به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از ساری، سردار شهید سید علی اکبر شجاعیان در سال 1339 در رکن کلای بابل در خانواده ای کشاورز متولد شد. وی فرزند سوم خانواده بود.
مقاطع ابتدائی و راهنمایی را در امیرکلا و مقطع دبیـرستان را در بـابـل با موفقیت گذراند و توانست در رشته تجربی دیپلم بگیرد و بعد از شرکت در کنکور سراسری، در رشتـه پزشکی دانشگاه علوم پزشکی بابل قبول شد.
این شهید گرانقدر به مدت دو سال به تحصیل پرداخت ولـی عشق بـه جبهه نگذاشت که در دانشگاه بماند و بنا به دیدگاه حضرت امام(ره) به دانشگاه اصلی یعنی جبهه عزیمت کرد.
در جبهـه مسئولیت جانشینی گردان را بر عهده داشت. در مدت حضور در جبهـه دو بار از ناحیـه دست راست و شـکم مجروح شد، ولی بعد از بهبودی بلافاصله به مناطق جنگی بـازگشت.
سرانجام در تـاریخ 30/1/66 در منطقـه ماووت بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای دیوکلای امیرکلا به خاک سپرده شد.
مغز متفکری که برای خدمت به رزمندگان آفتابه ها را هم پر می کرد
سردار سید علی اکبر شجاعیان، در جبهه مسئولیت جانشینی گردان های یا رسول(ص) و فاطمة الزهرا(س) از لشکر ویژه 25 کربلا را برعهده داشت. گردان یا رسول (ص)، گردان خطشکن بود. هر کس حال و هوای شهادت داشت به زور هم که شده خودش را به آن گردان میرساند.
آوازه سیدعلی اکبر در بین همه بچههای لشکر پیچیده بود. خیلیها دوست داشتند در کنار دانشجوی شجاعی باشند که هم در معنویت پیشتاز بود و هم مغز متفکر طراحی عملیاتهای گردان. روزها سرش خیلی شلوغ بود اما شبها راحتتر میشد او را دید. به خصوص بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح که بی سر و صدا آفتابههای دستشویی گردان را یک به یک میبرد زیر تانکر و آب پر میکرد تا به رزمندگان اسلام خدمتی کرده باشد.
سیده طاهره، مادر شهید شجاعیان در خصوص این شهید بزرگوار گفت: در مدت حضور در جبهه دو بار مجروح شد، بار اول در عملیات رمضان در منطقه ام الرصاص با تیر مستقیم دشمن از ناحیه دست راست و بار دیگر در عملیات کربلای 4 در همان منطقه با اصابت ترکش از ناحیه شکم بشدت مجروح شد، ولی هر دو بار قبل از بهبودی کامل، عازم جبهه های نبرد می شد.
پول تو جیبیهای اکبر، برکت سفره خیلیها بود
وی ادامه داد: برادرش سید محمد که شهید شد، خیلیها اصرار کردند تا سیدعلی اکبر نزد خانواده بماند، میگفتند: خانواده شما دینش را ادا کرده، اما سیدعلی اکبر در جواب میگفت: «محمد تکلیف خودش را انجام داده، نه تکلیف مرا».
سیده طاهره با اشاره به خصوصیات اخلاقی شهید گفت: پدرش پول تو جیبی خوبی به او میداد، اما همیشه جیبش خالی بود. وقتی شهید شد خیلی از کسانی که سر مزارش میآمدند را نمیشناختیم. پول تو جیبیهای اکبر، برکت سفره خیلیها بود.
این مادر شهید افزود: پس از شهادت دو پسرم خیلی بی تابی و دلتنگی می کردم. در مکه که بودیم از خدا خواستم تا بار دیگر هم که شده بچه هایم را در خواب ببینم، خدا این خواسته مرا اجابت کرد و من محمد و علی اکبر را در خواب دیدم.
سیده طاهره ادامه داد: یک شب علیاکبر و محمد کلاسور به دست به خوابم آمدند، گفتند: مادرجان چرا اینقدر بیقراری میکنی؟ مگر دنیا ارزشی دارد؟ ما داریم اینجا راحت زندگی میکنیم. هر دو لبخند زدند، و به من گفتند دلتنگی نکنید. ما همیشه پیش شما هستیم.
یکی از همرزمان شهید نیز می گوید: بعد از شنیدن خبر قبولی دانشگاه سید علی اکبر، تا دیدمش رفتم جلو و روبوسی کردم. گفتم مبارک باشد، پزشکی قبول شدید ولی انگار برایش اهمیتی نداشت. با تبسّم گفت: هر وقت شهید شدم تبریک بگویید.
به او میگفتند: پسرجان تو دانشجو هستی، فردا پسفردا میشوی آقای دکتر، به خودت برس. میگفت: شخصیت انسان به این چیزها نیست. با لباس بسیج هم میشود رفت دانشگاه و درس خواند. با وضو میرفت سرکلاس و بیشتر روزها روزه میگرفت.میگفت: علم بدون ایمان که فایده ندارد.
کربلای 5 نزدیک شده بود. هر آن احتمال داشت دستور عملیات صادر شود. ساعت یازده و نیم شب بیدار باش زد. نیروها که به خط شدند از همه عذرخواهی کرد و گفت: حالا بروید بخوابید. ساعت یک و نیم تیراندازی راه انداخت. بچهها تند و سریع به خط شدند. باز هم عذرخواهی کرد. گفت: دیگر تمام شد با خیال راحت بخوابید. یک ساعت بعد بیدارباش زد. گفت:اینبار برای نمازشب بیدارتان کردم./235ی2/