به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از یاسوج، سرگذشت دانشمند جوان و نخبه کهگیلویه و بویراحمدی که در ۲۹ سالگی توانست رکورد علمی چین را بشکند؛ ولی در سرزمین مادری اش بلاتکلیف است.
در این گفتگو نمی خواهیم به بلاتکلیفی این نخبه ایرانی در سرزمین مادری اش بپردازیم؛ بلکه به سابقه علمی و فعالیت های پژوهشی وی می پردازیم. به همین دلیل او را به دفتر خبرگزاری دعوت کردیم با وجود اینکه تازه از چین برگشته بود و هنوز پدر و مادرش را زیارت نکرد، قبول دعوت نمود و پای صحبت هایش نشستیم.
سید نصیب الله دوستی مطلق، متولد اول آبان ماه سال ۱۳۶۵ در روستای فیلگاه از توابع دهدشت است. روستایی که شاید عمر برق دار شدن آن به ۱۵ سال هم نرسد. روستای کوچکی در استانی کوچک که برای خیلی از هم استانی های خومان هم هنوز نشناخته مانده است.
وی از همین روستا برخاست، درس خواند، پیشرفت کرد و به توصیه پیامبر عمل کرد، برای طلب علم حتی به کشور چین هم بروید و آن را بیابید و فرا گیرید. جستجو کرد و دید تنها استادی که می تواند او را اقناع کند در کشور چین است. عزم سفر به سوی آن دیار کرد و ...
سید نصیب الله دوستی مطلق، متولد روستای فیلگاه. دوران ابتدایی، راهنمایی و سال اول دبیرستان را در همین روستا گذراند و به دلیل اینکه در مدرسه روستایمان رشته ریاضی فیزیک وجود نداشت، برای تحصیل سه سال دیگر به دهدشت عزیمت کرد. پس از پایان پیش دانشگاهی در کنکور سراسری شرکت کرد و خلبانی دانشگاه افسری امام علی (ع) را نیز انتخاب کرد. برای مصاحبه در این رشته رفت؛ اما اقناع نشد و بازگشت.
بهمن ماه همان سال در رشته فیزیک دانشگاه یاسوج قبول شد و دانشگاه را در مقطع فیزیک دانشگاه یاسوج آغاز کرد. فیزیک را با معدل ۱۷ و ۴۹ صدم و در طول سه سال به پایان رساند که جزو بی سابقه ترین ها در این رشته بود که کسی بتواند طی سه سال با این معدل موفق به اخذ لیسانس فیزیک شود. به این دلیل و به دلیل داشتن مقالاتی در دوران کارشناسی، جذب بنیاد ملی نخبگان کشور شد و دوران سربازی اش را با انجام پروژه ای برای این بنیاد همراه کرد.
همزمان با سربازی بدون کنکور در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه یاسوج پذیرفته شد و این اجازه را داشت که همزمان با سربازی درس هم بخواند. امتیازی که به دانشجویان نخبه می دهند. هر دو را با هم به اتمام رساند و دو پایان نامه تحویل داد. یکی برای سربازی و دیگری کارشناسی ارشد. طی این دوران از تحصیل نیز چهار مقاله ISI و چندین مقاله کنفرانس منتشر کرده بود.
گلشنی از اساتید مسلم فیزیک دانشگاه شیراز در جلسه دفاع کارشانسی ارشدش حضور داشت و فکر می کرد نصیب الله، دانشجوی دکتراست. گفت که به او ۲۰ بدهید.
پس از این مقطع تحصیلی در فراخوان بورس دکترا شرکت کرد و قبول شد. یک سال درگیر کارهای مربوط به بورسش شد. کشور چین را انتخاب کرد.
می گوید: «من کشور چین و سه استاد از سه دانشگاه مختلف این کشور را انتخاب کردم؛ اول دانشگاه چین هوا که رتبه یک چین است و در فنی و مهندسی رتبه هفت تا نه دنیا، در علوم تجربی بیست و هفت و در فیزیک سی و نه دنیا.
دوم دانشگاه پکن که رتبه دوی چین است و سوم دانشگاه فودان بود که رتبه ۳ چین را دارد. اساتیدی که انتخاب کردم هم کسانی بودند که بالای پانصد مقاله داشتند.»
وزارت علوم فرصت فراگیری زبان چینی را به آنها داد تا قبل از ورود به مقطع دکترا با زبان این کشور آشنا شوند.
به چین رفت؛ اما دو ماهی از دوره چهار و نیم ماهه آموزش زبان چینی به عنوان سخت ترین زبان دنیا گذشته بود. خودش را با کلاس وفق داد و موفق به گذراندن این دوره شد که موجب تعجب اساتید شد.
همزمان با دوره زبان چینی پی گیر پذیرش دکترای خود در این کشور شد که اولین استاد از اولین دانشگاهی که انتخاب کرده بود او را پذیرفت.
دوستی در این باره گفت: «روزی برای ارائه مدارکم به دفتر استاد رفتم، برای دوره ای به انگلستان رفته بود. خانمی از شاگردانش به جایش نشسته بود؛ وقتی مدارک علمی مرا مشاهده کرد خوشحال شد و گفت به استاد نشان می دهد.
دو هفته بعد کسی تماس گرفت، استاد بود. گفت مدارکت را بررسی کردم و مشتاقم که شما را ببینم؛ کی به دانشگاه می آیید؟
برای دیدار یکی از دوستان به دانشکده رفته بودم. گفتم در دانشکده هستم؛ و سریع خودم را به دفتر کار استاد رساندم.
از من مصاحبه ای گرفت؛ مشکل اینجا بود که نوبت پذیرش دانشجوی دکترا در این دانشکده به پایان رسیده بود.
استاد نامه ای به زبان چینی برایش نوشت تا به بخش پذیرش دانشجوی خارجی ببرد. مشکل حل شده بود و سید نصیب الله، دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه چین هوای چین شده بود. استادش؛ رئیس دانشکده بود و اینجا برای انها احترام خاصی قائل هستند.
سید نصیب الله گفت: «نه تنها کار پذیرشم درست شد که مرا بورس دانشگاه هم کردند و ۴۰ هزار یوانی معادل ۲۱ میلیون تومانی که سالانه باید به عنوان شهریه پرداخت می کردم را از من نخواستند و طی سه سال ۶۳ میلیون تومان به جمهوری اسلامی ایران تخفیف داده شد.
برای تبدیل ویزا به ویزای دانشجویی به ایران برگشتم و بعد از گرفتن ویزا با خانواده به چین برگشتیم و با جدیت درس را شروع کردم و از همان روزهای اول دوران دانشجویی به فکر پایان نامه ام بودم.»
مسیر جدیدی ظهور می کند...
از همان روزهای نخست کارش را شروع کرد. علم و دین را جدای از هم نمی دانست و برای هر دو تلاش می کرد.موضوع نخستین سخنرانی علمی اش در دانشگاه، اثبات وجود دنیای دوم با استفاده از ترمودینامیک بود. اساتید زیادی نیز حضور داشتند.
موضوع جالبی بود که مورد توجه اساتید و دانشجویان قرار گرفت؛ به گونه ای که پس از پایان سخنرانی رئیس دانشکده مهندسی فیزیک سراغش رفت و از او خواست تا به دفترش برود.
این نخبه جوان در این خصوص گفت: «خیال می کردم لاف می زند. چون در ایران گفتن این جملات یعنی کلاس گذاشتن، به همین دلیل به دفترش نرفتم.بعد از چهارپنج ماه یکی از رفقای پاکستانی ام که شاگرد آن استاد بود را دیدم؛ گفت: استاد به شدت سراغت را می گیرد.به دفترش رفتم علی رغم تصورم مورد استقبال خوبی قرار گرفتم.
گفت: درسی دارم با عنوان فیزیک ذرات بنیادی که دوست دارم در این کلاس شرکت کنی.قبول کردم و شاگرد تنها کلاسی شدم که در این دانشگاه به زبان انگلیسی برگزار می شد.»شاگرد غیر رسمی این درس بود؛ اما آخر سر به جای ۳۰ سوالی که به شاگردان رسمی اش داده بود، ۴۸ سوال به شاگرد ایرانی و غیر رسمی اش داد.
گفت: استاد من که درس را نگرفتم و نمره نمی خواهم چرا باید جواب بدهم.گفت: حالا حل کن و تحویل بده.سوالات را حل کرد و تحویل داد.بعدا استاد جدید او را به دفترش خواند و گفت: من این درس را فقط به خاطر شما به انگلیسی برگزار کردم. حالا میخواهم با من کار کنی.به او جواب داد: درس و فعالیت زیادی دارم در ثانی استادم هم قبول نمی کند.استاد در پاسخ گفت: وقت می گذاری و من هم با استادت صحبت می کنم.»
دانشکده مهندسی فیزیک هسته ای، امنیتی ترین دانشکده چین بود.
تمام ۵۸ رآکتور هسته ای این کشور در این دانشکده کنترل می شد. پنجمین پروژه ذرات دنیا در شهر «سین جین» چین در این دانشگاه کنترل می شود، پروژه ای که نخبه استان، هم اکنون به عنوان عضو آن فعالیت می کند.
به استاد جدید پیشنهاد داد تا با استاد اصلی اش یک تز مشترک بدهند تا راحت تر بتواند با هر دو کار کن.
دو دنیای متفاوت و دو رشته بی ربط بودند که به سختی می شد بین انها ارتباط برقرار کرد. به همین دلیل تصمیم گرفت اول رشته اولی را به اتمام برساند، بعد در این رشته مشغول به تحصیل شود.
دو دکترا و یک دانشجو، اینجاست که دانشگاه ورود کرد و پاسخ منفی داد.
با اصرار اساتید، دانشگاه قبول کرد؛ اما به شرطی که یک سال پس از دفاع در رشته نخست به دفاع در رشته دوم بپردازد.
حالا از ساعت شش صبح تا دو بعد از ظهر به دانشکده مهندسی فیزیک می رفت و از ساعت دو تا ۱۲ نیمه شب به دانشکده فیزیک.
شکست رکورد علمی تاریخ چین
به جد کار می کرد و توانست در دانشکده فیزیک هسته ای، رشته «علوم و فنون هسته ای» را در حالی تمام کند که در طول تاریخ ۱۱۱ ساله این دانشکده، اولین دانشجویی باشد که مقطع دکتری را در سه سال به اتمام رسانده است.
دکترایی که همزمان با تحصیل رشته دیگری در مقطع دکترا بود. دو دکترا در سه سال. رکورد علمی که توسط یک نخبه جوان کهگیلویه و بویراحمدی در چین شکسته شد.
دانشجویان مختلفی از سراسر دنیا در این دو دانشکده درس می خوانند که دکتری را شش و هفت ساله به پایان می برند.
وقتی از او علت این موفقیت را می پرسم پاسخ می دهد: این لطف خدا و نمایشی از اراده اسلامی – ایرانی است.
رآکتورهای دنیا زیر دست سید نصیب الله جوان
دانشکده مهندسی فیزیک برنامه نویسی برای کنترل رآکتورهای دنیا را در دستور کار قرار دادند.
بررسی ذرات «نوترینوی» ساتع شده از تمام رآکتورهای هسته ای دنیا و تأثیر آنها بر رآکتوری در «جین پینگ» چین، یکی از برنامه های یک و نیم ساله سید نصیب الله در این دانشکده بود.
تمام ۵۸ رآکتور چین، همه ۱۱ رآکتور آمریکا و کاندا، ۹۶ رآکتور کشورهای اروپایی و همه رآکتورهای آسیا را باید مورد بررسی قرار می دادند.
نوترینو منابع متعددی از جمله منشأهای کیهانی، خورشید، زمین و رآکتورها دارد که باید تأثیر جدا جدای آنها را برای این رآکتور چینی بررسی می کرد و حتی تعداد نوترینوها را هم حدس می زد.
کار مشکل و انرژی بری بود؛ اما با هر زحمتی که لازم بود این کار را دنبال می کرد.
شبیه سازی با نرم افزار تخصصی «جینت فور» کار دیگری بود که بر عهده سید جوان کهگیلویه و بویراحمدی قرار داده شد.
نرم افزاری که با آن کارهای مهمی چون طراحی موشک، شبیه سازی های پزشکی و شبیه سازی های علمی دیگر را انجام می دهند، این بار باید در خدمت جوان ایرانی قرار گیرد تا ذرات بنیادی را شبیه سازی کند.
پروژه ای که بیش از چهار ماه فرصت می طلبید را سه هفته ای تحویل داد که موجب تعجب استادش شده بود.
راز این راه میان بر را پرسیدیم و گفت: «یک سری مسیرهای کوتاهی در زندگی وجود دارد که اگر از این مسیرها بتوانیم حرکت کنیم سریعتر به هدف می رسیم؛
یکی از این راه ها پیدا کردن متخصص فن و بیرون کشیدن چالش های فرا رو از این افراد است.
دوم حذف کردن بخش های زاید و اضافی کار و چسبیدن به بخش اصلی و سوم بینش شخص در مورد اینکه من می توانم است؛ این که باید دنبالش برویم و این روحیه را تمرین کنیم.»
دکترایش را در دانشکده مهندسی فیزیک گرفت و به وطن بازگشت؛ اما برای دادن دکترای دوم هنوز به او مجوز دفاع نداده اند.
اساتیدش گفت وقتی که یک مدرک دکترا داری، در این رشته به تو پسا دکترا می دهیم و هنوز تصمیمش را نگرفته که دکترای دوم را بعد از یک سال اخذ کند، یا پسا دکترایش را پس از دو سال.
از دانشگاه های بزرگ دنیا، اسپانیا، دانمارک، کانادا و استرالیا به او پذیرش داده بودند؛ اما او چین را انتخاب کرد. دلیلش را پیدا کردن عالم ترین شخص در رشته مورد نظر عنوان کرد.
پس از کسب موفقیت های زیاد در فیزیک هسته ای، اتفاقات عجیب و غریب برایش پیش می آمد؛ می گفت اتفاقات عجیبی بعضا برایش رخ می داد که دلیل آن نامعلوم بود و از آن جمله بیماری سختی که او را ۱۸ روز در بیمارستان بستری کرده بود است، بیماری که پنج روز اول آن را در کما می گذراند و هیچ چیزش را به یاد ندارد.
هر چه از سفارت و بیمارستان پی گیر شدند علت بیماری اش مشخص نشد و پاسخ آزمایش ها چیزی را نشان نداد.
دخترم به من می گفت عمو!
از عوامل موفقیتش می پرسیم: «رسالت من در چین درس خواندن بود و به همین دلیل فقط درس می خواندم. شهر ممنوعه چین تا خانه من هفت کیلومتر بیشتر فاصله نداشت اما فرصت نکردم که ان را ببینم و طی این سه سال فقط دو هفته ای که میهمان داشتم توانستم به دیدن مکان های تفریحی و تاریخی چین بروم و گرنه حتی یک بار هم نتوانستم از درس فاصله بگیرم.
خانواده ام و همسرم بزرگوارانه در این سه سال مرا تحمل کردند و بیشترین محبت را نثارم کردند تا بتوانم در راهم موفق باشم.
جوری شده بود که دخترم از بس مرا نمی دید به من عمو می گفت.
بعضا در شبانه روز بیشتر از دو سه ساعت خواب و استراحت نداشتم و نهایت وقتی که حتی برای خانواده می گذاشتم نصف یک روز در هفته بود.»
باید به اندازه پنج دانشجو درس بخوانم
می گوید: «اعتقاد من این بود که دولت جمهوی اسلامی ایران برای من حدود ۱۸۰ میلیون تومان در سه سال هزینه می کند و با این پول پنج دانشجوی دکترا در کشور فارغ التحصیل می شوند؛ بنابراین من باید به اندازه پنج دانشجو درس بخوانم و اگر این کار را نکنم خیانت کردم.
اگر می خواستم فقط مدرک دکترا بگیریم در سطح همان دانشگاه با شش تا هشت ساعت در روز می توانستم با مدرک خوب دکترایم را بگیرم.
حتی برای آموختن زبان چینی هم خودم را به زحمت انداختم تا بتوانم به خوبی ان را فرا بگیرم.»
زبان چینی یکی از مشکل ترین زبان هاست که ۱۰ هزار کارکتر دارد و چینی ها تا مقطع لیسانس فقط ۴۰۰۰ آن را یاد می گیرند و حالا جوان نخبه ایرانی به همین اندازه چینی را می داند و شاید بهتر از بعضی از چینی ها.
می گوید: «روزی با یکی از دوستان چینی هم کلاسی بحث می کردم و به یک کلمه برخوردیم من به او گفتم فلان کلمه اس و او که چینی الاصل بود قبول نکرد و بعد از رفتن و بررسی کردن فهمید که من درست می گویم. و با لبخندی سراغم آمد که فلانی تو درست می گویی.»
وقتی می پرسیم که آیا نخواستی که بمانی و به ایران برنگردی، پاسخ داد: «چند جا خواستم از ایران بگذرم و می گفتم که می شود برای اسلام در جای دیگری هم کار کرد، اما دو چیز نگذاشت که یکیش خون شهدا بود و دیگری ...."
چین هم ملک خداست، جرأت خطا نداشتم!
از عقایدش می پرسیم و اینکه دچار دگردیسی نشده اند، پاسخش این گونه است: «هیچ گاه به اندازه سر سوزی در عقاید شیعه شک نکردم. هر گاه اسم شیعه می آمد با غرور سرم را بالا می گرفتم.
شیعه کسانی بودند که جان دادند و دم نزدند؛ شیعه یعنی کسی که حق را بداند به حق عمل کند و از حق دفاع کند ولو امیر المومنین علی (ع) را نشناسد.
در چین، یعنی در جایی که هر کاری میتوانستی بکنی آزاد بودی، جرأت هیچ کاری را نداشتم چون همه جا ملک خداست و از ملک خدا نمی شد فرار کرد.
من آنجا خودم را نماینده فرهنگی، اعتقادی و علمی جمهوری اسلامی ایران شیعه می دانستم، بنابراین به خودم جرأت خطا نمی دادم. شاید هم کلاسی ها و اساتید من تا آخر عمر شیعه نبینند و الان خدا را شکر الان در دو دانشکده ای که بودم از اساتید بزرگ، ۱۰۰ نفر را معرفی می کنم که اگر بخواهم شاگردشان بشوم هیچ کدام رد نمی کنند.
سال اول همه از من می ترسیدند و فکر می کردند من القاعده ای هستم؛ اما سال های بعد وضع عوض شد و حتی برای هم دانشکده ای آمریکایی ام که فوق لیسانسش پنج سال طول کشید و در یک درس مشترکمان چهار بار رد شد، تلاش کردم تا نمره بگیرد و به استاد درس رو زدم تا به او نمره داده و از دانشکده فارغ شود و بورسش حذف نشود.»
با ریش رفته بود و با همان ریش در چین درس خوان و با همان ریش بلند بازگشت.
از او در مورد ظاهرش پرسیدیم گفت: «همان موقع که مدارکم را برای استاد فرستادم با همین ظاهر بود و باید مرا با همین ظاهر قبول می کردند، با ظاهر واقعی یک مسلمان شیعه نه ظاهر دیگری؛ من واقعی را باید به آنها معرفی می کردم.»
دعا و مراسم مذهبی را باطری زندگی اش می دانست و می گفت اگر از اینها انرژی نمی گرفتم در این کشور دوام نمی آوردم.
خانمم همه دنیای من است!
از سختی غربت که می پرسیم می گوید: غربتی نبود، همه جا ملک خداست و از سختی هایی که همسرش کشید می پرسیم؛ خانمم همه دنیای من است، حاضرم تمام ذره ذره دنیایی که دارم را فدای خانمم کنم چون هر چه داشت در این سال به پای من گذاشت.
از او می پرسم نهایت این علم کجاست، پاسخ می دهد: این علم به جایی می رود که بگوید «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من اظالمین ...»
می گوید دل هر ذره را که بشکافی وجودی از نظم است.
و چیزهایی دیگری پشت پرده وجود دارد که علم به این سمت می رود.»
منتظر است تا دانشگاه یاسوج تصمیم نهایی را در مورد پذیرشش بگیرد. چون به عنوان بورس این دانشگاه به چین رفته بود؛ اما هنوز خبری از قبول پذیرشش در این دانشگاه نشده است.
از او می پرسیم؛ چرا یاسوج، پاسخ می دهد: «از روستایی برخاستم که تا چند سال پیش برق نداشت تا به این جا رسیدم، به همین دلیل می خواهم بمانم تا شاید باعث تقویت خودباوری فرزندان استانم شوم و به آنها خدمت کنم.
عجله دارد که به دهدشت برود تا خانواده را ببیند. با بحث های خودمانی نشست را به پایان بردیم و سوال هایی که هنوز پاسخی برای آنها نیافتیم.
واقعا لذت بردم.اون چیزی رو که ما فقط بهش فکر میکنیم،ایشون به حقیقت رسوند.
ان شاء الله شاهد موفقیت های بیشترش باشیم و ما هم مثل این نخبه جوان ایرانی قدر تحصیل و عمرمون رو بدونیم.
واقعا خدا قوت ...خیلی خوشحال شدم و البته امیدوار...
واقعا اموزنده و غرور افرین بود مخصوصا اینکه با این پایه علمی ایشان اینقدر در اعتقاداتشان محکم هستند...
یاد شهید چمران افتادم از ظاهر و سخنان ایشان
یاعلی