گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو-سها صالح، محمد آزین، فارغالتحصیل مهندسی شیمی دانشگاه امیرکبیر است، کارشناسی ارشدش را از گروه فلسفه علم دانشگاه شریف گرفته و حالا دانشجوی دکترای فلسفه تعلیم و تربیت است. مسیری که او طی کرده، شبیه مسیری است که بخش عمدهای از فارغالتحصیلان مهندسی آن را طی میکنند. از ریاضیات به علوم انسانی.
آزین اما نسبت به هم نسلانش، یک امتیاز بسیار ویژه دارد: او می تواند تیوری هایش در فلسفه تعلیم و تربیت را، در دنیای واقع عملیاتی کند. مجموعه آموزشی سراج، در حقیقت پایلوتی از تمام ایده های جاه طلبانه و پرشور آزین و دوستانش در حوزه آموزش و پرورش است. مدرسه ای خاص، با المان هایی خاص که تقریباً یک ماه قبل مفصلاً درباره اش نوشته بودیم (اینجا و اینجا). برای پی بردن به زیر و بم های این الگوی آموزشی و تفاوت هایش با آموزش و پرورش فعلی کشور، پای صحبت های محمد آزین نشستیم.
شما از یک نظام آموزشی جدید صحبت میکنید، طبیعتاً یک نظام متفاوت مبانی فکری و نظری متفاوتی هم دارد. برای مخاطبان ما درباره این تفاوتها بگویید.
بحث درباره نظام آموزشی اگر فقط به روشها و تکنیکها محدود شود ما را به بیراهه میبرد و ممکن است از دیدن لایههای نظری و مبنایی بحث غافل شویم. به خصوص در دهههای اخیر روشهای متفاوتی ظهور کرده و آموزش تبدیل به یک خدمت بستهبندی شده است. الآن خیلی از مدارس اسلامی در کشورهای مسلمان از همین بستههای غربی استفاده میکنند. شیوههای آموزشی، مانند کالا از غرب وارد میشود. دولتها هم مخالفتی ندارند. تصور این است همانطور که این گوشی موبایل را وارد میکنیم و از آن استفاده میکنیم، شیوههای آموزشی را هم دریافت میکنیم.
ما دنبال این هستیم تا مدل بومی را ارائه کنیم که نقش تهاجمی دارد و بدیلی برای کل نظام تعلیم و تربیت دنیای است. برخلاف ظواهر متفاوت این سیستمها، منطق حاکم بر همه آنها نگاههای پوزیتیویسمی و پراگماتیسمی است. آنها میخواهند یک انسان مولد در دنیای جدید آماده کنند. حالا در عصر صنعتی این آدم باید کسی میبود که یک مدرکی میگرفت و هر روز یک کار تکراری انجام میداد اما الآن به خاطر تنوع فنآوریها باید خودش یاد بگیرد. استارتآپ درست کند. منطق قضیه عوض نشده است. قرار است از همه انسانها بیشترین سود مالی دریافت شود. حالا نمیشود با مدرسههای قدیمی، مدرسه جدید میزنیم.
مبناییترین اختلاف ما با تمدن غربی، این است که آنها همه تلاشش را میکند تا انسان را از خودش غافل کند و در نهایت بیشترین بهره را از آن بکشند. به نظرم فیلم ماتریکس 1 این را به خوبی نمایش داده است. تمدن اسلامی دقیقا در خلاف جهت این است. اسلام میخواهد انسان را بیدار کند. تمدن مادی میخواهد انسان دچار غفلت کند. تمدن اسلامی انسان را متوجه ذکر میکند. تمدن مادی دنبال بردگی انسانها است. تمدن اسلامی باید دنبال آزادگی و حریت باشد. تمدن مادی آنقدر زیبا و چند لایه، هدف غایی خودش را بین زر ورق میپیچد که ما با اشتیاق این سم را پول میدهیم، میخریم و میخوریم.
اخیراً بحثی مطرح شده به عنوان عدالت آموزشی. همه هم از آن دفاع میکنند. بعد سوال پیش میآید که یک آدم لیبرال چرا باید دم از عدالت آموزشی بزند. شما صفحه اول این کتابچه را که نگاه میکنید نوشته است ما میخواهیم عدالت آموزشی برقرار بشود تا نیروی کار مورد نیاز تأمین شود. همین عدالت جنسیتی که در سند یونسکو مطرح است. هدف چیست؟ میگوید دخترا هم بیایند کار کنند. هم ارزانتر هستند، هم حرف گوش کنتر. اگر انتقاد هم بکنی، میگویند یعنی تو مخالف درس خواندن دخترا هستی؟
فرق اصلی ما این است که دنبال حریت و آزادگی انسانها هستیم. البته در عمل ممکن است کارهایی شبیه به هم انجام دهیم. مثلاً بچهها اینجا بازی میکنند. آنجا هم بازی میکنند. اما چطور بازی؟ بازی مثل شهربازی پینوکیو؟ البته او 250 سال کار کرده است و به اینجا رسیده است. طبیعتاً ما ضعفهایی داریم و خودمان هم قبول داریم.
تفاوت سراج با دیگر مدارس دینی معروف چیست؟
جریانهای متعددی مانند جامعه تعلیمات اسلامی یا مدرسه علوی تلاشهای خوبی انجام دادند. به نظر ما اینها کافی نیست. چراکه هدف این بوده که ما نظام تعلیم و تربیت را از غرب بگیریم و اسلامیاش کنیم. به نظر من، ما از نظر مبنایی، نمیتوانیم با ایجاد تغییراتی در سیستمی که برای هدف دیگری طراحی شده، آن را متحول کنیم. نمیشود خودرو بخریم، بعد سوخت هواپیما بریزیم در باکش و انتظار داشته باشیم، پرواز کند. یا یک بال به آن بچسبانیم و انتظار پرواز داشته باشیم. مثلاً تصور میشد اگر یک مربی پرورشی به مدارس اضافه کنیم اسلامی میشود و نشده است! حاضر هم نیستیم بپذیریم که نشده است. انتقادی که به جریانهایی که به دنبال اسلامی کردن مدارس هستند؛ وارد میشود، این است که هدف تربیت آنها ورود به بازار کار است. پدر به فرزندش میگوید برو درس بخوان تا در آینده کار پیدا کنی. نمیگوید که برو تا حقایق عالم را کشف کنی.
ما تا زمانی که به مبانی نظام فعلی آموزش و پرورش کافر نشویم، نمیتوانیم نظام تربیتی خودمان را پرورش دهیم. ثمر این رفتار منافقانه ما این است که دین به خدمت منافع شخصی در میآید. ما یک نفاق سطحی برپا کردهایم.
پس مدرسه سراج، یک مدرسه کافر به نظام تعلیم و تربیت غربی است!؟
ما اصلاً مدرسه نیستیم. از نظر قانونی مدرسه هستیم ولی معتقدیم مدرسه به عنوان یک نهاد مدرن باید حذف شود و تعلیم و تربیت باید با محوریت مسجد، محله و خانواده انجام شود.
در مجموع معتقدم همه دوستان تا الآن تلاش با برکتی انجام دادهاند اما ما معتقدیم آن نگاه سکولار است.
در بین اندیشمندان معاصر افراد مختلفی درباره تعلیم و تربیت اسلامی صحبت کردهاند. شما بیشتر از نظرات چه کسی بهرهبردهاید؟
نگاه اسلام این است که نور واحد و ظلمات پراکنده است. حقیقت یک چیز است. افراد مختلف تلاشهایی میکنند تا به این حقیقت دست پیدا کنند. بزرگوارانی که در حوزه تربیت دینی صاحب نظر هستند، هرکدام از جنبههایی به دین نگاه کردند و تلاش کردند. در عمل هیچکدام از این بزرگواران به مرحلهای که نظام عملیاتی پیشنهاد دهند، نرسیدهاند. ما یک زمانی خودمان هستیم و تعدادی شاگرد داریم. یک بار هم حکومت دست ماست و میخواهیم نظام تعلیم و تربیت بسازیم. این دومی را بین صاحبنظران نداریم.
تلاش ما در سراج این بوده که نظرات همه این بزرگواران را مطالعه کنیم. اینجا یک گروه پژوهشی داریم که کار دراز مدتی انجام میدهند. ما الآن در مرحله اصول هستیم و تا حدی هم به روش رسیدهایم ولی نمیتوانیم بگوییم از یک نفر اینها را گرفتهایم. نظرات همه این بزرگان تأثیر داشته است.
بچههایی که در سراج درس میخوانند چه فضای متفاوتی با دیگر مدارس احساس میکنند؟
هدف این الگوی تربیتی که به صورت نمونه در سراج انجام میشود؛ کسب ادب حضور الهی است. به این واسطه تعلیم و تربیت از هم جدا نیستند. اصلاً هدف زندگی این است. ما 5 مرتبه برای این در نظر میگیریم. مدارس دیگر میخواهند خروجی آنها یک دانشآموز دیندار، باسواد و علاقهمند به آرمانهای انقلاب باشد. حتی درباره راهکارها چیز نمیداند و صرفاً علاقهمند به آرمانها است. میبینید برخی بچههای بسیج دانشجویی بعد از کارشناسی میروند دنبال کار خودشان.
همانطور که گفتم ما 5 مرحله داریم. مرحله اول این است که هویت واحد به برای بچهها ایجاد کنیم. کاری که مدرسیه غربی خلاف آن را انجام میدهد. آنها دائماً برچسب بیرونی به افراد میچسباند، تو دانشآموزی، تو ریاضیات خوب است، تو در المپیادی هستی. اصلاً فرصت نداری به خودت فکر کنی. همیشه باید دنبال این باشی که دیگران چگونه به تو نگاه میکنند. در سند تحول آموزش و پرورش هم به این نکته توجه نشده است. ما بر اساس حدیث: «معرفت النفس، انفع المعارف» اولویت را درک وحدتگرا از خود قرار دادهایم. آموزش و پرورش ما از خدا شروع میکند. کی گفته باید خدا را برای بچه اثبات کرد. «من عرف نفسه، عرف ربه».
مرتبه دوم درک وحدتگرا از هستی است. این جهان وحدت دارد. همه چیز نشانه خداست و او هر لحظه جهان را مدیریت میکند. خدای ساعتساز نیست. من وقتی فیزیک میخوانم باید غایت عالم را بدانم.
مرتبه سوم، درک موقعیت است. یعنی اینکه من کجا هستم؟ شرایط چیست؟ فهم «عالم محضر خداست». بعد از این، دو مرحله تشخیص و عمل به وظیفه است. در این مدل بین تعلیم و تربیت کاملاً یکپارچگی وجود دارد. شما اگر ربات میسازی به خاطر وظیفهای است که در عالم درک کردهای. اگر این درک نشود مجتهد دینی هم شود، ارزشی ندارد. مدارس دیگر دنبال این نیستند.
بعضی مواقع در نهادهای انقلابی هم چنین نگاهی وجود ندارد. در برخی مراکز اگر بپرسیم، خدا کجای برنامههای شما است؟ انگار خدا این عالم را آفریده و رفته است تا مدیریتش کنیم. این با نگاههای اهل بیت(ع) و قرآن متفاوت است.
حالا چیزی که در عمل اتفاق میافتد چیست؟ بچههای ما به جای اینکه درسها را به صورت تفکیک شده و موضوع محور بخوانند؛ مسئله محور کار میکنند. مثلاً دانشآموزان ما میگویند چرا در محله ما اعتیاد وجود دارد؟ ما میخواهیم اعتیاد را ریشهکن کنیم، چون حقهایی را نقض کردهاند. نه برای پول و نه حتی ارزشهای قراردادی، او برای احقاق حقوقی که از طرف خدا وضع شده است؛ تلاش میکند. حالا درگیر یک فرآیند حل مسئله میشود که برای آنها نیازمند خواندن کتابهای درسی و بسیاری مطالب دیگر است. ما کتاب درسی را کنار نمیگذاریم، بلکه در پارادیم دیگری به آن میپردازیم.
پس آموزش در سراج پروژهمحور است؟
ما معتقدیم نزدیک به 70 درصد مطالب آموزشی را میشود به صورت وحدتگرا، یعنی فارغ از موضوعبندیهای سنتی پیش برد. البته ما الآن در ابتدای راه هستیم. تا کنون موفق شدیم حدود 15 درصد مطالب را به صورت وحدتگرا رائه دهیم.
البته این بین کلاسهای مختلف فرق میکند. هرچقدر پایه بالاتر میرود، این مسئله محوری جدیتر میشود. از پایه چهارم برخی مسئولیتهای کلاس خودشان را برعهده میگیرند. به همین ترتیب مقاطع بالاتر مسائل مدرسه و محله را مورد توجه قرار میدهند. تعلیم و تربیت به شدت اقتضایی است. سن، جنس، شرایط خانوادگی و بسیاری از مطالب دیگر باید مورد توجه باشد.
مبنای کار ما این است که افراد باید احساس مسئولیت داشته باشند. بر همین اساس ما رتبهبندی در مدرسه نداریم. جایزه نداریم. تشویق و تنبیه را به حداقل رساندیم. بچهها به واسطه کاری که کردهاند بین بچهها معروف نمیشود. برای ما انگیزش درونی مهم است. این کار البته سختتر و زمانبر است اما نتایج خیلی خوبی دارد. مثلاً استرس بچهها به شدت کاهش مییابد.
نکته مهم دیگر این است که ما تأکید داریم که کرامت نفس بچهها باید حفظ شود. ما روایت داریم کسی که نفس خودش در برابر خودش خوار شد، از آسیبش در امان نیستی. با این تشویق و تنبیههای زیادی کرامت بچهها نابود شده است.
ما سالها است کرامت دختران جامعه را از بین بردهایم. جالب است قبل از انقلاب کتابهای دختر و پسر فرق داشت اما الآن هیچ تفاوتی وجود ندارد. همان حرفه و فنی که پسرها میخوانند، دخترها هم میخوانند. ما طوری جا انداختیم که انگار دختر باید به همان به همان جایی برسد که پسر میرسد. فقط یک تفاوت وجود دارد، آن هم اینکه دختر باید حجابش را رعایت کند. ببینید ما چه تصوری از دین و حجاب در ذهن دختران جامعهمان ایجاد کردهایم.
ما ناظم نداریم، مشکل خاصی هم ایجاد نشده است. کمدهای بچههای کلید ندارد، کسی هم سراغ کمد دیگری نمیرود.
کلاس هشتم هم یک معلم دارد؟
بله. یک مربی و دو کمک مربی. چون بر رابطه استاد و شاگردی و ادب تأکید داریم.
آموزش و پرورش با برنامههای مدرسه شما مشکل ندارد؟
آموزش و پرورش متأسفانه در حال نابودی است. آموزش و پرورش بخواهد یا نخواهد تا 10 سال آینده از بین میرود. آموزش و پرورش درک اینکه در کف جامعه و در جهان چه اتفاقی میافتد و دین از ما چه میخواهد ندارد. منظورم از نابود شدن این است که مانند تئاتر دیگر گروه اندکی به آن اقبال خواهند داشت. همین الآن خانوادههای زیادی چه مذهبی و چه غیر مذهبی داریم که بچههایشان را به مدارس غیر رسمی میفرستند. مثل دانشگاه، علاقه به دانشگاه مثل 10 سال پیش نیست. الآن آموزشهای مجازی در برخی رشتهها همهگیر شده است. آموزشهای آزاد هم که فرد خودش میتواند انتخاب کند چه چیزهایی یاد بگیرد در حال رشد است. شبیه به همان سیستم قدیمی که در حوزههای علمیه ما بود. فرد خودش تشخیص میداد نزد کدام استاد برود و چه چیزی را بیاموزد.
گیر ما اینجاست که وقتی آموزش رسمی از بین برود، مدلهای غربی جایگزین خواهد شد. الآن بسیاری از شرکتها مانند گوگل، فیسبوک و اپل روی آموزش کار میکنند. الآن آموزش غیر رسمی در کشور ما کاملاً دست جریان غربگرا است. بچههای ما دستشویی میسازند، حمام میسازند، اردو میبرند اما آن کاری که باید بکنند را نمیکنند.
ما استاندارهای آموزش و پرورش را رعایت میکنیم. در واقع ما خیلی فراتر از آن را انجام میدهیم لذا آنها هم مشکلی ندارند.
انشاءالله ما تابستان 96 چهار سند را منتشر میکنیم. الگوی مدرسهداری، محتوای آموزشی، دوره تربیت مربی و کادر و نرمافزار مدرسه این سندها است.
شما چقدر شهریه میگیرید؟ جایگاه اقتصاد آموزش در مدل شما چیست؟
ما شهریه مصوب آموزش و پرورش را میگیریم. الآن آموزش و پرورش ما بین دوگانه خصوصی و دولتی گیر کرده است. از یک طرف دولت نمیتواند هزینه آموزش را تأمین کند. خصوصی کردن آن هم موجب اختلاف طبقاتی میشود. راهحل برگشتن به همان شیوهای است که در دوره پیش از مدرن داشتیم. باید از روشهایی مانند وقف و نذر استفاده کنیم. حتی خانوادهها مستقیماً وارد کار میشدند. مثلاً نان به مکتبخانهها میدادند.
سالانه بیش از یک سوم مدارس کشور را خیرین میسازند اما متأسفانه آن را تحویل آموزش و پرورش میدهند. یکدفعه میبینید در یک منطقهای مدرسه هست ولی کسی حاضر نیست آنجا تدریس کند. به نظرم نهادهای انقلابی ما هم دارند اشتباه میکنند. فلان بنیاد 2 هزارتا مدرسه ساخته است. این پول را یک جایی سرمایهگذاری میکردید، از سودش به معلمان میدادید تا آنجا تدریس کنند. مدرسه را ما میسازیم بعد معلم بهایی میرود آنجا تدریس میکند.