به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو در زنجان، حرکت به سمت تمدن نوین اسلامی، رسیدن به دانشگاه اسلامی و دانشجوی تراز انقلاب اسلامی که از اهداف اصلی جمهوری اسلامی ایران به حساب می آید.
بسیاری ار دانشجویان، دانشگاه را صرفا محیطی می دانند که باید در آن حضور پیدا کرده، مدرکی گرفته و از این مدرک برای بدست آوردن شغلی که حال متناسب با تحصیلات خود باشد یا نباشد استفاده کنند. امروزه توجه به مساله کسب علم و تلاش برای رفع مشکلات داخلی، در قشر اندکی از دانشجویان مشاهده می شود.
بسیاری از کسانی که با علاقه به تحصیل علوم مختلف میپردازند به سمتی می روند که تسهیل کننده مسیر انتقال علم خود به بنگاه های مقاله پذیر خارجی باشند.
بنابراین در همین راستا مصاحبه ای را با بهزاد معین، از دانشجویان موفق زنجانی در مقطع دکترا ترتیب دادیم تا مسیر حرکت دانشگاه از بدو تاسیس تا به امروز را در جهت رسیدن به دانشگاه اسلامی جویا شویم .
قبل از شروع این مصاحبه از شما تقاضا دارم که طبق روال همه مصاحبه ها در ابتدا مختصری از فعالیت ها و سوابق خود بگویید.
بنده بهزاد معین هستم؛ دانشجوی دکترای رشته مهندسی عمران، دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد را هم در رشته عمران و با معدل ممتاز گذراندم. در چند طرح پژوهشی ملی به عنوان همکار و در یکی از طرح ها هم به عنوان مجری مشارکت داشتم. طی دوران دانشجویی با دوستان همکلاسی مان یک مؤسسه پژوهشی و فرهنگی به نام سراج مبین تأسیس کردیم، که یکی از اهداف اصلی آن آشنا کردن دانشجویان با مبانی اندیشه اسلامی بود؛ در بُعد پژوهشی هم غالباً در رابطه با نیازهای کشور در مسائل صنعتی و اقتصادی به تحقیق و پژوهش می پردازم.
به نظر شما وضعیت دانشگاه ها از ابتدای تأسیس تا امروز که شامل یک دوره تاریخی ۸۰ ساله می شود چطور بوده و دانشگاه در زمینه برآورده ساختن انتظاراتی که از آن می رود، موفق بوده یا خیر ؟
همان طور که اشاره کردید قدمت تأسیس دانشگاه در ایران هشتاد سال است؛ یعنی در یک نگاه عمده و جامع به تاریخ معاصر کشور، دانشگاه در بخش عمده این مقطع تاریخی دخالت و تأثیر داشته است. در رابطه با کسانی که هشتاد سال پیش در تأسیس دانشگاه و ورود این پدیده فرهنگی به جامعه ایرانی نقش داشتند، با توجه به سابقه این افراد باید گفت که متأسفانه این افراد بینش درستی نسبت به جامعه خود نداشتند.
به بیان واضح تر، بسیاری از افراد و عناصر وابسته به دربار پهلوی و مسئولین قبل از انقلاب اسلامی نوعی کرنش در مقابل به فرهنگ غرب داشتند و در مواجهه با تمدن غرب از اعتماد به نفس لازم برخوردار نبودند. که این مسأله قطعاً بر تأسیس دانشگاه تاثیر سوئی خواهد داشت.
در مقایسه با سایر کشورهایی که نهاد دانشگاه در آن ایجاد شده است، با توجه به اینکه اغلب این کشورها دانشگاه را بر اساس نیازهای خود تأسیس کرده و احتیاجاتی که داشتند را از آن طلب می کردند، باید دید که آیا دانشگاه های ما نیز در رابطه با این کارکرد برطرف کردن احتیاجات به رسالت خود عمل کرده اند یا نه ؟
در پاسخ اگر ما بخواهیم یک بررسی کوتاه مدت داشته باشیم، بله در کوتاه مدت دانشگاه برخی رسالت های خود را انجام داده است؛ اما برخی کارها در میان مدت و بلند مدت جواب می دهد. حال اگر بخواهیم دوران فعالیت دانشگاه ها را به دو مقطع قبل و بعد از انقلاب فرهنگی که دانشگاه ها با یک وظیفه و رسالت جدید و متمایز شروع به فعالیت مجدد کردند تقسیم کنیم؛ در مقایسه کلی این دو دوره، دو سؤال مطرح می شود.
در ابتدا کشور یک سری نیازهای روزمره در زمینه علوم مهندسی و کشاورزی و پزشکی دارد که باید ببینیم آیا دانشگاه ها و فارغ التحصیلان دانشگاهی ما توانسته اند این نیازها را برطرف کنند ؟ مثالی عرض می کنم، آیا ما توانسته ایم در زمینه های مورد نیاز خودکفا شویم؟
البته خاطر نشان کنم که قرار نیست ما در تمام زمینه ها تولید کننده اصلی باشیم و به طور مثال بگوییم که ما حتماً باید تمام قطعات مورد نیاز صنعتمان را خودمان تولید کنیم. نه اصلاً چنین چیزی نیست و نباید خلط مبحث شود؛ منظور من این است که آیا ما به این توانمندی و اعتماد بهنفس رسیده ایم که بتوانیم چنین کاری انجام دهیم و حداقل رقابتی با دنیا داشته باشیم.
سؤال دوم ما این است که اگر در کشور ما دانشگاهی تأسیس نمی شد و همان روندی که قبل از تأسیس دانشگاه در تولید علم داشتیم ادامه پیدا می کرد نسبت به وضعیت فعلی پیشرفت داشتیم یا پسرفت ؟ که این خود محتاج یک بحث مفصل جداگانه است.
اخیرا برخی از متفکرین کشور به صورت جدی نقدهایی را در این رابطه وارد می کنند و عمده صحبت هایشان مبتنی بر این است که ما به عنوان کشوری که در پیشینه تاریخی خود در زمینه تولید علم سرآمد بسیاری از تمدن ها بوده ایم، به نحوی که برای مثال در همان مقطع بعد از رنسانس که اروپا توجه به بهداشت و علم را آغاز کرد، ما در این زمینه ها از آن ها سرآمدتر بودیم.
حال با این پیشینه قوی که فقط در زمینه معماری بسیاری از آثار و بناهای فاخر مربوط به گذشتگان ما که روی اصول دقیق مهندسی بنا شده هنوز موجود است، و در زمینه طب سنتی و اسلامی نیز منابع ما به حدی غنی بوده که آثار طبی ابوعلی سینا تا همین اواخر در دانشگاه های اروپا و امریکا تدریس می شده، آیا پس از تشکیل دانشگاه، نیز توانسته ایم به آن جایگاه علمی پیشین در دنیا دست یابیم؟ که بدون اغراق باید گفت نه !!!
پس ما احتیاج به یک بازنگری اساسی در قالب و محتوای دانشگاه های خود و فراتر از آن کل نظام آموزشی خودمان، از دوره آموزش و پرورش تا دوران تحصیلات عالی داریم.
ما باید ببینیم که کارهای انجام شده توسط اساتید و دانشجویان دانشگاه های ما که خود ما را هم شامل می شود، چگونه بوده است؟ حداقل برای یک بار بیاییم ببینیم در کدام یک از زمینه ها پیشرفت داشته ایم و در کدام یک درجا زدن یا پسرفت ؟ اصلاً برای تسهیل کار، مقطع مورد بررسی را کمی جلوتر می کشیم، از مقطع بازگشایی بعد از انقلاب فرهنگی دانشگاه ها، این نهاد در کدام زمینه ها توانسته مفید واقع شود ؟ آیا این سؤال تا به حال بدون هیچ پیش فرض و در یک بحث کاملا آزاد مورد بحث و بررسی قرار گرفته است ؟!
حال باید پرسید وظیفه و رسالت دانشجویان برای تغییر وضع موجود چیست؟
در مبانی دینی و اندیشه اسلامی ما بر تقوا خیلی تأکید شده است، اگرچه برخی معتقدند که محیط آکادمیک دانشگاه جای این مباحث معنوی نیست. اما به نظر بنده کاملاً بالعکس است. براساس تجربه ای که ما خود در محیط های دانشجویی داشتیم، آشنایی دانشجویان با آموزه های دینی و اسلامی هر چه قدر بیشتر باشد، که مهم ترین این آموزه ها نیز، خود نگه داری و تهذیب است و در مراتب بالاتر، به نوعی، پرهیز از گناه را در ذهن دانشجو ملکه می کند؛ به نحوی که محیط دانشگاه را یک محیط بسیار مقدسی فرض کنیم و آن را یک محیط پاکی ببینیم که گناه در آن به هیچ وجه جایز نیست.
به صورت کاملاً تجربی عرض کنم، حداقل یک هفته یا چند روز خود نگه داری دانشجو در همین حد که آنچه را خود می داند اشتباه است، انجام ندهد؛ و این را هم خدمت شما عرض کنم که لوح وجودی درون دانشجو آن قدر تمیز است، که تشخیص فطری خودش در رابطه با اینکه چه چیزی درست و چه چیزی اشتباه است، کاملاً صحیح بوده و به صرف عمل به همین تشخیص، به طور قطع در کمتر از یک هفته یا ده روز اثرات مثبت خود را به روشنی در ذهن و روان فرد، متبلور می سازد؛ که این خود منشاء بسیاری از برکات خواهد بود و همین تهذیب نفس نقطه آغاز آرمان خواهی خواهد شد.
و دومین صفتی که دانشجو باید داشته باشد، نیز همین آرمان خواهی است، اینکه اهمیت این آرمان خواهی تا بدانجا است که می توان گفت دانشجویی بدون هیچ اغراقی مساوی با آرمان خواهی است؛ بنده هر دانشجویی را آرمان خواه تصور می کنم، البته تعبیر بعضی از آرمان خواهی چنین است که این هنوز جوان است و سرش گرم است و امثال اینها! در حالی که این حالات ناشی از همان صفت آرمان خواهی و آرمان گرایی است، که بهترین ارزش های اجتماعی نظیر مبارزه با ظلم، مبارزه با استکبار، دلسوزی برای مردم و حق جویی و حق طلبی را در خود نهفته دارد، و آنگاه که چنین ارزش هایی آرمان جمعی از دانشجوها قرار گیرد، بدل به موتور محرکی برای کل جامعه خواهد گشت.
البته معنای این سخنان نفی جایگاه ارزشمند بزرگتر ها نیست، خود این بزرگان هم یک دوره ای دانشجو بوده اند، بلکه می خواهم بگویم که اگر دانشجویی با تمام این ویژگی ها در یک محیط علمی باشد، هم موجب ارتقای سطح علمی خواهد شد، و هم امور تشکیلاتی و پژوهشی بهبود خواهند یافت، و در نهایت بستر خدمت به جامعه فراهم خواهد گشت. پس رسالت کلی دانشجوها این است که با تهذیب نفس و خویشتن داری، آرمان خواهی خود را تقویت کنند، تا بتوانند وظایف محوله خود را به نحو احسن پیش برند.