گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، یادداشت دانشجویی*؛سالهای طولانی هنر این مرز و بوم با تئوری "هنر برای هنر " ، به این معنا که چون ذات هنر نامحدود است و هنرمند برای خلق اثر هنری نباید محدودیتی داشته باشد ، درحال زیستن بود. نظام این تئوری براین مبناست که در زمینه های مختلف هنر اعم از فیلم، تئاتر،نقاشی،عکس، موسیقی و...تنها باید به کیفیت اثر و رابطه آن با جهان خلقت توجه کرد.با فراگیر شدن این تئوری و عدم ورود هنرمندان مسلمان به این عرصه عملا فرهنگ و هنر این کشور دست کسانی بود که مسلمان بودنداما اسلام و آبروی مسلمانان برایشان اهمیتی نداشت.
اکنون که روزهای مدیدی از غلبه تفکر "هنر برای هنر" در کشور اسلامی ایران گذشته است و خوشبختانه در نقطه ای هستیم که هنرمندان دغذغه مند که شمّه ای هرچند غریب از هنرمندِ مسلمانِ انقلابی شهید سید مرتضی آوینی را به همراه دارند وارد گود هنر شده اند، لازم است کاستی هایی را که متوجه آنان و مدیریت فرهنگی کشور است به طور کوتاه گوشزد کنیم.
برای ورود به بحث اصلی ابتدا تعریفی کوتاه از انسان هنرمند ارائه میکنم.اولین نکته در تعریف چنین انسانی، بلندنگری اوست،هنرمند کسی است که به چیزی نظر کند که دیگران نمیبینند، یا از زاویه ای به مسائل بنگرد که از دید دیگران مخفی میماند.درهمین راستا او باید بدون هیچ محدودیت و قید و شرطی شرایط را رصد کند و هنرمندانه به خلق اثر بپردازد. این نقطه اشتراک دو دسته هنرمند کنونی جامعه ماست:
۱.هنرمند به واقع مسلمان و۲. هنرمند به ظاهرمسلمان.
اما نقطه انفصال جایی است که هنرمندِ مسلمان در پیاده کردن زاویه دیدش و در بیان مفاهیمی که از جلوی دوربین نگاهش رد شده،برای خودش و برای مخاطبش مرز قائل میشود.مرزی نه افراط و تفریطی و نه خارج از عرف و شرع ، بلکه همگام و هم سو با شرایط دین در عصر حاضر.
تفاوت دیگر این دو گروه هنرمند؛موضوعی است که به آن مینگرند وهنر خود را در پرداخت آن به کار میگیرند.هنرمندِ مسلمان شیدایی ذاتی اش را با عقیده دینی و ایمان راسخش ادغام میکند و اثری خلق می کند که هم در آن تمام فاکتورهای ذاتی هنر عینیت پیدا کند و هم دین و مسلکی که اعتقاد اوست، با زبان و بیان هنری عالم گیر میشود.این نکته ایست که در اصل به اعتقادی برمی گردد که پشت ساخت و پرداخت یک اثر است.گروه مقابل دقیقا عکس این نظر را دارند که ازظرفیت هنر تنها باید برای اعتلای خودِ هنر و سبک به کاررفته بهره گرفت و بس.
اگر کشور ما دارای جمهوریت اسلامی نبود و اکثریت ملتش دارای زمینه اعتقادی و پایبند به اصول کلی نظام اسلامی نبودند، فعالیت هنری در کشور ما هم، بی قید و بند همانند بسیاری از کشورهای تازه به تمدن رسیده ی اروپایی بود.کمااینکه در آن کشورها هم،با وجود نظام لیبرالی، آزادی ایی که حرفش را میزنند،کاملا تحقق پیدا نمیکند.
اما نکته اصلی این یادداشت ، شمردن تفاوت ها و شباهت های هنرمندان پیرو تفکر"هنر برای هنر" یا معتقدین به " هنر نه فقط برای هنر بلکه در خدمت ارزش ها" نیست.!آنچه ذکر شد مقدمه ای طولانی برای طرح کاستی هایی است که در پرداختن به ظرفیت های آیینی داریم.
باید گفت جمهوری اسلامی و متولیان و دغدغه مندان فرهنگی - جز تعداد انگشت شماری- یا هنرمندِ مسلمان تربیت نکرده اند و یا از تربیت مسلمانِ هنرمند غاقل شده اند.
هنرمندِ مسلمان نگاه معتدل اما اصولی خود به دینش را با استفاده از تمام ظرفیت های هنری – چه ذاتی وچه اکتسابی- در معرض نمایش قرار میدهد. درحال حاضر عدم وجود چنین تعادلی باعث خلق آثاری شده که پر از الفاظ و القاب دینی است، اما در قالبی خشک و بی تاثیر.مسلمانی که وارد این حوزه شده اگر نقاشی از یک واقعه تاریخی اسلام بکشد که بی رنگی از جلوه اش کاسته ویا تئاتری را روی صحنه ببرد که عدم توانایی در زدن دکور مناسب، حلقه ارتباط مخاطب با داستان دینی اش را قطع کرده، خوب این مسلمان، هنرمند نیست.
هنرِ تلفیق دین با اثر خلق شده اش را ندارد.پس بهتر است همان گوشه گود بنشیند و نظاره گر باشد. از آن طرف هم هنرمندی که با اصول دینش آشناست ولی در کلی ترین فرعیات دین هم لنگ میزند، مسلما اثر هنریِ به اصطلاح دینی اش ، میشود سرشاراز جلوه های هنرمندانه اما پر ازشعار.فیلمی میسازد که شخصیت اش نماز میخواند اما اعتقادی به نان حلال ندارد.
عکسی میگیرد با نما و افکت های کم نظیر ،اما بدبختی دختران چادری را درآن نشان میدهد.این هنرمند فقط به اعتلای هنرش و تشویق شدن میاندیشد نه به بالا بردن پرچم دینِ پرافتخارش و نه به تبلیغ هنرمندانه دینش در عرصه داخلی و بین المللی.در اثر جهل بعضا دیده شده ریشه دین توسط همین گروه زده شده است.ناگفته پیداست ، این جماعت با هنرمندان پیرو همان نظریه اولیه تفاوتی ندارند.
حرف بعدی یادداشتم را به کلیشه نگری هنرمندان ارزشی اختصاص می دهم.
دین اسلام و خاصه مذهب تشیع با این همه شبهه ی پیرامونی ، پر است از سوژه های ناب، برای پرداخت هنرمندانه و نگاه عقلانی.اما هنرمندان ما در هرزمینه ، برای خلق اثر بازهم سراغ همان سوژه قبلی میروند و با پرداختی مشابه، آثار ِبارها تکرار شده را زینت میبخشند وبه خورد مخاطب میدهند.
به عنوان مثال واقعه عظیم عاشورا را در فیلم ها ( بجز مختارنامه!)جز یا با شفای یک بیمار،یا با نذری روضه ها، یا با تصاویر آویخته از در و دیوار مربوط به این واقعه و یا نهایتا با در رویا یا واقعیت قراردادن شخصیت ها در آن مکان مقدس و جنگ نابرابر نشانمان داده اند؟
آیا به واقعه ای به آن عظمت باید این چنین سطحی پرداخته شود؟
مسلما ابعاد این حماسه آنقدر بامحتوا هست که سوژه های تاثیرگذارِ کشف نشده ای را درون خود جا داده باشد. پیدا کردن این سوژه های بکر که جای کار فراوان دارند، تنها یک نگاه فراکلیشه ای میخواهد. موضوعی که سالهاست از اهمیت افتاده است. هنرمند مسلمان مطلوب ، باید از بازسازی چندباره کلیشه های دینی بگریزد و با ذوق هنری و ایمان راسخ اثری خلق کند که آغاز نهضتی باشد در پرداخت متفاوت و صحیح سایر هنرمندان.
و چه خوب است نیت خلق چنین اثر هنرمندانه ای، ترویح اسلام ناب محمدی(ص) در سرتاسر جهان و در بازه زمانی نامحدود تا ظهور حضرت حجة(عجل الله) باشد.
پس بسم الله...
فاطمه محمدرضایی-فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.