گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ از همان اوایل پیروزی انقلاب عدهای خواستار اسلامیشدن دانشگاهها و رشتههای دانشگاهی بودند و عدهای هم اعتقاد داشتند که علم اسلامی و غیراسلامی نداریم. برای بررسی بیشتر این موضوع مناظره مکتوبی بین صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران و حمیدرضا آیتاللهی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی ترتیب دادیم. این متن از مناظره ایشان در دانشگاه علامهطباطبایی انتخاب شده است.
«خبرگزاری دانشجو»- نظرتان درباره اسلامیکردن رشتههای علوم انسانی چیست؟
زیباکلام: من از صدر تا ذیل با پدیده، واژه یا گزارهای به نام «علوم انسانی اسلامی» مخالفم، نه از باب اینکه با اسلام مخالفتی دارم، بلکه معتقدم اساساً وضع چنین اصطلاحی، یک عمل ایدئولوژیک، سیاسی یا سیاستزده است. علم، علم است و هر پیرایه و پیشوند و پسوندی به آن ببندید، آن را در خدمت ایدئولوژی قرار دادهاید. مهمترین دلیلم آن است که 35 سال از انقلاب اسلامی میگذرد و طی این مدت، خیلیها به دنبال ایجاد یا تأسیس علوم انسانی اسلامی بودهاند و امروز میبینیم که چنین علومی حتی به اندازه یک خط در دست ما نیست.
اگر انقلاب نشده بود، میشد بهانه آورد که برخی نمیگذارند چنین علومی داشته باشیم. اما حالا که چنین موانعی در کار نیست، باید گفت مشکل جای دیگری است و آن اینکه چنین علومی اساساً وجود ندارد. این مسأله ابتدا در انقلاب فرهنگی در اوایل دهه شصت خود را نشان داد، اما از آن درس گرفته نشد.
یکی از دلایل مهم تعطیلی دانشگاهها در آن زمان، اسلامیسازی علوم انسانی بود، ولی پس از گذشت حدود سه سال از تعطیلی دانشگاهها، هیچ خبری از علوم انسانی اسلامی نشد .برخی دانشجویان به ستاد انقلاب فرهنگی اعتراض کردند که شما با حوزه علمیه همکاری نکردهاید ولی به تدریج مشخص شد که چنین نیست و این بحث مطرح شد که اصولاً چیزی به نام علوم انسانی اسلامی وجود دارد یا خیر. با بازگشایی دانشگاهها، فقط دروس معارف به سرفصلها اضافه شد. از آن به بعد، دیگر صحبتی از اسلامیسازی نبود تا رسیدیم به اتفاقات سال 1388 که دوباره این بحثها مطرح شد.
آیتاللهی: یکی از تجربههای موفق اسلامیسازی علوم انسانی، خود برنامه انقلاب فرهنگی بود. گفته شد یک خط هم در علوم انسانی اسلامی نداریم، اما من صدهزار مقاله در این علوم میتوانم به شما نشان بدهم. پس باید ببینیم علوم انسانی با رویکرد اسلامی چه معنایی دارد. شاید در این مسیر، خیلیها خطا رفته باشند و هنوز هم خطا بروند، اما معنایش این نیست که در این زمینه به جایی نرسیدهایم.
من گفتم چنانکه جامعهشناسی فرانسوی و انگلیسی و غیره داریم، میتوانیم جامعهشناسی یا علوم انسانی اسلامی-ایرانی هم داشته باشیم. فرض کنید که اصلاً سابقه این بحث به حوادث سال 88 برگردد. به هر حال، آیا چنین علومی امکانپذیر است یا خیر؟ حداقل شش ماه قبل از سال 88 هم این مباحث مطرح شد و یکی از کسانی که این بحث را طرح کرد، بنده بودم.
سه مشکل در علوم انسانی مطرح شد: اول اینکه روزآمد نیستند. یعنی حتی اندیشههای غربی امروز را هم نمیدانیم .سرفصلها مربوط به سی سال پیش است و کارهایی هم که استادان دانشگاههای ایران در این سی سال کردهاند، در دسترس نیست. دوم اینکه این علوم مهارتافزا و کارکردی نیستند و سوم آنکه با فرهنگ و مشکلات جامعه تناسبی ندارند. ما سرفصلها را برای 3هزار استاد در اقصی نقاط کشور فرستادیم و خواستیم آنها را با توجه به همین سه مشکل، ارزیابی و اصلاح کنند.
توجه کنید که علوم انسانی اسلامی- ایرانی نزد عالمان علوم انسانی اسلامی- ایرانی است؛ یعنی تمامی استادان دانشگاههای کشور. به این ترتیب، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سرفصلهای 37 رشته دانشگاهی در حوزه علوم انسانی را بهروز کردیم و سرفصلهای جدید و قدیم همگی در سایت پژوهشگاه در دسترس است.
ما میتوانیم علوم انسانی اسلامی- ایرانی داشته باشیم و یقین بدانید که یک قرائت در این علوم وجود ندارد؛ بلکه قرائتها و نگرشهای مختلفی وجود دارد و همگی محترم هستند. این دلیل اولم بود. دلیل دومم این است که امروزه در فلسفه علم این دیدگاه وجود دارد که نظریه مقدم بر مشاهده است، یعنی ما هستیم که تصمیم میگیریم یک پدیده را چگونه مشاهده کنیم. دیدگاههای مختلفی درباره چگونگی شکلگیری نظریهها مطرح است.
«خبرگزاری دانشجو»- به نظر شما امکان اسلامی سازی علوم انسانی وجود دارد؟
زیباکلام: آنچه در غرب میبینیم، از نگاه غربیها، با عنوان «علوم انسانی غربی» شناخته نمیشود؛ بلکه مجموعهای از افکار و اندیشهها و رویکردهای مختلف و متضاد است. سادهترین مثال، نگاهها به ذات انسان است که در اندیشه هابز و لاک و مارکس کاملاً متفاوت است. کدام اینها غربی یا اروپایی است؟
اینها 180 درجه با هم تفاوت دارند. حالا فرض کنید کسی در ایران بیاید و نگاه خود به انسان را شرح دهد و اسمش را علوم انسانی اسلامی بگذارد. آیا او میتواند بگوید سایر مسلمانان هم این را تأیید میکنند؟ این علوم باید مبتنی بر کدام تفسیر از اسلام باشد؟ قبول دارم که میتوانیم متفکر اسلامی داشته باشیم کما اینکه میتوان متفکر یهودی و مسیحی داشت؛ اما آیا همه غربیها روی یک متفکر به توافق رسیدهاند که ما هم به توافق برسیم و بعد نامی روی یک نگرش بگذاریم؟ این چیزی که شما میگویید، اصلاً علمی نیست؛ بلکه ایدئولوژیک است، چون شما بعد از رویدادهای سال 1388 به فکر اسلامیسازی افتادید. مدام گفته میشد که تا چندی دیگر، سرفصلهای علوم انسانی اسلامی اعلام میشود، ولی هیچ خبری نشد.
شاید کسانی هم در ایران بگویند این علوم انسانی کنونی نمیتواند رویدادهای جامعه را تبیین کند و بعد مثلاً در ایران، علوم انسانی اسلامی یا علوم انسانی جدیدی تأسیس شود و علوم انسانی قبلی را کنار بزند .این بخش از صحبتها درست است و در غرب هم، روند تکوین علوم به همین شکل بوده است؛ اما آن بخشی از حقیقت که نادیده گرفته میشود، این است که اگر در غرب چنین شده، روندی طبیعی طی شده است. در جامعه ما نهادهای خاصی مسئول این کار هستند و همین مسئله است که کل این ماجرا را غیرطبیعی میکند. در غرب، دولت آلمان یا دولت انگلستان تحول علمی ایجاد نکرد، ولی در ایران، پیشقراول و سردمدار این ماجرا، یک سری نهادهای دولتی هستند.
آیتاللهی: اینجا یک بحث علمی داریم؛ آیا از لحاظ علمی، وجود این نوع علوم انسانی امکانپذیر است یا خیر. این بحث، نه تاریخی است، نه ایدئولوژیک است، نه رسانهای؛ بلکه در حوزه «فلسفه علم» است. برای امکان علوم انسانی با رویکرد اسلامی، هفت دلیل دارم؛ اولین دلیلم این است که مثلاً ما جامعهشناسی انگلیسی داریم و جامعهشناسی فرانسوی؛ فلسفه قارهای داریم و فلسفه تحلیلی؛ همانطور که نگرش امریکایی، فرانسوی یا انگلیسی به جامعهشناسی یا علوم انسانی دیگر داریم، پس میتوانیم نگرش اسلامی یا رویکرد ایرانی هم به علوم انسانی داشته باشیم. در خود رویکرد ایرانی هم ممکن است نگاههای متفاوتی وجود داشته باشد، اما همه در یک بافت قرار دارند.
از سوی دیگر، الان نهضتی در دنیا به نام علومِ غیراروپامحور (Non-Eurocentric Sciences) وجود دارد که نگاهی غیراروپایی به همه علوم اعم از انسانی و غیرانسانی دارد. طرفداران این علوم بهخصوص در امریکای لاتین و آفریقا و البته در خود اروپا مشغول فعالیت هستند. پس میتوانیم و ضرورت دارد نوعی رویکرد به علوم انسانی داشته باشیم که برخاسته از فرهنگ و اندیشه خودمان باشد.
توماس کوهن معتقد است علم یک جریان تاریخی است و در آن انقلاب وجود دارد؛ انقلابها چگونه شکل میگیرند؟ ابتدا چند اعتراض شکل میگیرد و تلاش میشود پاسخی به این اعتراضها داده شود. به تدریج، اعتراضها تبدیل به بحران میشود و پارادایم جدید پذیرفته میشود. پارادایمها یا نظریهها به این ترتیب جای یکدیگر را میگیرند و آنها را نمیتوان با هم مقایسه و ارزشداوری کرد.
تهیه و تنظیم: حانیه سادات مؤمنی