گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-امیرمحمد واعظی؛ سید محمدحسین، فرزند حاج میرآقا خشگنابی، به سال 1285 در تبریز به دنیا آمد. ناامنی و قحطیهای زمانه، باعث شده پدرش خانواده را به روستا بفرستد و اینگونه شد که محمدحسین، کودکی خود را در میان مردمان روستایی ساده دل و پاک آذری گذراند. این همنشینی، تاثیری عمیق بر روح لطیف شاعرانه او گذاشت. این تاثیر را میتوان در منظومه «حیدر بابایه سلام» او که به زبان ترکی آذری است، دید.
تحصیلات ابتدایی را نزد پدر که مجتهدی نجف رفته بود، شروع کرد و بعدها در دبیرستانهای تبریز ادامه داد و سر آخر برای تحصیل در رشته پزشکی، عازم تهران شد. اولین شعرش را در 4 سالگی سرود که باعث تحسین پدر و مادرش شد. تخلصش را به فرموده خواجه حافظ شیرازی و برگرفته از یک تفال، «شهریار» برگزید.
شاعر جوان، هر روز بیشتر شناخته میشد که اکسیر عشق به جامش ریخت و بهار جوانیاش را با خزانی سهمگین روبهرو کرد. عشق ناکام، روح محمدحسین بهجت ِ جوان را تکان داده بود. ترم آخر پزشکی را رها کرد و رفت سراغ دنیایی دیگر.
بعد از آن عشق نیمهتمام بود که به گفته خودش از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید، و صبغهای عرفانی در اشعارش پدیدار شد. گذران روزگار او را وادار به کار در بانک کرد، که ابداً آن را دوست نمیداشت و هر چند وقت یکبار با قهر از آن خارج میشد و دوباره بالاجبار سر کار برمیگشت. بعد از این شکست، او تا سالها، همچنان مجرد باقی ماند. میتوان داغ عاشقی را در غزل «گوهر فروش» شهریار به روشنی دید.
روزگار برای شهریار همچنان میگذشت تا اینکه انقلاب اسلامی رخ داد و این بار پیرمرد شاعر با امواج مردمی که علیه ظلم فریاد سر میدادند همراه شد و ده سال آخر عمر را در خدمت ارزشهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به سر برد. در همین سالها دیدار معروفش را با آیتالله خامنهای که در آن زمان رییس جمهور بودند انجام داد.
سر انجام در 27 شهریور 1367 این درّ گهربار عالم شعر و احساس، جان به جان آفرین تسلیم کرد و ملت خوش ذوق و ادب پرور ایران را در غمی اندوه فروبرد و در قلب مأمن شعرای بزرگ تاریخ آذربایجان یعنی مقبرة الشعرای تبریز به خاک سپرده شد. بزرگی و عظمت او به اندازهای بود که پس از یک سال، سالروز وفات او به عنوان روز شعر و ادب فارسی نام گرفت.
ترک پارسیگوی
شهریار، متولد آذربایجان بود و زبان مادریاش ترکی آذری. با این وجود اما بخش اعظم دیوان او را اشعار فارسیاش تشکیل میدهند. او را میتوان نمادی از وحدت اقوام و زبانهای ایرانی دانست که با وجود علاقه فراوان به زبان و قومیت خود، از هر تعصب بیجایی دست شسته و با تمام اوج هنری خود به پرورش زبان فارسی پرداختهاست.
شهریار به چهار زبان ترکی آذری، فارسی، عربی و فرانسه مسلط بود و در اشعارش از ترکی، فارسی و عربی بهره میبرد. وجود شاعرانی که پا را از تعصبات قومی و زبانی فراتر گذاشته و در عرصه دین و ملیت خود، قلم زدهاند، میتواند به ما نشان بدهد که احساسات و تفکراتی که بر اساس قومیتگرایی و بر ضد ملیت شکل میگیرند، چگونه میتوانند پیامدهای مخربی داشته باشند.
از شهریار حدود 27 هزار بیت شعر به زبان فارسی و 3 هزار بیت به زبان ترکی آذری باقیست، که معنویت، عشق، خلوص و سادگی در آنها موج میزند.
شاعری با زبان مردمی
شهریار در اکثر اشعارش، شاعری با سبک سنتی و غزلسراست ولی با این وجود زبانی دور از مردم و عصر خودش ندارد. او از سبک و سیاق گذشتگان در شاعری پیروی میکرد ولی زبانش برای روزگار معاصر ما قابل فهم و بسیار زیبا است.
سخنی کز دل برآید...
اکثر منتقدین ادبی معتقدند شعر باید از درون شاعر بجوشد. شعر شهریار نمونهای بارز از این موضوع است، به قول حضرت آقا:«...در شعر فارسیِ شهریار، خصوصیت عمده ای که وجود دارد این است که شعر به معنای واقعی و حقیقی کلمه است؛ یعنی فقط نظم کلمات نیست؛ لُبِّ احساس و خیال است. گاهی این زبان تا آن جا اوج می گیرد که ما غزل هایی را در اشعار فارسی شهریار می بینیم که در ردیف غزل های درجه یکِ اشعار فارسی است.»
در ده سال آخر عمر شهریار که مصادف با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود، میتوان خروش انقلابی از دل برآمده این پیر راه راه را به وضوح دید. آقای خامنهای در توصیف خدمات شهریار میفرمایند: «هنگامی که انقلاب پیروز شد، او با همان روحیه دینی و ذهنیّت صاف و روشن خود، از انقلاب استقبال بسیار خوبی کرد... تعداد شعرهایی که شهریار برای جنگ گفته... به قدری زیاد است که اگر انسان نمی دید و نمی شنید، به دشواری می توانست آن را باور کند... . این نشان دهنده نهایت اخلاص و صفا و بزرگواری این مرد بود... . در همان اوقاتی که شهریار برای انقلاب شعر می سرود، خبر داشتم عده ای از روشن فکران وابسته... که با شهریار سابقه دوستی داشتند، مرتّب به او فشار می آوردند... در هجوش شعر می گفتند و حتی او را ملامت می کردند که تو چرا برای انقلاب اسلامی این چنین دل میسوزانی؟ ولی او مثل کوه ایستاده بود...».
سلام ای جنگ جویان دلاور/ نهنگان به خاک و خون شناور
سلام ای صخره های صف کشیده/ به پیش تانک های کوه پیکر
سلام ای پاسدار کعبه عشق/ حریم عشق را چون حلقه بر در
تو هم با خون پاکان شهریارا/ بشوی اوراق از این دیوان و دفتر