سوال اینجاست که برای تولید علوم در حوزه علوم انسانی به چه فضائی نیاز داریم ؛ برای علوم انسانی چه فضایی نیاز است؟
جامعه و به خصوص لایه های خاصی از جامعه نقش آزمایشگاه و کارگاه را برای علوم انسای ایفا می کنند؛ لایه های خاصی از جامعه می توانند همان نقشی را برای علوم انسانی ایفا کنند که کارگاه و آزمایشگاه برای فنی و علوم پایه انجام می دهد؛ ایده های حوزه ی علوم انسانی باید در معرض نقد لایه های خاصی از جامعه قرار بگیرد تا بلوغ و رشد پیدا کند؛ جامعه کارگاه تولید علم در علوم انسانی است.
ایده ی مطرح شده در علوم انسانی در کجا باید مطرح شود تا محک بخورد؟ آیا تست کارگاهی است تا شما چند با تست کنی ببینی مقاومت لازم را به دست آورده است یا نه؟ کارگاهی نمی خواهد که در آن جا آزموده شود و پس از آن معلوم شود که ان ایده برحق یا ناصواب است ؟این ایده باید در معرض افکار عمومی یا لایه های خاصی از جامعه که اهل نقد و نظر هستند یعنی فضای علمی قرار بگیرد؛ اگر ایده ایی در علوم انسانی در معرض نقد جامعه ی هدف قرار گرفت به طور طبیعی پاسخ شمار را خواهد داد و ایده ی شما تائید یا ابطال خواهد شد.
اگر ایده در حوزه ی علوم انسانی رسانه ایی شود،و در مجرای نقد ئ نظر جامعه هدف قرار بگیرد در آن صورت، استقبال مخاطبان و اهل نقد ونظر در یک سیر منظقی ان ایده را یا تایید و تقویت خواهد نمود یا محو و حذف .
«مگر نه اینست که فرمود ماعندکم ینفد و ما عندالله باق » آن چه پیش خداست باقی می ماند و آن چه پیش شماست از بین می رود، این به آن معناست که برخی چیزها ماهیتا ناپایدارهستند؛ ماهیت شی آن را نگاه می دارد، به عبارتی دیگر دوام و قوام آن شی به ماهیت آن بستگی دارد؛ اتکا به ثروت مادی، اتکا به نیروی جوانی که ماهیتا از مظاهر ناپایداری هستند. و لذا ایده در حوزه علو م انسانی نیز اگر ماهیتا از پشتوانه منطق و خرد و صلاحیت برخوردار باشد پایدار خواهد بود و اگر سست و بی بنیان باشد خود موجب حذف خودش خواهد شد
حال اگر ایده ایی مطرح شود که ماهیتا پایدار است و در معرض افکار عمومی قرار گیرد مستحکم می شود، و بالعکس اگر ایده مبنای قوی نداشته باشد وقتی در معرض افکار عمومی قرار می گیرد حذف می شود؛ بنابراین از الزامات تحول در علوم انسانی، توجه به بستر جامعه به عنوان کارگاه تولید علم در جامعه، است؛ اگر این جامعه را به عنوان کارگاه پذیرفتیم خود به خود تولید علم در برخی از حوزه های خاص علوم انسانی اتفاق خواهد افتاد.
«خبرگزاری دانشجو»:علاوه بر این قشر خاص به نظر می آید برای پیشبرد نظریه پردازی در علوم انسانی ما به اطلاعات تمامی اقشار جامعه نیازمندیم؛ بسیاری از رشته های علوم انسانی همانند علوم اجتماعی، روانشناسی و... برای جمع آوری اطلاعات خود نیاز به ارزیابی رفتار عموم مردم دارد ولیکن ما زیر ساخت های این امر را هم نداریم؛ ما آمار دقیقی از پدیده هایی هم چون طلاق، اعتیاد و یا مواردی که از الزامات نظریه پردازی در علوم انسانی است، نداریم و از علوم انسانی انتظار نظریه پردازی معتبر هم داریم
طاهری نیا - از جمله الزامات تحول در علوم انسانی توجه به اصل و پیش فرض مهم است که عبارتست از اعتماد و اعتبار؛ پیش فرض اول ما باید این باشد که پژوهشگر مورد وثوق و محل است و در انجام کار علمی از حسن نیت و قصد اصلاح و خیرخواهی برخوردار است ؛ اگر چالش بی اعتمادی وجود داشته باشد، اگر نگاه بدبینی به پژوهشگر علوم انسانی وجود داشته باشد، کار پژوهشگر پیش نخواهد رفت؛ این مسئله در حوزه ی فنی و علوم پایه موضوعیت ندارد اما اگر به پژوهشگر حوزه ی علوم انسانی اعتماد نشود ناخواسته خود را محصور و سانسور خواهد کرد. و عملا حرف نو و ایده جدید بروز و ظهور پیدا نخواهد کرد.
مباحث و مقوله های مربوط بهعلوم انسانی باید گفته شود تا نقد شود؛ تا صحبت من و شما نوشته نشود نقد نخواهد شد و اگر کسی صحبت ما را نقد نکند یعنی اغلب خوانده نشده است، ماهیت علوم انسانی این است.
بحث دیگری که به نوعی بیانگر بخشی از موانع تولید علم و تحول در علوم انسانی به شمار می آید را باید با تامل در وضعیت ها ی مشابه مورد تحلیل قرار داد. توضیح این موضوع در قالب دو نمونه ممکن می شود. نخست در حوزه سلامت و دوم در حوزه تعلیم و تربیت چرا دولت ها در حوزه ی سلامت یارانه می دهند؟ مگر شخصی که در جامعه هست خودش احساس نیاز به سلامت نمی کند؟ من به عنوان یک شهروند احساس نیاز به سلامت دارم ولیکن فراتر از نیاز من به خودم، نیاز جامعه به من است، بنابراین دولت برای این احساس نیاز به من باید یارانه ی سلامت به من بپردازد تا جامعه ی سالم داشته باشد.
اگر دولت هزینه ی سلامت جامعه را نپردازد، از یک سو هزینه ی درمان آن بسیار زیاد خواهد بود و از سوی دیگر جامعه ی ناکارآمد خواهد داشت؛ مساله دیگر به حوزه تعلیم وتربیت مربوط می شود.به عنوان مثال آموزش قبل از دانشگاه تا مقطع دیپلم رایگان است، چرا دولت برای آموزش رایگان هزینه می کند؟ دولت بیش از ما به ما نیاز دارد؛ جامعه برای اداره خود نیاز به نیروی کار باسواد دارد؛ منفعت تحصیل هم برای خود فرد و هم برای جامعه است؛ حال این سوال مطرح می شود که آیا نیاز نیست دولت و حاکمیت برای بخشی از تولید علم یارانه بپردازد؟مگر خانواده ها حاضر نیستند به واسطه اهمیت این موضوع برایش هزینه کنند ؟
قسمت دوم:
در این امر که دیوان حافظ منبع غنی تمدنی و فرهنگی است کسی تردیدی ندارد، حال دیوان حافظ را کدام بخش از جامعه از سر نیاز خریداری می کند و آن را به مصرف می رساند ؟ آیا می توان برای این پرسش مصداقی پیدا کرد؟ بخش خاصی وجود ندارد؛ اگر امروز کمترین اقدامی در بخش صنعت صورت پذیرد خریدارش در بیرون وجود دارد؛ دولت خریدار محصولات بخش فنی و مهندسی و علوم پایه است؛ پژوهشگر حوزه های مذکور می داند که علاوه مزایای معنوی برای ایده و محصولش منفت مادی هم وجود دارد. در این که شهید مطهری بر قله ی ایده های انقلابی ناب قرار داشت کسی تردیدی ندارد، کدام بخش جامعه خریدار محصولات علمی و فکری و اندیشه ایی شهید مطهری بودند و هستند؟ آیا اساسا خدمات ایشان با دستاوردهای فناوری قابل مقایسه است ؟ پس چرا هرگز به ذهن خطور نمی کند که مجموعه سخنرانی های ان متفکر شهید را هم می توان همچون محصولات علمی دیگر ارزش گذاری کرد و برای دریافت و کاربستش هزینه کرد
محصولات بخشی از علوم ما پیش از تولید خریدار دارد، محصولات علوم انسانی حتی پس از تولید هم خریدار مستقیم ندارد؛ نداشتن متقاضی که در این زمینه سرمایه گذاری کند گره این حوزه است؛ هم چنان که برای علوم پایه و فنی متقاضی سرمایه گذاری و خرید وجود دارد، حاکمیت باید در بخش علوم انسانی خریدار ایده ها باشد؛ دولت بدنه ی اجرایی کشور و سروکارش با حساب سود و زیان است؛ فراتر از دولت نهادی به نام حاکمیت وجود دارد؛ حاکمیت ایده ها و افق هایی دارد که فراتر از دولت است، به عبارتی دیگر حاکمیت حفظ تولید دانش انسانی اسلامی را اولویت می داند ولی دولت لزوما این گونه نیست.
علوم انسانی زمانی رونق پیدا خواهد کرد که از سوی حاکمیت با دغدغه ی غنای تولید علم، خریدار تضمینی داشته باشد؛ پاداش هم سنگ تالیفات و ترجمه ها و انچه درباره کتابه هائی از قبیل العقد الفرید ابن عبد ربه و شاهنامه فردوسی و ..نقل شده است همه و همه گواه توجه خاص حاکمان به بخشی از علم و دانش است، یعنی حاکمیت خریدار آن کتاب شد؛ ادبایی که تولیدات علمی فرهنگ ساز و تمدن ساز داشتند عموما از سوی حاکمیت تشویق و حمایت شده اند.
دولت در بخش علوم پایه و فنی و مهندسی پیش خرید می کند ولی در علوم انسانی اگر حرف نو زده شود، پس از تولید ایده هم خریداری وجود نخواهد داشت؛ محصول سیاستگذاری ها علوم انسانی امروز است؛ استعدادهای ما استعدادهای برترند ولیکن مدیریت های برتر آن ها را مدیریت نکردند؛ اگر در پی تولید نظریه هستیم باید توجه داشته باشیم که تولید نظریه پس از پرورش نظریه پرداز خواهد بود، به عبارت دیگر ابتدا باید نظریه پرداز پرورش داده شود بعد او به تولید نظریه بپردازد؛ تولید علم پس از پرورش عالم اتفاق می افتد.
وجود استعداد انسانی و مدیریت کارآمد دو مقدمه لازم برای پرورش نظریه پرداز و عالم هستند؛و در ایران ما استعداد برتر انسانی به شهادت تاریخ وجود دارد ولی اشکال کار ما در عنصر دوم یعنی مدیریت کارآمد است؛ مدیریت کارآمد برای پرورش نظریه پرداز، هدایت تحصیلی انجام می دهد؛ هدایت تحصیلی پاشنه ی آشیل نظام تعلیم و تربیت ما است؛ سیاست گذاران ما برای هدایت استعدادها در مسیر توانمندی ها و نیازمندی ها آن چنان که باید همت نکردند؛ استعدادها مسیر خود را می روند و نیازها مسیر روز افزون خود را طی می کنند و سرمایه ها در مسیر روز افزون استهلاک خود حرکت می کنند. و این همان چیزی است که باید به دقت و با سرعت مورد تجدید نظر قرار گیرد.
هدایت تحصیلی یعنی یک نگاه کلان نگر یعنی نیاز جامعه را در یک کف و استعداد و توانمندی جامعه را در یک کف دیدنو این دو را با هم هماهنگ کردن؛ اگر امروز در جامعه نیروی کار فنی نیاز است یعنی نیروی انسانی وجود ندارد یا وجود دارد ولیکن به این سمت هدایت نشدند؟ بنابراین مدیریت هدایت تحصیلی آنچنان که باید انجام نشده است؛ اینکه امروز اعلام می شود دانشجویان در حال تحصیل رشته های علوم انسانی بیش از نیاز کشور است ناشی از سیاست گذاری های غلط است.
سیاست گذاری های غلط ظرفیت های غیر ضروری ایجاد کرده و توسعه ی غیر لازم انجام داده است؛ مدیریت ناکارآمد سیاست گذاری ناکارآمد خواهد داشت؛ به طور مثال ضوابط علم سنجی امروز ما ضوابطی نیست که به پرورش نظریه پرداز منجر شود؛ مقررات سنجشی ما مقرراتی نیست که به تولید عالم منجر شود؛ مقرارت کمیت محور و کمیت گرا که هرگز توجه لازم را به کیفیت ندارد؛ گزینه انحرافی است و تا زمانی که ملاک سنجش ما آمار کمی است افراد خود را با آن ملاک ها هماهنگ می کنند و رفتار علمی و تلاش علمی خود را در همان مسیر سوق می دهند.
مهم بودن تولید مقاله، تعداد مقاله و عدم توجه به آثار ان پس از تولید و انتشارو سم مهلک در فرآیند سنجش تولیدات علمی است؛ در گذشته های دور داشتن یک رساله علمی کافی بود تا شخص عالم تلقی شود؛ امروزه تعداد مقاله هدف گمراه کننده ایی است که پژوهشگران ما وقت، فکر، اندیشه و سرمایه ی خود را در آن مسیر صرف می کنند و هرگز نتیجه ی مطلوبی که باید برای ما داشته باشند را در بر نخواهند داشت؛ این نمونه ایی از سیاست گذاری غلط است.
یکی از پدیده های نامبارکی که در جامعه وجود دارد عطش کاذب برای تالیف کتاب است، کتاب هایی که اگر درست مورد ارزیابی قرار می گرفت هرگز از نظر علمی ارزش و صلاحیت چاپ را نداشتند؛ همین که سرمایه ایی صرف چاپ کتابی شود که حرفی برای گفتن ندارد، استهلاک سرمایه است؛ عطش کاذب برای چاپ کتاب باعث شده است بعضا شنیده شود که فردی در یک سال 10 جلد کتاب تالیف کرده است؛ در یک سال 10 کتاب نوشتن ارزشمند است یا در 10 سال یک کتاب نوشتن؟
اگر قوانین ما به گونه ایی باشد که پژوهشگران ما دغدغه ی تولید علم تاثیرگذار، نه محدودیت زمانی و شتابزدگی و اصرار و پافشاری بر اقدامات کمی، داشته باشند تولید علم ما واقعی خواهد بود؛ یکی از مولفه های مدیریت ناکارآمددر حوزه ی علوم انسانی سیاست گذاران با ماهیت و اقتضائات این حوزه است.
از ابتدای انقلاب تا کنون فقط در طی 3 سال وزارت علوم به دست متخصصین علوم انسانی اداره شده است؛ ان هم سال های نخست، بیش از 52 درصد از سابق مدیریت بر این مجموعه سهم علوم پزشکی و 42 درصد سهم علوم فنی و علوم پایه بوده است.
92 درصد در طول انقلاب مدیریت آموزش عالی کشور بر عهده ی متخصصین غیر علوم انسانی بوده است، آیا از این 92 درصد می توان انتظار داشت که علوم انسانی رادر اولویت قرار دهند؟ آیا می توان انتظار داشت سیاست ها مبتنی بر ماهیت علوم انسانی تبیین شده باشد؟ اگر مدیریت بخشی تجربی و بخشی تخصصی باشد، حوزه های علوم انسانی به مدیریت نزدیک ترند یا حوزه های دیگر؟ اگر بخشی از توان مدیریتی ذوقی و ژنتیکی با شد و بخش دیگر دانش تخصصی چه مقدار از حوزه ی علوم انسانی برای این مسئله بهره گرفته شده است؟
هدایت تحصیلی نادرست یکی از خلاء ها و کاستی های موجود در این زمینه است؛ تا زمانی که در فضای آموزش و پرورش انتخاب رشته ها در اولویت اول ریاضی، بعد تجربی و بعد از آن علوم انسانی است معدود نفراتی پیدا خواهد شد که بر اساس علاقه علوم انسانی را انتخاب کنند؛ نتیجه ی طبیعی این امر این است که استعدادهای برتر در طول تحصیل به سمت ریاضی سوق داده می شوند تا مهندسین حاذق شوند و کمتر در حوزه ی علوم انسانی استعدادهای خدادادی بالا وارد می شوند البته این یک حکم کلی نیست زیرا برخی از متخصصین ما با وجود داشتن شرایط ورود به حوزه ریاضی و تجربی و یا حتی پس از تحصیل در آن رشته ها ، به علوم انسانی روی آوردند و در این عرصه توفیقات قابل تقدیر کسب کرده اند.
حاکمیت اگر به دنبال تولید علم کارآمد در حوزه ی علوم انسانی است باید حمایت ویژه ایی از تحصیل در علوم انسانی داشته باشد؛ های برتر کنکور را با حمایت ویژه و تضمین شغل به سمت رشته های تحصیلی مورد نیاز سوق بدهد؛ کافیست از میان رتبه های برتر کنکور با حمایت دولتی در رشته های اقتصاد، مدیریت، علوم اجتماعی و... برای یک دوره ی زمانی تعدادی را وارد کنیم و دکترای پیوسته برای آن ها تعریف شود تا به طور طبیعی تولید علم و نظریه صورت گیرد؛ تا زمانی که سرچشمه آب زلال نداشته باشد، پائین دست رودخانه آب زلال نخواهد داشت.
«خبرگزاری دانشجو»: ازوقتی که در اختیار ما گذاشتید بسیار ممنونم
بسيار اديبانه بود و خردمندانه نيز هم , همچنين زيبايي لحن وکلام در آن موج مي زد. اميد که در محافل آکادمي از اين خطيب توانمند در حوزه علوم انساني بيشتر استفاده شود.
سلام من مطالب مختلف سايت را در تمام زمينه ها خواندم؛علاقه داشتم در تمام صفحات کامنت بگذارم اما با خود گفتم مشکل از کجا شوع ميشود اتفاقي اين صفحه را باز کردم ؟بله در ناديده گرفتن علوم انساني وغفلت واگر در جامعه از اينچنين افکاري که آقاي دکتر فرمودند و وجود داشت و ساختارهاي فکري و ديدگاههايي مشابه در مسولين ميتوانست مرحمي بر دردهاي مختلف ما باشد.
هرچند بحث ونظر دادن ونقد ونقادي در حوزه علوم انساني بايد به متخصصين اين حوزه مث جناب آقاي دکتر طاهري نيا واگذار کرد ولي اينجانب در حد معلومات اندک ولوپراکنده خود عرض مينمايم علوم انساني بنيان علوم ميباشند بطوري که جراحي که اين علوم درزمينه حذف وازميان بردن معضلات ريشه اي جامعه ميتواند انجام دهد صدها بار مفيدتر وکاراتر از علومي مث علوم فني وغيره ميباشند که برطبق گفته دکتر طاهري نيا در همين مصاحبه زمينه آسايش را فراهم ميکنن وکمتر آرامش را به همرا دارند
انتظار ميرود در موضوعات ديگر از ايشان نظر خواهي فرمائيد