به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» یک شاعر دفاع مقدس با تطبیق شرایط فعلی جامعه با شرایط جنگ به شباهتهای قابل تاملی رسید، که آنها را در در غالب اشعاری زیبا به رشته تحریر آورده است.
«حاج رحیم چهره خند» شاعر نام آشنای دفاع مقدس، با زبانی طنز و با تقلید از شیوه مولوی شباهتهایی را گوشزد میکند که باید گفت: این کجا و آن کجا؟!
متن این اشعار به شرح ذیل است:
تو راه را گم کرده اي
و من خود را ، برادرم !
در شهري که :
بجاي ستاره ، دود هست
و بجاي هر درخت ,
خنجري بر پاست !
وقتي جنگ تمام شد ،
ما تمام نشده بوديم !
و امروز در شهر
ديدم که جنگ هنوز تمام نشده است !
امروز در شهر بودم
شهر زير آتش تهيه بود
در شهر هنوز هم ، هميشه جنگ است !
يک جنگ تمام عيار ،
و همه ميخواهند برهم سبقت بگيرند !؟
جنگي تمام عيار و با تمام يگانهايش :
پرسنلي ، مخابرات ، تدارکات ، ادوات و ...
تمام واحدها را دارد
ـ جز واحدِ تعاون ! ؟
در شهر همه جا ، (( پاي کار )) است
و همه جا ، (( نقطة رهايي )) !
و گردان تخريب ، حرف اول را ميزند
و براي خودش ، تيپي شده است !
(( تيپِ تخريب )) ,
در کارِ (( مين کاشتن )) بود
و در فکرِ (( همه چيز داشتن )) !
در شهر ،
آرپيجيها دلارند
و دلارها ، آرپيجي !
و سوخت جيره بندي است
و کار (( بشکههاي فوگاز )) را ميکند !
حرفها ، همه (( خرجِ آذر )) است
و مينها ، همه کاشتني است
و هيچکس اهل (( خنثي کردن )) , نيست
وهمه ،
ـ از کوچک و بزرگ و مرد و زن ـ
به شناسايي ميروند ،
و بيسيمهاي همراه ،
بيست و چهار ساعته روشنند !!
و شهر هميشه زير (( آتش تهيه )) است
و همه جا جبهه است
امّا جبهههاي نور نيست
جبهههاي (( زور )) است و (( زَر )) و (( تزوير )) !
در جبهههاي نور ، آن روزها
تنها آناني پاي کار بودند ،
که عقلشان ميرسيد
و هميشه هم پاي کار بودند
آن جبهها ،
امروز جاي مقدّس است ،
و همه به زيارتش ميروند
جبهههاي نور است ،
مرکز تلاقي عرش و فرش است
مهبط ملائکه است و مشهدِ شهد است
و دوست داشتني است
و شايد روزي
شهرها هم
ـ جاي مقدّسي شود ،
اگر تو راه را پيدا کني
و من خود را ، برادرم !