به گزارش خبرنگار اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، زنی حدودا 30 ساله پس از چند روز دویدن در راهروهای کلانتری و دادسرا، تصمیم گرفت داستان سرقت از عابر بانکش را برایمان تعریف کند، که در ادامه میخوانید:
فوق لیسانس دارم و در یكی از ادارات كار می كنم. من اهل مطالعه ام و همیشه فكر می كردم عقل كل هستم؛ اما متاسفانه در مورد مسائل ساده و پیش پا افتاده غفلت كردم. جالب این كه در مورد همین مسائل، چندبار در روزنامه ها مطالبی خوانده بودم و افراد فریب خورده را ساده لوح فرض می كردم.
مشكل من از سرقت كارت عابر بانكم شروع شد. اصلا نمی دانستم كارت عابر بانكم را گم كرده ام. داخل خانه نشسته بودم و تلویزیون نگاه می كردم كه پیامك برداشت مبلغ دو میلیون ریال از حساب بانكی ام را دریافت كردم. فوری به سراغ كیف مداركم رفتم و تازه فهمیدم كارتم سر جایش نیست. روز بعد برای پی گیری موضوع به كلانتری مراجعه كردم. در راه پیامك برداشت 200 هزار تومان دیگر هم برایم رسید.
اعلام شكایت كردم و ماموران كلانتری طبرسی شمالی دوربین های مدار بسته بانك را بررسی كردند. چهره سارق نمایان شد. باورم نمی شد چه می بینم. موضوع را به همكارم اطلاع دادم. مثل اجل معلق خودش را رساند. او هم باور نمی كرد چه می شنود. می گفت امكان ندارد دخترش چنین كاری كرده باشد. چون با همكارم مثل دو خواهر هستیم از شكایتم صرف نظر كردم. از كلانتری به خانه آنها رفتیم. دختر او می گفت آن روز كه برای دیدن مادرش به اداره آمده بود كارت عابربانكم را از روی میز برداشته است.
متاسفانه من شماره رمز حساب را هم روی دفترچه كارت نوشته بودم. از همه اینها بدتر، اعترافات دختر اعظم بود. می گفت با پسری مهربان و شیک پوش دوست شده و برای خرید هدیه تولد او دست به سرقت كارت عابربانكم زده تا یك نیم سكه طلا برایش بخرد.
دختر ساده لوح می خواست این طوری خودش را توی دل آن پسر حیله گر جا بدهد. حرف های ما گل انداخت و دختر دانشجو اعتراف كرد با این آقا پسر چند بار بیرون از شهر هم رفته اند و . . . .
ما دوباره به كلانتری آمدیم تا موضوع را پی گیری كنیم. اشتباه من این بود كه از مداركم به طور صحیح نگهداری نكردم و اشتباه همكارم این بود كه از دخترش غافل مانده بود و . . .دختر اعظم خانم می گوید به خاطر این كه پسر مورد علاقه اش شبیه یكی از بازیگران سریال ماهواره است عاشق و دلباخته او شده و ... .
بستر های آسیب ساز
تمامي مشكلات امروز از سهل انگاری و بیتفاوتیهای خودمان است. بچه كه بودیم جمع خانوادهها جمع بود و با پدربزرگ و مادربزرگ و دایی و عمو و خاله و عمه خانه یكی می شدیم. آن موقع همه از حال همدیگر می پرسیدند و اگر قرار بود بخندند یا گریه كنند با هم بودند.
جمع خودمانی و بی ریا دوستان و آشنایان، تجربیات و آموزه های ارزشمندی برای نوجوان و جوان های خانواده ها داشت. دخترها و پسرها در این جمع ها با روحیات هم آشنا می شدند، ریش و قیچی هم دست بزرگترها بود و وصلت و پیوندهای محكمی برای زندگی های جدید سر می گرفت.
بچه ها از بزرگترهای خود صداقت، درست كرداری، تقدس حلال و كثافت حرام و بهای معرفت و غیرت یاد می گرفتند و می فهمیدند چگونه باید زندگی كنند.
ولی حالا چه؟
امان از این تكنولوژی های پیشرفته كه آدم های ماشینی را در زندگی های مدرن و مرفه امروزی گرفتار كرده و حس خودنمایی و غرور را بر ارزش ها و هنجارهای مهم زندگی ارجحیت بخشیده است.
افراد تنها شدند و خانوادهها كوچك و هسته ای. برای دیدن فامیل و آشنایان باید حتما مشکلی بخورد، كسی بمیرد یا مراسم خاصی باشد تا با اكراه، جمعی دورهم گرد آیند و از همان لحظه اول حتی در لحن سلام و علیك های سنگین و بی احساس، حس خودنمایی و خود برتربینی گل می كند؛ تازه كسانی كه می خواهند خیلی با كلاس به نظر برسند می گویند: بچه ها كه كار داشتند و با ما جایی نمی آیند و ما هم خیلی سرمان شلوغ است و ... .
چشم و هم چشمی، چشم های زندگی های امروزی را از حدقه درآورده و افراد از جان مایه می گذارند تا چیزی به نظر برسند كه نیستند.
دیگر حرف از احوالپرسی های صمیمیانه و یك فنجان چای داغ كمتر به گوش می رسد.
جوان ها هم دو چشم دارند و دو گوش هم قرض می گیرند تا رفتار و گفتار و حركات بزرگترها را سرمشق خود قرار دهند.
این مشق ها بچه ها را به خودباوری و خود اندیشی نه، بلكه خود برتربینی بیشتر سوق می دهد و آنها را به نوعی استقلال طلبی دچار می كند كه كمتر حاضر می شوند پای صحبت بزرگترها بنشینند و خودشان را تافته ای جدا بافته از دیگران می دانند.
نتیجه این تنهایی ها می شود افسردگی، بی حوصلگی در كلاف سر درگم افكار و خیالات پریشان و در نهایت بروز مشكلات فراوان، حوادث و وقایع تاسف بار و پدیده های زشت.
در این معركه افرادی می شوند خلافكار و مجرم و عامل ایجاد آسیب، تعدادی دیگر نیز فریب خورده و آسیب دیده می شوند. هر دو طرف چوب ساده انگاری و گاه ندانم كاری های خود را می خورند و به آسیب های اجتماعی فرصت عرض اندام می دهند.
صحبت خیلی از افراد ساده انگار هم كه كنار گود نشسته اند و تماشاچی هستند بنشینیم می گویند: دوره و زمانه خراب شده، وضعیت فلان است و ... .
سیستم های اجتماعی برنامه ریزی های زیادی برای ایمن سازی جامعه، برقراری و تحكیم نظم و انضباط اجتماعی و نهادینه شدن فرهنگ درست شهروندی دارند.
پلیس هشدارها و نكته های آموزشی زیادی دارد. می گوید مراقب باشید و فرصت را برای وقوع جرم و بزه و خلافكاری فراهم نكنید. اما ... .
واقعیت چیز دیگری است، وضعیت آن طور كه خیلی ها می گویند بد نیست. خوشبختانه محله، شهر و كشور ما از امنیت خوبی برخوردار است.
همه در تلاشند نظم و انضباط اجتماعی توسعه یابد. سهم هركس مشخص است و یكایك افراد نقش تعیین شده ای دارند.
ولی اگر یك نفر كوتاهی كند و مسائل مختلف را جدی نگیرد معادله زندگی اجتماعی به هم می ریزد.
یكی از مشكلات و معضلاتی كه در روزها و ماه های اخیر باب شده، وقوع سرقت های قاپ زنی و كیف قاپی است.
فلان آقا پسر و دختر خانم، گوشی تلفن همراه شیك و چند صد هزارتومانی را بی هوا در دست دارد و داخل خیابان طعمه جوان ناآگاه موتور سواری می شود كه به عاقبت كار خبط خود آگاه نیست .
نمی داند :
آن كه گوشی را می بازد و آن كه سرنوشتش را در این جدال و به پای گوشی های رنگارنگ خرج میكند هر دو به نوعی در وقوع چنین آسیبهایی مقصر هستند.
بدتر از همه این ها، ناآگاهی مالباخته ها در نگهداری اطلاعات و عكس و فیلم های حریم خصوصی در حافظه گوشی های تلفن همراه و سوء استفاده سارقان از این محتوای محرمانه است كه گاه دستمایه ای می شود برای اخاذی و زورگویی و جرایمی دیگر.
نكته مهمی كه در اینجا لازم است به آن اشاره كنیم این كه متاسفانه چشم و همچشمی و خودنمایی ها از جمع فك و فامیل فراتر رفته و یك سری افراد می خواهند در جامعه نیز چشم حسرت دنبال شان باشند. قدیم ها طلا و زیورآلات به رخ همی می كشیدند و حالا گوشی و تبلت و رایانه های كیفی می کشند.