گروه آزاداندیشی «خبرگزاری دانشجو»؛ تحول و ارتقای علوم انسانی و اسلامی شدن دانشگاه ها، موضوعی است که بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان آن را مورد توجه قرار دادهاند. اهمیت این موضوع تا بدان جا بوده که یکی از سیاست های کلی برنامه پنجم توسعه را تحول و ارتقای علوم انسانی به خود اختصاص داده است.
در این جا این سؤال مهم را از سه تن از اساتید برجسته کشور پرسیدیم. پاسخهای حجت الاسلام علیرضا پیروزمند عضو فرهنگستان علوم اسلامی قم و سعید زیباکلام، دانشیار و استاد فلسفه دانشگاه تهران از مناظره این دو در برنامه زاویه و نظرات دکتر حسین کچویان، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی از سخنرانی وی در مراسم افتتاحیه انجمن علمی تحول در علوم انسانی در دانشگاه فردوسی مشهد انتخاب شده است.
«خبرگزاری دانشجو»- آیا تحول در علوم انسانی ضرورت دارد؟
حجتالاسلام پیروزمند:
در حوزه تحول علوم انسانی توافقی بین سیاست گذاران و جامعه علمی که کننده کار هستند؛ وجود ندارد
تلقی روشنی از تحول در علوم انسانی و علم در کشور بین سیاستگذاران در این سالها وجود نداشت و توافقی بین سیاست گذاران و جامعه علمی که کننده کار هستند؛ وجود ندارد. ما باید نظریه جدید تولید کنیم؛ اما قرار نیست تحول جدی بنیادین در علوم ایجاد یا برعکس و این اختلاف وجود دارد و عدهای هم از اصل، اعتقادی به اسلامی سازی علوم ندارند.
سیاست گذاری ما زمانی توفیق دارد که به جای توجه مستقیم به یک رشته خاص باید بسترها و زمینههای آن را فراهم کنیم که عبارت است از: ایجاد حس مسؤلیت پذیری اجتماعی و انقلابی در افراد و پرورش نیروی انسانی در نظام آموزشی که خود را دغدغه مند نسبت به مسائل اجتماعی میداند، ایجاد جرئت علمی برای دانش پژوهان و مهارت لازم برای تولید علم و تعلیم دادن افراد با انجام فعالیت جمعی، شخصیت زدگی در پیشرفت علمی.
ما امروز شاهد یک سیاست گذاری هستیم که چند سال است وجود دارد و بعد از رفتن هم عدهای دیگر با جریان دیگر میآیند؛ ولی آنچه این وسط قربانی میشود مسیر ثابت و پایدار برای پیشرفت رشد علمی در کشور است و کسی اقدامات مثبت و منفی در راستای پیشرفت علمی را تشویق یا توبیخ کند.
ما درباره علوم انسانی صحبت میکنیم که واجد آن نیستیم پس آیا باید برای حرکت به سمت آن بدانیم که گمشدهمان چیست یا نه؟ من منظورم این نیست که بگوییم ما اقتصاد اسلامی میخواهیم و اینها ویژگیهای قابل ترسیم ماست یا در هر رشته دیگری؛ مثلاً برای قضاوت درست بودن یا نبودن یک اثری ملاک ما چیست؟ این الان وجود ندارد.
سعید زیباکلام:
خود سیاستگذاران درک مشترکی از تحول علم و حتی از علوم انسانی اسلامی ندارند
در ایران یکی از اشکالات مدیریت علم این است که خود سیاستگذاران درک مشترکی از تحول علم ندارند و حتی از علوم انسانی اسلامی. تلقیهای مختلفی که از علوم انسانی اجتماعی اسلامی یا بومی وجود دارد، متکثر است. نمیتوانیم منتظر یک بسترسازی مناسب توسط نهادها شویم این یک کار غلط است؛ یعنی اگر ما دست از ترسیم مدینههای فاضله برداریم و نگاه کنیم که کشورهایی که در همین زمینهها در تولید علوم انسانی که بدردشان میخورد نیازهایشان را برطرف کردند اما هیچ تلقی واحد مشترکی راجع به اینکه علوم اجتماعی باید چگونه باشد هم وجود ندارد. در اروپا مطلقاً تلقی واحد با ممیزیهای مشخصی از علوم وجود ندارد؛ البته من نمیگویم چون آنجا وجود ندارد ما هم باید الگوبرداری کنیم؛ اما نظرم این است که نشستن و بحث کردن راجع به اینکه چه ویژگیهایی مشخص دسته بندی شده باید در نظر بگیریم، برای علوم انسانی دینی و اسلامی درست نیست.
حسین کچویان:
4 نکته مهم و اساسی در علوم انسانی شامل «ماهیت»، «علت و دلیل»، «اهداف و مقاصد» و «روش ها» می شود
درباره تحول در علوم انسانی بحث های گستردهای انجام داده و انجام خواهند داد؛ اما باید در این زمینه به دو رویکرد متفاوت نگاه بیندازیم: یک نگاه بیرونی است و یکی هم نگاه درونی. نگاه درونی خود موضوع تحول را از ابعاد مختلف مورد توجه قرار می دهد و وجوه و اجزائی که این مقوله در بردارد را بیان می کند و مورد بحث و تخصص قرار می دهد.
در نگاه درونی به مسئله تحول، 4 نکته مهم و اساسی مدنظر است که شامل «ماهیت»، «علت و دلیل»، «اهداف و مقاصد» و «روش ها» می شود. در حال حاضر این احساس مجددا به وجود آمده است که به رغم 30 سال تلاش ما، ظاهرا موضوع هنوز به خوبی و روشنی فهمیده نشده و جا نیفتاده است و به طور طبیعی گفتمانی نیز شکل نگرفته است که مبین یک نوع اجماع یا یک حرکت قوی در زمینه تحول در علوم انسانی باشد.
البته تحول در علوم انسانی به شکل های مختلفی می تواند معنا شده باشد؛ ولی آنچه که موضوع نظام بحث ماست؛ بحث اسلامی کردن علوم انسانی است. صف بندی هایی که در زمینه اسلامی کردن علوم انسانی مطرح است، در حد مهدکودک است. برگشتن و صحبت کردن در مورد امکان و عدم امکان و ضرورت و عدم ضرورت در داخل کشور مثل این است که به دوران مهدکودک بازگشته ایم و در هر صورت تا وقتی این ابهامات رفع نشود، در این باب بحث خواهیم کرد.
صادق زیباکلام:
من از صدر تا ذیل با پدیده، واژه یا گزارهای به نام «علوم انسانی اسلامی» مخالفم
من از صدر تا ذیل با پدیده، واژه یا گزارهای به نام «علوم انسانی اسلامی» مخالفم، نه از باب اینکه با اسلام مخالفتی دارم، بلکه معتقدم اساساً وضع چنین اصطلاحی، یک عمل ایدئولوژیک، سیاسی یا سیاستزده است. علم، علم است و هر پیرایه و پیشوند و پسوندی به آن ببندید، آن را در خدمت ایدئولوژی قرار دادهاید. مهمترین دلیلم آن است که 35 سال از انقلاب اسلامی میگذرد و طی این مدت، خیلیها به دنبال ایجاد یا تأسیس علوم انسانی اسلامی بودهاند و امروز میبینیم که چنین علومی حتی به اندازه یک خط در دست ما نیست.
اگر انقلاب نشده بود، میشد بهانه آورد که برخی نمیگذارند چنین علومی داشته باشیم. اما حالا که چنین موانعی در کار نیست، باید گفت مشکل جای دیگری است و آن اینکه چنین علومی اساساً وجود ندارد. این مسأله ابتدا در انقلاب فرهنگی در اوایل دهه شصت خود را نشان داد، اما از آن درس گرفته نشد.
یکی از دلایل مهم تعطیلی دانشگاهها در آن زمان، اسلامیسازی علوم انسانی بود، ولی پس از گذشت حدود سه سال از تعطیلی دانشگاهها، هیچ خبری از علوم انسانی اسلامی نشد. برخی دانشجویان به ستاد انقلاب فرهنگی اعتراض کردند که شما با حوزه علمیه همکاری نکردهاید ولی به تدریج مشخص شد که چنین نیست و این بحث مطرح شد که اصولاً چیزی به نام علوم انسانی اسلامی وجود دارد یا خیر. با بازگشایی دانشگاهها، فقط دروس معارف به سرفصلها اضافه شد. از آن به بعد، دیگر صحبتی از اسلامیسازی نبود تا رسیدیم به اتفاقات سال 1388 که دوباره این بحثها مطرح شد.
آیت اللهی:
یکی از تجربههای موفق اسلامیسازی علوم انسانی، خود برنامه انقلاب فرهنگی بود
یکی از تجربههای موفق اسلامیسازی علوم انسانی، خود برنامه انقلاب فرهنگی بود. گفته شد یک خط هم در علوم انسانی اسلامی نداریم، اما من صدهزار مقاله در این علوم میتوانم به شما نشان بدهم. پس باید ببینیم علوم انسانی با رویکرد اسلامی چه معنایی دارد. شاید در این مسیر، خیلیها خطا رفته باشند و هنوز هم خطا بروند، اما معنایش این نیست که در این زمینه به جایی نرسیدهایم.
چنانکه جامعهشناسی فرانسوی و انگلیسی و غیره داریم، میتوانیم جامعهشناسی یا علوم انسانی اسلامی-ایرانی هم داشته باشیم. فرض کنید که اصلاً سابقه این بحث به حوادث سال 88 برگردد. به هر حال، آیا چنین علومی امکانپذیر است یا خیر؟ حداقل شش ماه قبل از سال 88 هم این مباحث مطرح شد و یکی از کسانی که این بحث را طرح کرد، بنده بودم.
سه مشکل در علوم انسانی مطرح شد: اول اینکه روزآمد نیستند. یعنی حتی اندیشههای غربی امروز را هم نمیدانیم .سرفصلها مربوط به سی سال پیش است و کارهایی هم که استادان دانشگاههای ایران در این سی سال کردهاند، در دسترس نیست. دوم اینکه این علوم مهارتافزا و کارکردی نیستند و سوم آنکه با فرهنگ و مشکلات جامعه تناسبی ندارند. ما سرفصلها را برای 3هزار استاد در اقصی نقاط کشور فرستادیم و خواستیم آنها را با توجه به همین سه مشکل، ارزیابی و اصلاح کنند.
توجه کنید که علوم انسانی اسلامی- ایرانی نزد عالمان علوم انسانی اسلامی- ایرانی است؛ یعنی تمامی استادان دانشگاههای کشور. به این ترتیب، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سرفصلهای 37 رشته دانشگاهی در حوزه علوم انسانی را بهروز کردیم و سرفصلهای جدید و قدیم همگی در سایت پژوهشگاه در دسترس است.
ما میتوانیم علوم انسانی اسلامی- ایرانی داشته باشیم و یقین بدانید که یک قرائت در این علوم وجود ندارد؛ بلکه قرائتها و نگرشهای مختلفی وجود دارد و همگی محترم هستند. این دلیل اولم بود. دلیل دومم این است که امروزه در فلسفه علم این دیدگاه وجود دارد که نظریه مقدم بر مشاهده است، یعنی ما هستیم که تصمیم میگیریم یک پدیده را چگونه مشاهده کنیم. دیدگاههای مختلفی درباره چگونگی شکلگیری نظریهها مطرح است.