به گزارش گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، اگر یک گردشگر خارجی و علاقهمند به ایران از شما بپرسد متعلق به کدام یک از اقوام ایرانی هستید، بدون درنگ، در پاسخ به یکی از اقوام ترک، لر، کرد، بلوچ، بختیاری، فارس و... اشاره خواهید کرد.
حال اگر سوال بعدی او این باشد که «معادل جملهٔ دوستت دارم به زبان محلی قوم شما چیست؟»، چه جوابی برای او خواهید داشت؟ اگر بتوانید از پس جوابش بربیایید، شاید او بگوید کمی به زبان محلیتان با من حرف بزنید. سوال بعدی شاید از نوع پوشش خاص و زیبای قومتان باشد. سوال بعد ممکن است از مکانهای دیدنی محل سکونت قوم شما و سوالهای بعدی از آداب و رسوم و سنتهای خاص. اگر هر کدام از ما که اهل قوم خود به حساب میآییم، نتوانیم برای سوالهای بالا جوابی ارائه دهیم، چه کسی میخواهد حافظ زبان و گویش و آداب و سنتهای قوم ما باشد؟ به راستی آیا هرکدام از ما، روستاها و بهشتهای زمینی کوچکی که زمانی همهٔ اعضای قوممان در آن زندگی میکردند را میشناسیم؟
حاضریم برای تعطیلاتمان به جای گشت و گذار در کشورهای دیگر، سری به روستاهای اقواممان بزنیم؟ دلیل رقابت برای هرچه بیشتر شهری شدن چیست؟ هویت اصلی اقوام ما را چه کسی به جز خود ما حفظ خواهد کرد؟ آشنایی ما با روستاهای اجدادمان به گونهای هست که بتوانیم برای تامین رفاه مادی اقواممان گامی کوچک در حد معرفی آن مکانها به گردشگران، برداریم؟
اگر از اهالی خطهٔ سبز شمال باشید، احتمالا نام روستای جهان نما را شنیدهاید. این روستا از توابع استان گلستان محسوب میشود و نه تنها به دلیل زیبایی چشم نوازش بلکه به خاطر بیشترین ارتباط انسان با طبیعت، جاذبهٔ توریستی و گردشگری دارد؛ چرا که امکانات ابتدایی روستا و خانههای سنتی آن سبب تعامل مثبت هر چه بیشتر انسان با طبیعت میشود. از خطراتی که این روستا را تهدید میکند، کمرنگ شدن این تعامل نزدیک انسان با طبیعت است، همان رقابت برای تغییر هویت و سعی در جهت هر چه بیشتر شهری شدن. اگر روستای جهان نما نیز مانند روستاهای دیگری که رفته رفته به شهر تبدیل شدند، رنگ و بوی روستایی خود را از دست بدهد، در این صورت دیگر جذابیت گردشگری و توریستی خود را نیز از دست خواهد داد. اگر قرار باشد مردم همان چیزهایی را که در شهر میبینند، در روستاها ببینند پس دیگر چه دلیلی دارد برای گذران ایام فراغتشان به این روستای بسیار زیبا بروند؟
از شمال کشور به سمت مرکز کشور و کویرهای وسیع آن برویم. در ۴۵ کیلومتری شرق شهر جندق از توابع بخش خور استان اصفهان، روستایی قرار دارد به نام «مصر». جالبتر از اسم این روستا جمعیت ۱۸۰نفری آن است. به دلیل کویری بودن و داشتن آسمانی صاف، این روستا گذرگاه منجمان و رصد کنندگانی از شهرهای دیگر و حتی کشورهای دیگر است. پشتههای شنی از ماسه روان که تا پشت دیوار خانههای روستایی سرک کشیدهاند، از دیگر جاذبههای این روستاست. روستایی ماندن این روستا، مدیون همین شن و ماسه هاست.
میتوان گفت اگر بسیاری از روستاهای شمال کشور نیز مانند مصر، یک خصوصیت جدایی ناپذیر داشت، شاید هم اکنون به شهر تبدیل نشده بودند و ضمن پیشرفت، بافت روستاییشان را نیز حفظ میکردند. عوامل انسانی که مهمترین تهدید روستاهای کشور محسوب میشوند، نتوانستهاند تهدیدی جدی برای این روستا به حساب آیند.
زیرا انسانهایی که برای سودهای کم یا زیاد دست به تخریب بافتهای روستایی و ساختن ویلا میزنند، معمولا به سراغ مناطقی میروند که دارای آب و هوای خنکی باشد. اما نکتهای که میتوان به آن اشاره کرد، استفاده حداکثری از امتیاز این روستاست. حالا که آسمان کویر در دل این روستا این گونه خودنمایی کرده و منجمان و رصدگران را مجذوب خود ساخته، چرا نباید از این فرصت حداکثر استفاده را کرد؟ میتوان با ساخت حداقل یک پایگاه رسمی و تا حدودی مجهز، هم مکان مناسبی برای علاقه مندان به آسمان فراهم کرد و هم چند تن از افراد روستا را در آن مشغول به امور تدارکات، اطلاع رسانی و خدمات کرد. شاید این فرصت نصیب کمتر روستایی در ایران بشود، پس چه بهتر که با برنامه ریزی و مدیریتی منسجم، و با بهره گیری از اطلاعات افراد روستا دست به تاسیس مرکزهایی این چنین زد و با اطلاع رسانی، مردم علاقهمند به رصد آسمان را به این منطقه فراخواند.
در جنوب کشور، معروفترین پایگاه گردشگری و جذب توریست، جزیرهٔ کیش است که علاقمندان خاص خودش را دارد. اما کمتر کسی اسم روستای «باغو» را شنیده است. بومیان جزیرهٔ کیش در گذشته در سه منطقه روستایی واقع در بخشهای جنوب غربی، شرق و شمال شرقی این جزیره زندگی میکردند. تنها روستای به جامانده از دوران کهن جزیرهٔ کیش، روستای باغواست که در جنوب غربی جزیره کیش واقع شده و بافت سنتی آن تا به امروزحفظ شده است. جالب است بدانید علت نامگذاری این روستا یعنی همان باغو به این دلیل است که پیرزنی ۱۰۰ ساله به نام «ننه باغو» از زمان ورود پرتغالیها به کیش، در این روستا زندگی می کرده است. در حال حاضر این روستای کهن و تاریخی به جز چند خانوار دامدار، سکنه دیگری ندارد. شغل اصلی اهالی روستای باغو دامداری است و در بین بومیان، حاصلخیزی خاک این منطقه زبانزد است. بخشی از دام زنده مورد نیاز ساکنان کیش از این روستا فراهم شده و به تازگی نیز اهالی روستا با تولید عسل و فروش آن به کیشوندان و گردشگران، زمینه رونق اقتصادی این روستا را بیش از پیش فراهم کردهاند.
حالا وقت آن رسیده که به غرب کشور سفر کنیم. اگر با زبان کردی آشنا باشید حتما شما هم به «اورامان» میگویید «هورامان».
اورامان نام روستایی ست در غرب کشور و واقع در استان کردستان. این منطقه در واقع منطقهای است که بین ایران و عراق مشترک است. هر چند که بخش عمدهای از منطقه اورامان را کوههای مرتفع و پربرف تشکیل میدهد، اما در ارتفاعات پائینتر و در دامنه همین کوهها جنگلهای متراکم نسبتاً وسیعی وجود دارند. پوشش جنگلی این ناحیه همچون پوشش عمومی رشتهکوه زاگرس عمدتاً از درختان بلوطاست. درختان دیگری مانند گلابیوحشی و زالزالک نیز به تعداد قابل توجهی یافت میشود. نکتهٔ تاسف باری که باید ذکر کرد این است که از دیر باز سوخت اهالی این روستا از این درختان بسیار زیبا و این طبیعت بکر تامین میشود.
این یک تهدید بسیار جدی برای این روستاست چرا که با افزایش جمعیت روستا، نیاز به تامین سوخت رفته رفته افزایش مییابد و در نتیجه با نهایت تاسف باید گفت ممکن است روزی دیگر خبری از هیچ یک از این درختان زیبا و بعضا نایاب که از جاذبههای گردشگری این منطقه محسوب میشود، نباشد. اگر در داخل روستا تابلوهای تبلیغاتی را بخوانید، بلافاصله متوجه خواهید شد که روستا بر اساس نیاز گردشگران تغییراتی داشته که حالت بکرش از دست داده است. تابلوی کارت شارژ یکی از اپراتورهای تلفن همراه حتی بیشتر از تابلوی کلانه با دوغ که غذای سنتی اورامان است تکرار میشود...
حالا دیگر نوبت به آخرین ایستگاه گزارش ما میرسد؛ روستاهای شرق کشور. نمیدانم داستان لی لی پوتها را شنیدهاید یا نه، اما باید بگویم روستایی به نام ماخونیک در خراسان جنوبی وجود دارد که جزو یکی از هفت روستای شگفت انگیز جهان به حساب میآید. تعجب نکنید! این روستا به شهر لی لی پوتها معروف بوده است، چرا که قبل ترها متوسط قد مردمش از ۱۴۰ سانتی متر بالاتر نمیرفته، البته در سالهای اخیر این متوسط به یک عدد متعادل رسیده است. نکتهٔ جالب دیگر اینکه مردم ماخونیک تا ۵۰ سال پیش، چای نمینوشیدند، شکارنمیکردند و اصلاً گوشت هم نمیخوردند و هنوز سیگارنمیکشند. مردم ماخونیک این قبیل کارها را گناه میدانستند. ورود تلویزیون به این روستا به معنای ورود شیطان بود و اهالی تا چند سال پیش به تلویزیون میگفتند شیطان! آنها هرگز اجازه نمیدادند کودکان پای صفحه تلویزیون بنشینند و جادوشوند. از خطراتی که این روستا را تهدید میکند، ورود گردشگرانی ست که از سیگار استفاده میکنند، چرا که فرزندان خردسال با دیدن افرادی با لباسهای خوش رنگ و لعاب و سیگار به دست، با پدیدهٔ تازهای روبرو میشوند. ورود تلویزیون را که امری طبیعی جلوه دهیم، ورود ماهواره از دیگر خطرات و آسیبهایی ست که افراد جوان این روستا را تهدید میکند.
گرچه نمیتوان همهٔ گردشگرانی را که به روستاها وارد میشوند از یک فیلتر عبور داد، اما خطری که در کمین اکثر روستاهای ما وجود دارد، تقابل میان قدیم و جدید، میان ساده زیستن و زندگیهای شهری و به قولی میان سنت و مدرنیته است. اگرچه برخی افراد روستاهای ما در قبال گردشگرانی که همه ساله از روستای آنها بازدید میکنند، سود کم یا زیادی نصیبشان میشود و شاید برخی از همین طریق امرار معاش میکنند، اما این نکته را باید در نظر گرفت که ورود افراد با سلایق گوناگون از قسمتهای مختلف ایران و جهان، چه پیامدهایی برای فرهنگ و باورهای افراد تاثیر پذیر روستاها که عموما قشر جوان هستند، دارد؟ چه راهکارهایی باید ارائه بشود تا تاثیر پذیری افراد روستا از گردشگران و بالعکس، تاثیر پذیری مثبتی باشد؟ آنچه مسلم است باید برای همهٔ این سوالها وچند ده سوال دیگری که در این باب مطرح است، راهکارهایی ارائه داد و این امر تنها با اندیشه و به کارگیری نخبگان فرهنگی و افراد دارای اندیشه از هر قشر روستاها امکان پذیر است. امید است تعدادی از گامهای برداشته شده در جهت جذب گردشگران برای روستاها و کسب درآمد روستاییان، در جهت بالابردن تاثیر پذیری مثبت افراد باشد، تا نه تنها بر سرمایههای مادی بلکه به سرمایههای فرهنگی-معنوی افراد نیز افزوده شود.
منبع: دوهفته نامه بامردم همدان
روستای سنگی
و روستای سیمین ایروی همدان