گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» _ محمد گودرزی _ بررسی نسبت میان باستانگرایی و ملیگرایی شاید از این جهت مهم باشد که این دو رویکرد فکری و فرهنگی در دوران معاصر، در مواضع بسیاری، با مصادیق همگون و گاه یگانهای نمود یافته است؛ در واقع اما هر یک از این دو ماهیت و لوازم خاص خود را دارد و از مبادی متفاوتی ریشه میگیرد. هماهنگی این دو رویکرد شاید بیشتر به این مناسبت باشد که باستانستایی و تلاش در احیای ارزشهای باستانی به یکی از مهمترین تاکتیکهای ملیگرایی بدل شده است؛ هرچند در جای خود، ملیگرایی غیر باستانگرا نیز جریانی جدی در ملیگرایی باشد. در این یادداشت بنا داریم تاملات مجملی پیرامون نسبت این دو رویکرد داشته باشیم.
باستانگرایی و رویکرد سیاسی و تبلیغاتی نسبت به آن
باستانگرایی را اگر بخواهیم به اعتبار لغت باستان معنا کنیم، گرایش به کهنگی معنا میدهد؛ و در اصطلاح به رویکردی فکری و فرهنگی اطلاق میشود که ارزشهای فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و مانند آنرا از دوران بسیار دور از تاریخ، چه در مورد تاریخ یک ملت و سرزمین خاص، یا در مورد معتبر و معیار میشمارد و میکوشد تا این ارزشها را احیا کند.
تمایل به باستان، گاه یک تمایل کنجکاوانه است که به صورت مطالعه یا تحقیق علمی در تاریخ باستان نمود مییابد و میتواند با رویکردی ایجابی، سلبی، یا بینابینی تحقق یابد (یعنی ممکن است همراه با تایید، تمجید یا تبعیت از باستان باشد، یا ممکن است با نقد و نفی آن همراه شود و یا در بعض موارد نقد و در بعض دیگر تایید صورت پذیرد). تمایل به باستان اما گاهی بیش از یک کنجکاوی شخصی یا علمی است، به نحوی که حتی گاهی عنصر مطالعه و تحقیق در باستان به حاشیه میرود، و در صورتهایی همچون جریانهای سیاسی یا شبهسیاسی (در قالب فعالیتهای تبلیغی فرهنگی و اجتماعی) ظهور و بروز مییابد.
در رویکرد سیاسی به باستانگرایی، گاهی تاریخ و فرهنگ باستان اهمیتی بیش از یک دستآویز و بهانه جذاب نیست. در چنین مواردی غالبا تصویری که از فرهنگ و تاریخ باستان ارایه میشود با عوامفریبی همراه است؛ یعنی ارزشهایی که جریانگردانان این معرکه تمایل به تاکید بر آنرا دارند، ولو آنکه واقعیت تاریخی نداشته، یا واقعیت تاریخی آن به گونه دیگری باشد، واقعیتسازی و به عنوان واقعیتهای تاریخی ارایه و تفسیر میشود.
برای مثال، جریانی را فرض کنید که با رویکردی سیاسی یا شبهسیاسی از سویی بر ارزشهای سیاسی مبتنی بر حاکمیت مردم بر سرنوشت خود تاکید میورزد و از سوی دیگر با تصویرسازی جهتداری، حاکمیت سلطنتی و مبتنی بر نظام طبقاتی در یک برهه از تاریخ را در قامت الگوی مطلوب خود معرفی میکند! در اینگونه موارد، تلاش میشود تا نقاط تعارض یا تناقض پررنگی که در میان است، کمرنگ شود و افسانهسرایی هدفمند به جای گزارش منصفانه تاریخی بنشیند.
در این میان، برای تقویت اثرگذاری تبلیغاتی، گاهی معجونی از رویکردهای جذاب، همچون ملیگرایی و باستانگرایی طراحی و عرضه میشود؛ این رویه شاید برای این منظور باشد که مناسبتهای موجود میان این رویکردهای مختلف، میتواند مجموع آن دو (یا آن چند رویکرد) را با جذابیت، امکانات و حیطه شمول بیشتری به عرصه آورد.
ملیگرایی و جهت مناسبت آن با باستانگرایی
ملیگرایی، اگر از آن به محوریت ارزشها و اهداف معطوف به عنصر ملیت واحد تعبیر کنیم، از این جهت میتواند با باستانگرایی مناسبت داشته باشد که غالبا هر ملیتی، اگر ریشهدار باشد، مسبوق به تاریخ مشترکی است. این تاریخ مشترک، در اعماق خود میتواند جذابیتهایی را برای صورتبندی یک رویکرد باستانگرایانه داشته باشد که با تاکید بر آن، با عنوان تاریخ تابناک یک ملت، از سویی ملیگرایی و از سوی دیگر باستانگرایی تقویت میشود؛ هرچند ممکن است تقویت هیچیک از این دو اهمیت نداشته باشد و اهداف دیگری که در میان است تامین شود.
از سویی اما ملیگرایی با باستانگرایی مساوی نیست تا هر تمایل باستانگرایانهای را مشتمل بر جهتگیری ملیگرایانه و در مقابل، ملیگرایی را لاجرم به اتخاذ موضع باستانگرایانه بدانیم. به لحاظ منطقی شاید بتوان نسبت این دو را عموم و خصوص من وجه گرفت؛ یعنی این دو رویکرد تنها در بخشی از مصادیق خود با هم همراه میشود و باستانگرایی غیر ملیگرایانه و ملیگرایی غیر باستانگرایانه نیز در مفهوم و مصداق وجود دارد.
بازشناسی ملیگرایی از باستانگرایی
برای بازشناسی بهتر این دو رویکرد، میتوان نموداری از عناصر مقوم هر یک را فهرست کرد، تا مشخص شود که باستانگرایی و ملیگرایی چه جنبههایی برای توافق یا تفارق دارند.
عناصر موقوم رویکرد باستانگرایی را میتوان اینگونه برشمرد؛ محوریت و اصالت ارزشهای دوره باستانی، تایید این ارزشها، ارجاع دیگران به ارزشهای باستانی و تجویز و تبلیغ آن.
عناصر مقوم رویکرد ملیگرایی اما اینگونه است؛ محوریت و اصالت نسبت خاص ملیت و ارزشهای مترتب بر این نسبت، تاکید بر تقویت این نسبت در عین نفی هر آنچه در تزاحم با آن بوده یا با آن موازی باشد، پالایش نظام ارزشها و اصول بر اساس شاخصهای ملیت.
با این حساب، باستانگرایی و ملیگرایی میتواند همبسته یا متغایر باشد؛ مثلا ارزشهای باستانی یک سرزمین، با تاکید بر تعلق آن به یک ملیت خاص میتواند بستری برای تقویت ملیگرایی باشد و تمایلهای ملیگرایانه، با تاکید بر مسبوق بودن یک ملت به تاریخی که افقهای باستانی دارد میتواند بستری برای جستجوی همبستگی ملی در ارزشهای تاریخی و باستانی فراهم آورد. گاه اما ارزشهای ملیگرایانه، با نفی ارزشهای باستانی همراه است. به نحوی که ارزشهای باستانی میتواند با شاخصهای ملی، در رویکرد ملیگرایی، تعارض یا تناقض داشته، یا مسیر تاریخی با تغییر گسترده در ارزشها همراه باشد، چنانکه ارزشهای باستانی اثر مثبت یا قابل توجهی در تامین اهداف ملی ایفا نکند.
یک ملاحظه آسیبشناختی
آنچه از رویکردهای سیاسی و شبهسیاسی نسبت به تاریخ باستانی یا ارزشهای ملی گفته شد، هرگز به معنای نفی مطلق این زمینهها نیست. چه بسا مطالعه در تاریخ، و از جمله مطالعه در تاریخ باستان، نتایج مثبتی به همراه دارد، که یک جنبه از آن، شناسایی ارزشهای مثبتی در تاریخ کهن یک سرزمین یا یک ملت باشد. همچنین، در مورد ملیگرایی، تاکید بر نسبت ملی و لزوم همبستگی یک ملت، میتواند زمینه بسیار خوبی برای تامین امنیت، استقلال، انگیزه پیشرفت و زندگی عزتمندانه مردمان آن، و از این جهت بسیار ارزشمند باشد. آنچه در این بحث بر تقبیح آن تاکید میشود، از سویی رویکرد سیاسی و تبلیغاتی در تعقیب اهدافی سوء با ظاهری آراسته از احیاگری ارزشهای باستانی یا ملی، و از سوی دیگر، رویکرد حداکثری به تایید، تبلیغ و تبعیت از ارزشهای باستانی و ملی، به نحوی که به باستانستایی و ملیتپرستی میانجامد.
آسیب بسیار بزرگی که این جریانات سوء به همراه دارد اینکه تقلید کور و پیروی جاهلانه در ظاهری روشنفکرانه رخ مینماید و مردمان را به سنتهایی مشغول میسازد که بدون ارزیابی عاقلانه و لحاظ مناسبتهای شرعی، تنها بر مبنای تعلق به دورانی باستانی تا حد تقدس اعتبار یافته است. به همین مناسبت است که قرآن کریم میفرماید:
وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛
(و بدينگونه قبل از تو در هيچ ديارى هشدار دهندهاى نفرستاديم مگر آن كه هوسرانانش گفتند: «ما پدران خويش را بر آیینی يافتهايم، و بر آثار ايشان اقتداء میكنيم») (زخرف/23).
در این مملکت اگر درباره کورش هم حرف بزنی فردا ناپدید میشوی