چطور می شود که علوم انسانی متعارف که بر پایه مبانی ایدوئولژیک غرب همچون اومانیسم و دئیسم است علم است؟! اما علوم انسانی اسلامی که بر پایه مکتبی الهی و با پشتوانه وحی است غیرعلمی و نامعتبر است؟
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ یادداشت دانشجویی؛ شاید برای شما هم پیش آمده باشد، وقتی نزد برخی از افراد به اصطلاح روشنفکر پیرامون یکی از رشته های علوم انسانی صحبت می کنید هنگامی که پای مولفه های دینی و به اصطلاح ایدئولوژیک را به صحبت هایتان باز می کنید برخی از این عزیزان با عتاب یا با ژستی دانشمندگونه به شما بگویند لطفا علمی صحبت کنید. و وقتی شما از آنها توضیح می خواهید می گویند؛ این مطالبی که شما می گویید علم نیست بلکه شما ایدئولوژی فکری خودتان را با علم مخلوط می کنید، این نوع از برخورد معمولا اگر در رشته ای از رشته های علوم انسانی تحصیل می کنید ممکن است بسیار بیشتر از سایرین برایتان پیش آمده باشد، به خصوص وقتی که شما صحبت از علوم انسانی اسلامی و اسلامی سازی علوم می کنید این برخورد تمسخر و آمیز و یا محکم تر هم می شود... و یا مثلا ممکن است به شما بگویند اسلامی سازی علوم انسانی سراب است و علم اقتصاد و روانشناسی و... همین علوم انسانی متعارف دانشگاه های دنیاست نه کمتر و نه بیشتر درصورتی که آنچه شما می گویید متاثر از مولفه های ارزشی شماست نه مولفه های علمی.
اما سوال: آیا آنچه که امروز در دانشگاه های کشور به عنوان علوم انسانی تدریس می شود %۱۰۰ به اصطلاح این افراد علم است؟ و خالی از ایدئولوژی های فکری است؟ وقتی نگاهی به رشته های علوم انسانی(علوم انسانی متعارف) می اندازیم آنها را پر از تاثیرات مستقیم از ایدئولوژی های فکری که بعضا پوچ و بدون پشتوانه هستند می یابیم مثلا در علم اقتصاد متعارفی که در دنیا تدریس می شود شاید کمتر کسی جرات کند حرف از اسلامی سازی آن و یا اقتصاد اسلامی بزند چون ممکن است بلافاصله متهم شود که علم اقتصاد را می خواهد از علم بودن خارج کند، این در حالی است که اگر پیش فرض های علم اقتصاد متعارف را که این علم بر پایه آنها شکل گرفته است تحلیل کنیم به سادگی متوجه می شویم که برخی فروض مستقیما از ایدئولوری هایی همچون دئیسم و اومانیسم نشات گرفته اند.
مثلا در علم اقتصاد متعارف در همان ابتدا گفته می شود که فرض این است که تولیدکننده صرفا به دنبال حداکثر کردن سود است و مصرف کننده صرفا به دنبال حداکثر کردن مصرف و کسب مطلوبیت (مطلوبیت مادی) است (بگذریم که علم اقتصاد، انسانی را که به دنبال غیر از اینها باشد غیر عقلایی معرفی می کند و بگذریم از اینکه برای این فروض مثال نقض بسیار است) این فروض مصداق عینی نفوذ آشکار تفکر فرد گرایانه اومانیستی در به اصطلاح علم اقتصاد است که در آن همه چیز برمحور فرد تعیین می شود و منافع فردی دنبال می شود...
حال سوال: چطور می شود که علوم انسانی متعارف که بر پایه مبانی ایدوئولژیک غرب همچون اومانیسم و دئیسم است علم است؟! اما علوم انسانی اسلامی که بر پایه مکتبی الهی و با پشتوانه وحی است غیرعلمی و نامعتبر است؟؟
چطور می شود که در کشورهای غربی ایدئولوژی ها مبانی یا حداقل برخی مبانی علوم را ایجاد می کنند و غیر علمی خطاب نمی شوند؟ چطور می شود که به ایدوئولوژی های تمدن ساز و الهی اجازه ورود نباید داده شود ولی ایدئولوژی های پوچ و بدون پشتوانه مثل اومانیسم، دئیسم و... به راحتی مبنای علوم قرار می گیرند؟
شاید بهتر باشد بگوییم ساله است که برخی کشورهای غربی هر نوع تفکر ایدئولوژیک را که ممکن است تمدن غرب را تهدید کند خفه می کنند و بر آن برچسب های نظیر علمی نبودن می زنند در حالی که علوم انسانی متعارف فارق از تناقضات بسیار مملو از القائات ایدئولوژیکی است که به صورت آشکار در برخی مبانی و فروض آنها خودنمایی می کند.
شاهین بهداروند- فعال دانشجویی دانشگاه شهید چمران اهواز انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.