به گزارش خبرنگار احزاب «خبرگزاری دانشجو»، بیستم شهریور سالگرد شهادت آیت الله سیداسدالله مدنی امام جمعه تبریز و نماینده امام در این شهر است.
آیتالله مدنی در سال ۱۲۹۳ ه. ش (۱۳۲۳ ه. ق) در دهخوارقان (آذر شهر) دیده به جهان گشود. پدر ایشان، محرم آقامیرعلی در بازارچة آذرشهر، شغل بزازی داشت.
شهید مدنی در چهار سالگی، مادر و در ۱۶ سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و زحمت و سختی به پایان رساند. وی در عنفوان جوانی، به قصد کسب علم و کمال، به شهر مقدس قم عزیمت کرده، به رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی، با پشتکار وافر به تحصیل علوم دینی مشغول شد.
او در حوزه علمیه قم، پس از گذراندن مراحل مقدماتی، از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهرهمند گردید. مدتی پای درس مرحوم آیتالله حجتکوهکمری (ره) و آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری (ره) حاضر شد و مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی قدس سره حضور یافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق ایشان بهرهمند گردید.
سیداسدالله مدنی، پس از مدتی به نجفاشرف هجرت کرده، در حوزه علمیه نجف اشرف، در کنار تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس در سطوح مختلف را شروع کرده و به دستور مرحوم آیتالله حکیم (ره)، کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمان، جزو اساتید معروف حوزة علمیة نجفاشرف به شمار آمد. شهید محراب، در نجفاشرف، در درس خارج مرحوم آیتالله سید عبدالهادی شیرازی (ره) و مرحوم آیتالله حکیم (ره) و مرحوم آیتالله (ره) خوئی (ره) شرکت کرده، و از مراجع بزرگی از جمله آیتالله حکیم در نجف و آیتالله حجتکوهکمری در قم، و آیتالله خوانساری اجازة اجتهاد دریافت کرد.
آغاز مبارزات
شهید بزرگوار آیتالله مدنی، مبارزة سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قم آغاز کرد و در اولین فعالیتهای خود، به ستیز با بهائیت بهعنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقة آذرشهر پرداخت.
چنانکه تاریخ نشان میدهد، رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران، برای کوبیدن اسلام زمینه را برای فعالیت بهائیت و دیگر فرق ساختگی فراهم کردند، به طوری که در زمانی کوتاه، سرمایهداران بهایی در آذربایجان ـ بویژه مناطق اطراف تبریز ـ بر بعضی نقاط از جمله کارخانههای برق مسلط شدند. آیتالله مدنی، بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بیدرنگ به زادگاه خود برگشته، مبارزهاش را بر ضد فرقة بهائیت آغاز کرد.
وی با سخنرانیهای روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران و تبلیغکنندگان مرام بهائیت بسیج کرد و با تحریم مصرف برق آن و خرید و فروش با این فرقة گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را شدیدتر کرده، و سرانجام شهر مذهبی آذرشهر را از لوث این فرقة استعماری پاک کرد.
در این هنگام، حوادث پیش آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری گردید و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد که در نتیجه او را به همدان تبعید کردند.
شهید مدنی، در سال ۱۳۳۱ در میان استقبال اهالی آذرشهر وارد زادگاه خود شده، سپس در مسجد حاجی کاظم نماز جماعت برگزار کرد.
وی در خطابة خود به مردم آذرشهر اظهار داشت:ای مردم آذرشهر، در موقع آمدن من به ایران، در کرمانشاه، بعضیها از من پرسیدند: «اهل کجا هستی؟» گفتم: «آذرشهر» آنها گفتند: «آذرشهر، شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است.» سپس اضافه کرد: «وجود کارخانة مشروبسازی چه معنا دارد؟ اگر از اول برای آنها جنس نمیفروختید، آنها میرفتند.»
در جلسة سخنرانی دیگری، موضوع کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل را به میان آورد و گفت: «سفارش کردهام از تبریز، کلاه پوستی بیاورند. هر کس باز هم کلاه پهلوی بگذارد، دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید.»
بدین ترتیب، مبارزة خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.
در عید فطر همان سال، نماز باشکوه عید فطر در بالای تپة کنار شهر برگزار گردید. در بازگشت، نمازگزاران راهپیمایی اعتراضآمیزی برپا کرده، به طرف کارخانه مشروبسازی حرکت کردند. مأموران دولتی به مقابلة با آنها برخاسته، تهدید کردند که از اسلحه استفاده میکنند. پس از این حادثه، دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آقای مدنی قول داد که ظرف ۱۵ روز، کارخانه برچیده شود، لیکن به دنبال حوادث مذکور، آیتالله مدنی به تبریز احضار گشت و از سوی استانداری به وی تکلیف شد که نباید در آذرشهر بماند.
همگامی با آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی
مرحوم آیتالله مدنی، از دوران جوانی وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شده بود و در زمان آیتالله کاشانی با ایشان ارتباط داشت. این رابطه به حدی بود که وقتی آیتالله مدنی خواست به تبریز مسافرت کند مرحوم آیتالله کاشانی طی تلگرافی به آیتالله سید مهدی انگجی دستور میدهد که هنگام ورود ایشان به تبریز، از وی تجلیل به عمل آید.
هنگامی که شهید نواب صفوی در نجفاشرف به فکر مبارزه با کسرویگری افتاد، آیتالله مدنی، که از اساتید حوزة نجف بودند، مطلع میشود که نواب صفوی، هزینة این مبارزه را ندارد. بدینرو، کتابهای خود را میفروشد و پولش را در اختیار نواب میگذارد؛ بهگونهای که دوستانش میگویند: اسلحهای که نواب تهیه کرده بود، با پول کتابهایی بود که شهید آیتالله مدنی فروخته بود.
آیتالله مدنی در پی فشار رژیم پهلوی سرانجام زادگاه خود را ترک کرد و به همراه، عائلة خود به نجفاشرف بازگشت.
مبارزات شهید مدنی در نجفاشرف
مرحوم آیتالله مدنی، در حوزة علمیه نجف، در کنار فعالیتهای علمی، لحظهای از فعالیتهای سیاسی غافل نبود و همواره در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود.
وی در دوران زمامداری جمال عبدالناصر، در رأس هیأتی از علما و فضلای نجف، برای افشای رژیم طاغوتی ایران به مصر سفر کرد.
وقتی که گفته شد آلسعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع کرد و گفت: «باید از نجف حرکت کنیم و برویم با آلسعود مبارزه کنیم». آیتالله مدنی در این فکر بود که در حجاز باید مبارزة چریکی انجام بگیرد؛ لکن به علت کار و فعالیت زیاد، به خونریزی گلو و سینه مبتلا گشت و در بستر بیماری افتاد.
در زمان عبدالکریم قاسم ـ حاکم وقت عراق ـ آیتالله مدنی کفن پوشید و به میان مردم رفت؛ بدین مقصود که معتقد بود اگر من نمیتوانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم، پس با پوشیدن لباس مرگ میمیرم تا علت یک حرکت بشوم و باعث تحرک بشوم. چون حکومت عراق با گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ مینمود.
در سال ۱۳۴۲ حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید، آیتالله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام لبیک گفته، با تعطیل کردن کلاسهای خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی، در جهت افشای چهرة پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت. وی در این زمان، در نجف، سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار میآمد. و وقایع ایران را برای طلاب بیان میکرد.
از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیتالله شاهرودی و آیتالله خوئی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.» همچنین فرموده است: شنیدم که امام را گرفتهاند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم «آقا، امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است.» گفتند: «باشد؛ هر چه بگوئی، میکنم.» گفتم: «اقدام کنید.» ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.»
از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیتالله مدنی، همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمیتوانستند برای اقامة نماز جماعت حاضر شوند، آیتالله مدنی به جای امام به اقامة نماز جماعت میپرداخت.
سال ۱۳۵۴
آیتالله مدنی علیرغم مخالفتهای ساواک، رسالت خویش را در خرمآباد تداوم بخشید، نه تنها از مسئولیت سنگین ادارة حوزة علمیه خرم آباد و هدایت و بیداری مردم شانه خالی نکرد، بلکه روز بهروز فعالیتهای مبارزات خود را گستردهتر و علنی کرد و نقش تاریخی خود را بهعنوان یک عالم آگاه و فقیه مجاهد به خوبی ایفا کرد.
اسناد ساواک حاکی از این است که در این مقطع زمانی، آیتالله مدنی، لبة تیز حملات خود را متوجه دولت و شاه کرده است. به بخشی از سخنان وی که در مناسبتهای گوناگون بیان گردیده است، اشاره میشود: در تاریخ ۲۳/۳/۵۴، در ضمن سخنرانی و مخالفت با حزب رستاخیز مردم را به جنبش و قیام دعوت میکند: «هرکسی دفتر این حزب را امضا نماید، در همة جنایتها و تجاوزهایی که در این مملکت صورت میگیرد، شریک خواهد شد.»
وی همچنین در تاریخ ۱۱/۴/۵۴، ضمن سخنرانی به مناسبت گرامیداشت دوازدهمین سالگرد قیام ۱۵ خرداد، مردم را به جهاد تشویق میکند.
بعد از قیام و اعتراض طلاب مدرسة فیضیة قم در سال ۵۴ و حملة ددمنشانة مأموران رژیم به مدرسة فیضیه و درالشفا و ضرب و شتم و بازداشت طلاب، آیتالله مدنی، در سخنرانیهای خود، مردم را از حوادث قم با خبر میسازد و بهعنوان همبستگی با علمای قم، از رفتن به نماز جماعت خودداری کرده، به روحانیون منطقه پیام میدهد که از رفتن به مساجد خودداری کنند.
ایشان در تاریخ ۲۱/۳/۵۴ ضمن اشاره به وقایع مدرسة فیضیة قم، اخبار جراید را غیرواقعی دانسته، اضافه میکند که تمام پیشنمازهای قم به خاطر این فاجعة عظیم، از اقامة نماز جماعت خودداری کردهاند.
وی در تاریخ ۱۵/۷/۵۴ اعلام میکند که همدستان اسرائیل، کسانی هستند که به هر نحوی از انحا به آن کمک میکنند. همچنین ضمن نقل مسألهای شرعی از امام خمینی، از مردم میخواهد برای سلامتی امام خمینی دعا کنند و تبعید ایشان را عمل ضد دینی معرفی میکند.
در تاریخ ۲۱/۴/۵۴، ثابتی به کلیه مراکز ساواک دستور میدهد که نمایندگان رسمی امام خمینی را شناسایی و بازداشت کرده، در محل از آنان تحقیق شود که از چه اشخاصی پول میگیرند و وجوه دریافتی را به چه نحوی مصرف میکنند یا به نجف ارسال میدارند؟ همچنین چگونگی فعالیتها و اقدامات آنان روشن گردد.
به دنبال آن ساواک خرمآباد، در روزهای ۳/۴/۵۴، ۵/۴/۵۴ و ۲۵/۴/۵۴، اطلاعات درخواستی در مورد آیتالله مدنی را به مرکز گزارش میگردد.
روز عید فطر فرا میرسد. جمعیت زیادی برای ادای نماز ظهر در مسجد شاهآباد خرمآباد حاضر میشوند. آیتالله مدنی قبل از شروع نماز میفرماید: «مقلدین آیتالله در یک طرف قرار بگیرند.» با این سخن، عدهای از مردم، در صف مقلدین آیتالله خمینی قرار میگیرند. آنگاه در حین سخنرانی، برای طول عمر آیتالله خمینی دعا میکند و سپس فتوای ایشان را در باب زکات فطره بیان میکند. نماز بدون هیچحادثهای به پایان میرسد و آیتالله مدنی به خانة خود برمیگردد. پشت سر او نیز تعدادی از نمازگزاران و علاقهمندان جهت پشتیبانی از ایشان، به منزل او سرازیر میشوند تا از مراجعت ایشان به همدان جلوگیری کنند. در این مجلس یک میلیون تومان جهت تجدید بنای مسجد سلطان پول جمعآوری میشود. جریان عید فطر، خطر را برای دستگاه جدی نموده، ایادی ساواک را به وحشت میاندازد.
آنان پی میبرند که موقعیت آیتالله مدنی خدشهناپذیر شده و اقدامات قبلی، نتیجهبخش نبوده است. بدینرو، جریان را طی تلگرافی به ساواک مرکز گزارش میکنند. ثابتی در کنار گزارش مذکور، یک جملة کوتاه مینویسد: «تبعید شود.» و بلافاصله ساواک از طرف ثابتی به خرم آباد اعلام میکند که کمیسیون امنیت اجتماعی تشکیل شود و وضعیت او در کمیسیون مطرح گردد و به حداکثر مدت (سه سال) به نورآباد ممسنی در استان فارس تبعید و نتیجه اعلام شود.
در تاریخ ۱۶/۷/۵۴ طی تلگرافی از مرکز ساواک استاان لرستان، از آنها نتیجة اقدامات قبلی را درخواست میکند و در تاریخ ۲۰/۷/۵۴ در جواب آن، ضمن بررسی اقدامات تضعیفکننده، مطالبی از جمله راههای مختلف برخورد با آیتالله مدنی، تبعید ایشان، مقابله با حوادث احتمالی و اقدامات طرفداران وی ارائه میکند.
از جمله در بند ۲ پیشنهاد میشود برای جلوگیری از هرگونه اقدام گروه نسبتاً نافذ و بزرگ طرفداران وی، پنج نفر از افراد مؤثر را نیز احضار و در حضور استاندار، آنان را نسبت به عواقب کار توجیه کنند. پرویز ثابتی در تاریخ ۲۲/۷/۵۴ در جواب مینویسد: «طبق بند ۲ اقدام شود.» به دنبال مکاتبات فوقالذکر، کمیسیون امنیت اجتماعی لرستان با حضور استاندار، رئیس دادگستری فرماندهی تیپ ۸۴، رئیس ساواک استان، فرمانده ناحیة ژاندارمری، رئیس شهربانی و رئیس دادگاه نظامی تشکیل میگردد و دستور اربابان بدین نحو صورت جلسه میشود:
«در تعقیب نامة شمارة ۳۰۴۵/۵۱۵ ـ ۱۹/۷/۵۴ ساواک لرستان صادره به استانداری استان لرستان مبنی بر تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی در مورد فعالیتهای تبلیغاتی آقای میر اسدالله مدنی دهخوارقانی برله [امام] خمینی و تحریکاتی که از ناحیة شخص یادشده آشکارا و علنی به عمل آمده است، کمیسیون فوق در ساعت ۱۸۰۰ روز ۲۷/۷/۵۴ در دفتر سرپرست فرمانداری شهرستان خرمآباد تشکیل و برابر رأی صادره شخص یاد شده به سه سال اقامت اجباری در نورآباد ممسنی استان فارس محکوم گردیده.»
همچنین در این جلسه، کیفیت دستگیری و تبعید وی نحوة اخذ تعهد از ۵ نفر طرفداران ایشان، چگونگی اتخاذ تدابیر امنیتی در شهر از طریق مأموران شهربانی و در مناطق استحفاظی از طریق ژاندارمری، مشخص و تصویب میشود و چنین دستور میدهند:
«از هرگونه تظاهر، تجمع، پخش اعلامیه و سخنرانیهای تحریکآمیز جلوگیری خواهد گردید. به همین منظور، یک گروهان مجهز توسط تیپ ۸۴ پیاده تحت امر شهربانی قرار خواهد گرفت تا در صورت لزوم مورد استفاده واقع شود.»
عملیات دستگیری
بعد از صدور حکم تبعید، عملیات دستگیری و تبعید آیتالله مدنی آغاز میشود. ابتدا، ایادی ساواک، گزارش دقیق و مفصلی از عملکرد روزانة شهید مدنی (زمان خروج، محل تردد و...) تهیه و به رئیس ساواک همدان گزارش میکنند.
وی دستورهای امنیتی لازم را صادر و برای جلوگیری از تحرکات احتمالی، تدابیر لازم را پیشبینی میکند. نیروهای ساواک، در صبحدم روز ۲۷/۷/۵۴ ساعت ۴: ۳۰ دقیقه، اطراف منزل آیتالله مدنی مستقر میشوند و محل مورد نظر را تحتمراقبت خود قرار میدهند.
ضمناً پنج اتومبیل مربوط به شهربانی، منطقه را تحتنظر میگیرند. در ساعت ۵۵: ۵ دقیقه برخلاف انتظار ساواک، آیتالله مدنی جهت ادای نماز در مسجد، از خانه خارج نمیشود، مأموران ساواک مستقیماً وارد عمل شده، با خشونت، ایشان را در منزل دستگیر میکنند و ساعت ۶: ۱۵، با چهار اتومبیل همراه، به سرعت وی را از خرمآباد خارج میکنند.
رفتار خشونتآمیز، و وحشت ساواک از با خبر شدن مردم، به حدی بوده است که حتی اجازه نمیدهند آیتالله مدنی عبایش را بردارد. در بین راه نیز به جهت اذیت ایشان از موسیقی استفاده میکنند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملت ایران به رهبری امام خمینی، این یار دیرینه امام و سرباز خستگیناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظهای بر زمین نگذاشته و از تبعیدگاهی به تبعیدگاهی دیگر و از سنگری به سنگر دیگر همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب، تلاش بیوقفهای داشت، فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.
اینک انقلاب پیروز شده و پاسداری از انقلاب، سختتر از خودِ قیام به نظر میرسد، توطئههای استکبار جهانی برای نابودی انقلاب، یکی پس از دیگری به وقوع میپیوندد و یاران امام و فجرآفرینان انقلاب باید تلاش و مبارزه بیامان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کنند.
آیتالله مدنی، در زمره چنین افرادی، در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار میگیرد و همچون سربازی آماده و افسری فداکار، در هر سنگری که به وجود و فداکاری ایشان نیاز باشد، با اشاره امام بدان سو میشتابد.
آیتالله مدنی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب میشود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان، از سوی امام با اختیارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه این شهر میشود. در انقلاب سوم که عناصر فرصتطلب، ملیگرا و منافقین کمر به نابودی و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ایجاد توطئهای، قلب امت اسلام و امام عزیز را به درد میآوردند، آیتالله مدنی در مبارزه با آنان و افشای ماهیت لیبرالها و منافقین تلاشی مضاعف داشت. اعلامیه مشترک آیتالله مدنی ودیگر یاران امام (شهید صدوقی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید دستغیب و آیتالله طاهری امام جمعه اصفهان) و موضوع صریح و قاطع آنان در برابر این حرکت خزنده نقش بسزایی در افشای این جریان مرموز و فریبنده و خطرناک داشت.
شهادت
خط سرخ شهادت خط آل علی «علیهالسلام» است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و پیروان خط آنان به ارث رسیده است. سالهای قبل از شهادت، در یکی از جلسات درس گفته بود: من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم. یکی اینکه آیا من سیداسدالله هستم؟ دیگر اینکه آیا شهید میشوم یا نه؟ یک شب امام حسین علیهالسلام را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: «یا بنیانت مقتول». «پسرم تو شهید میشوی» که جواب دو سؤال من در آن بود.
آیتالله مدنی که همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژیم ستمشاهی و پس از پیروزی در مقابل مزدوران و جاسوسان امریکا چون سدی محکم ایستاد و از حریم اسلام و قرآن حمایت میکرد. نماز جمعه تبریز پس از شهادت شهید آیتالله قاضی طباطبایی انتخاب گردید. اما مزدوران امریکا که با ترور یاران امام پرداخته بودند بیستم شهریور ۱۳۶۰ نوبت یکی دیگر از چهرههای درخشان آسمان معرفت و معنویت بود. ساعت ۴۵/۱ بعدازظهر پس از اتمام خطبههای نماز جمعه، خطبههای نماز را به اتمام رساند. مراسم نماز جمعه پایان گرفت. عدهای از مأمورین شهربانی که عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل بودند از ایشان خواستند به طور انفرادی دو رکعت نماز را آغاز کرده بود که منافقی کوردل، و بازوی آیتالله مدنی را گرفت و نماز آقا را قطع کرد.
در این موقع اطرافیان به طرف مهاجم روی آوردند ولی قبل از رسیدن آنها وی ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی نموده بود کشید و نارنجک به طور وحشتناکی منفجر شد و براثر این انفجار انسانی وارسته، عبدی صالح، عارفی از خود گذشته و انسانی نمونه و الگو به لقای حق پیوست. تلاش مردم و کوشش پزشکان سودی نبخشید و امام جمعه تبریز همراه با سه شهید به ملکوت عشق عروج نمودند و بیش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمی، مجرح گردیدند. به حق باید گفت: شهادت بزرگانی چون آیتالله مدنی ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. به دنبال شهادت این امام جمعه بزگوار استان آذربایجان در سوگ عارف و اصل به عزا نشست. در ۲۱ شهریور پیکرآن بزگوار باشکوه هر چه تمامتر در میان اندوه فراوان مردم در تبریز و قم تشییع گردید. و در قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد. شهادت این عالم بزرگوار در سراسر ایران انعکاس وسیعی داشت. پیام مراجع، فقها، علما... شخصیتهای مملکتی، تشکیل مجالس یادبود، ارسال پیامها از سراسر مملکت به محضر امام خمینی و...