یک راوی دفاع مقدس در جمع زائرین دانشجوی راهیاننور در منطقه فکه بیان داشت: شهدا کم نمیگذارند یقین کنید که آنها زنده هستند و این شمایید که این باور را آن گونه که باید قبول نداشته و از شهدا استمداد نمیگیرید.
به گزارش خبرنگار اعزامی «خبرگزاری دانشجو» از مشهد، عظیم ابراهیمپور در جمع زائران راهیان نور در منطقه عملیاتی فکه بیان داشت: من نمیدانم فرزندان این مرز و بوم به مانند شهدا رفتار میکنند یا نه؛ اما دوست دارم این سوال را با تمام نیازم از جوانان این کشور بپرسم که آخرین باری که دست پدر و مادرتان را بوسیدهاید کی بوده است.
این راوی دفاع مقدس ادامه داد: آن مادری که گرمای صورت فرزندش را در کف پاهایش احساس میکند و متوجه می شود فرزند رشیدش در هنگام بازگشت از جبهه دفاع مقدس در حالی که مادر را خواب یافته برای نشان دادن ارادتش به او صورت را بر کف پاهای او گذاشته چگونه جوانی است آیا او از همین جوانهای غیرتمند ایران اسلامی نبود است.
وی به معجزات حضور شهدا در میان مردم اشاره کرد و افزود: یک بنا در کرج تعریف میکرد که روزی فرزندم تب بسیار شدیدی داشت او را به بیمارستان بردم از من خواستند سریع داروهای او را تهیه کنم و این در حالی بود که من در داروخانه مبلغ 48 هزار تومان برای گرفتن دارو کم آوردم در حالی که مستاصل فرزندم را در آغوش گرفته و نگران او بودم از مسئول داروخانه خواستم فعلا از این پول بگذرم تا من پس از فراهم کردن آن قرض خود را بپردازم.
ابراهیم پور ادامه داد: مسئول داروخانه به این بنای کرجی جواب رد میدهد و بنا در حالی که مستاصل بیرون از داروخانه به اطراف مینگرد مردی را در کنار خود میبیندکه میگوید که آیا شما 48 هزار تومان پول نیاز دارید و او در حالی که حیرت زده است به مرد نگاه می کند و میگوید بله.
مرد در حالی که پول را به بنا میدهد میگوید آدرس خانهای را به تو میدهم که سقف این خانه در حال فرو ریختن است در عوض پولی که به تو میدهم محبتی کن و سقف این خانه را تعمیر کند مرد بنا پس از مدتی به آدرس داده شده می رود و زمانی که وارد خانه میشود در حالی که مادر آن خانه از حضور بنا بدون درخواست او متعجب شده است عکس فرزند مادر را بر دیوار میبیند و با حیرت از صاحبخانه می پرسد این عکس کیست مادر شهید با آرامش پاسخ میدهد این عکس فرزند شهید من است که در دوران دفاع مقدس در جنگ به شهادت رسیده بنای کرجی در حالی که دست و پای خود را گم کرده است خطاب به مادر شهید میگوید این حرف شما حقیقت ندارد؛ زیرا من با این مرد چند روز پیش در مقابل داروخانه صحبت کردم و او آدرس منزل شما را برای تعمیر سقف به من داد و حتی مبلغی پول که نیاز داشتم در اختیارم گذاشت مادر شهید در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود خطاب به بنا گفت به دلیل مشکلات مالی و تنهایی چند روز پیش به پسرم متوسل شدم تا راهی برای تعمیر سقف خانه بر سر راهم بگذارد فرزند رشیدم آن پول را به شما داده و از شما خواسته است تا سقف خانهام را تعمیر کنید.
وی با بیان اینکه شهدا کم نمیگذارند به آن شرط که یقین کنید آنها زندهاند، تصریح کرد: شهید آرمان نعمتی پسری از یک خانواده روشنفکر بود خانوادهای که به هیچ وجه با فرهنگ جبهه و شهادت آن گونه که باید آشنا نبودند وصیتنامه آرمان پس از شهادتش به دست خانواده او رسید و موجب شد تحولی عظیم در میان اعضای خانواده ایجاد شود و حتی مادر آرمان یک روز فرزندش را ملاقات کرد و با تعجب به او میگفت پسرم مگر تو شهید نشدهای و فرزندش به او میگوید من نمیتوانم شما را فراموش کنم و مادر شهید برایش جایگاه بسیاری دارد.
ابراهیمپور در ادامه با بیان اینکه در نزدیکی سال نو از شهدا بخواهید طناب زندگی شما را در دست گرفته و به سمت عرش الهی هدایت کنند، گفت: در این لحظات آخر سال نو شهدا را به حق مادرشان حضرت زهرا (س) قسم دهید و از آنها بخواهید سال نو شما را واقعا نو کنند و این چشمهای به خواب رفته ما را به حقیقتی نورانی و معراجی آشنا سازند.