گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ کودک که بودیم ماه رمضان را از نشانههای ملموسش حس میکردیم؛ نشانههایی که در طول سال ردی از بودنشان در زندگی جاری نبود؛ مثل زولبیا بامیه؛ زولبیا بامیه را فقط در ایام ماه مبارک رؤیت می کردیم و بس!
فردای عید سعید فطر که میشد، ویترین قنادیهای محله،در طُرفة العینی از حالتی به حالت دیگر تغییر شکل داده و زولبیا بامیهها، متواضعانه جای خود را به شیرینی رولتیهای رنگارنگ میدادند.
گویا جمع شدن بامیهها از ویترین قنادیهای محله جزو «باید»های صِنف قنادیها بود. شاید هم به ذائقه مردم برمیگشت و قنادیهای محله،طبق قاعده حرفهایها، از خوف خلوتی خط فروششان چارهای جز جمع کردن بامیهها نداشتند.
از بودنشان که بگذریم، زولبیا و بامیهها را میگویم، به کیفیتشان میرسیم؛ دقت کرده اید؟ با آنکه مواد لازم و طرز تهیه شیرینیهای رمضانی جزو ثابتهای هرسال است، کیفیتشان سال به سال متغیرست؛ البته این اتفاق امریست بدیهی. گاهی شیرین، بسیار شرین؛ گاهی نپخته و خمیر؛ و گاهی هم بِرشته و ظریف. اما هر چه باشد ماه رمضان است و زولبیا و بامیههایش..
سریالی به سبک دهه شصتیها
از آن سالها بسیار گذشته و ردپاهای دیگری هم بر گنجینه نشانههای ماه مبارک رمضان افزوده شده. مثل سریالهای ماه مبارک رمضان.
این سالها به چند قدمی ماه مبارک که میرسیم، منتظریم تا بند جعبه جادویی باز شده و چشمانمان به سریالهای ماه رمضانی روشن شود. «و دیگر کودک نیستیم»
امسال هم یکی از همان سالهاست و «مدینه» یکی از همان سریالها. در رمضان 93 «مدینه» به کارگردانی سیروس مقدم و به نویسندگی سعید نعمت الله از شبکه اول سیما میهمان شبانگاهی خانوادههای ایرانی بود.
راوی «مدینه» روایتگر سه حرف از اقلیم حروف است: «ربا»؛ روایت بخشی از این سریال بدین شکل است که: روحی زن سابق جهان و مادر بهمن است. او سالهاست که از شوهرش جدا شده و پس از موفقیت چندین ساله «مدینه» (زن دوم جهان) در اداره زندگی و کارخانه، بشدت دچار کینه ناشی از خود کم بینی شده است. او پس از مرگ جهان بر آسمان و زمین چنگ میزند تا در زندگی پسرش خودی نشان دهد. سه دانگ از کارخانه جهان از آن مردی به نام «عبدی» است. روحی پسرش را تهدید میکند که اگر نتواند سهم عبدی را بخرد به پیشنهاد ازدواج عبدی جواب مثبت میدهد و بهمن از ترس به وقوع پیوستن این اتفاق مجبور به اخذ ربا میشود. این اتفاق نقطه آغازینی بود برای نزول انواع عذابهای آسمانی. از آوارگی و از دست دادن کارخانه گرفته تا جدایی از همسر و در چند قدمی قتل رفتن...
در سریال «مدینه» طرح مسأله و پرداختهای ناشی از آن، بسیار نچسب جلوهگری میکند. به طور مثال ماجرای پیشنهاد ازدواج صوری بیتا مشفق (او دختر دوست جهان و صاحب فعلی کارخانه می باشد؛ ارثیه پدری بیتا تا زمان ازدواج او با یک فرد موجه نزد برادرش قفل شده است.) به بهمن صبور با توجیه موجه بودنش (بهمن) از نظر سالار مشفق (برادر بیتا)؛ و برملا شدن ماجرا نزد سالار توسط «مدینه»، داستان فیلمهای دهه شصتی را در ذهن تداعی میکند و بیشتر از آن که زندگی باشد «فیلم» است.
مدینه خیلی «سفید» است
در طول سریال تمامی مشکلات جز به دست «مدینه» حل نمیشود و «مدینه» بیشتر از آنکه مدینه باشد یک «مدینه فاضله» است. این امر ارتباطگیری مخاطب با شخصیت سفید داستان را بسیار سخت کرده و «مدینه» برای مخاطب یک شخصیت دست نیافتنی است.
موفقیت یک سریال و یا هر کار هنری دیگر بستگی به میزان اطلاعاتی که حول موضوع (امر به معروف و نهی از منکر) در اختیار مخاطبان قرار میدهد، ندارد، بلکه به برانگیزاندن آنان در به کار بستن اطلاعات و آگاهی های داده شده وابسته است. این امر زمانی محقق میشود که «فیلم»، «نافیلم» باشد و نگارنده قلم در جوهر زندگی فروبرد.
در سریالهای تلویزیونی بارها و بارها به موضوعاتی چون «ربا» پرداخته شده؛ اما در زندگی واقعی همیشه ربا و عذاب الهی پشت سر هم اتفاق نمیافتد؛ گاهی چند خط بینشان فاصله میافتد که این امر خود عذاب الهی است؛ همیشه عذابهای الهی این قدر محسوس نیستند؛ در اکثر سریالها شدت عذابهای الهی را با محسوستر بودنش به تصویر میکشند، اما در واقع این طور نیست؛ عذاب الهی هر چه نامحسوستر، پردردتر...
جامعه ی هنری امروز تشنه ی جرعه ای «نگاه تازه» ست.
از فیلمهای سفارشی هالیوود یاد بگیرید
از نظر محتوایی نیز این سریال محل بحث است. فیلم ابزاری بیبدیل برای انتقال مفاهیم است و رسانه «توپخانه جنگ نرم».
اما کمی هم مراقب واژهها باشیم؛ رسالت رسانه انتقال پیام است، اما گاهی در دعوت به معروفها و نهی از منکرها، چنان عمل میکنیم که واژهها از مغز تهی میشوند. مغز واژه تلخ باشد یا شیرین، فرقی نمیکند؛ مهم آن است که مغزی ندارد و مخاطب جز پوستهای ظاهراً سالم چیزی نمیبیند؛ نه تلخی واژه را حس میکند و نه شیرینی.
از طرفی نباید داستان فیلم را همچون ظرفی بینگاریم که درباره مظروف خود بیطرف است و به همان سهولت که آب در پیاله جای خویش را به شربت وامیگذارد؛ داستان نیز محتوای تفکر دینی-مذهبی میگیرد که اگر چنین بیندیشیم سخت در اشتباهیم.
«مدینه» فیلمی است سفارشی؛ اما این مسأله نیست؛ در دنیایی که فرهنگ یک جامعه را رسانهها شکل میدهند و سیاستگذاران فرهنگی در تمام دنیا در مسیر نایل شدن به اهداف فرهنگی و ضد فرهنگیشان، از رسانهها استفاده میکنند، این (سفارش ساخت یک فیلم با محوریتی که توسط سیاستگذاران فرهنگی ابلاغ میشود)، امری است عرفی. با این تفاوت که فیلمهای سفارشی هالیوودی و امثالهم مُهر سفارشی بودنشان را در دستان مشت کرده خود پنهان نموده و ما مهر بر پیشانی میزنیم.
حال اگر «ربا» جنگ با خداست که هست. اگر «عذاب الهی» را به همراه دارد که دارد، اگر «لعنت خدا» را مشمول آدمی میکند که می کند. نظام بانکداری جمهوری اسلامی طبق کدام تبصره اسلامی و الهی، سود 12 تا 25درصدی را به نام بهره که نه به نام کارمزد، از مردم اخذ میکند؟ این پاراگراف آخر برعکس سریال مدینه اصلاً «فیلم» نیست.
به قول بزرگی شیشه رو نباید با دستمال کثیف پاک کرد.جا داشت به این بپردازیم که با پول فلان موسسه فیلم ضد ربا ساختن جور هستش یا ....
موفق باسید
همین سود بانکداری ما هم مثل ربا خانه برانداز است ومطمئنا اصلا با دین اسلام سازگار نیست.