مدیر مسئول روزنامه جوان گفت: جریان دانشجویی یکپارچه سلبی است یعنی روشنفکری چپ بر آن حاکم است، با این وجود هر چیزی میبیند به آن حمله میکند؛ از این رو در هیچ کجا شاهد نیستیم این جریان راهی باز کند و ...
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- محسن عبدالعلیپور، اهمیت جنبش دانشجویی یا بهتر است بگوییم در زمانه فعلی تشکلهای دانشجویی در ساختار کلی نظام اسلامی و نقش راهبردی آن در پیشبرد اهداف انقلاب بر کسی پوشیده نیست. در سالیان متمادی جنبش همواره با نقاط قوت و ضعفی همراه بوده که تاثیرات آن بلافاصله در بدنه جامعه ایرانی خودش را نشان داده است. آیا جنبش دانشجویی توانسته به اهداف اولیه خود دست یابد؟ امروزه ما در مرحله جنبش قرار داریم یا تشکل؟ آیا نیروهای تربیت شده در فعالیتهای دانشجویی در بدنه مدیریتی نظام کارآمد بودهاند؟ و بسیاری از این دست سوالات ما را بر آن داشت تا در برنامه «خط کش» به گفتوگویی صریح و بیپرده با فعالین گذشته و حال جنبش دانشجویی بنشینیم. مهمان این هفته ما در تحریریه خبرگزاری دانشجو عبدالله گنجی مدیر مسئول روزنامه جوان و جانشین اسبق سازمان بسیج دانشجویی کشور به نقد جنبش دانشجویی پرداخته است که بخش دوم این گفتگو را در ادامه می خوانید. بخش اول این گفتگو روز چهارشنبه اینجا منتشر شد.
شما معتقدید جنبش دانشجویی در سال ۷۵ دارای هژمونی و قدرت بوده، اما چرا پس از آن دچار ضعف شده است؟ از سال ۷۵ به بعد اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران که مبتنی بر تکوین جناح بندی و قطب بندی چپ و راست بود شروع شد؛ و این در حالی بود که پیش از این انتخابات در کشورمان تشریفاتی برگزار میشد به گونهای که یک ستاره مثل هاشمی و یا رهبر معظم انقلاب در راس انتخابات قرار میگرفتند و با رقبای خود هم فاصله بسیاری داشتند؛ اما از سال ۷۶ به دلیل قطب بندی شکل گرفته معلوم نبود که چه کسی رای میآورد. در واقع پیش بینی سخت شده بود؛ لذا در این مقطع شاهدیم جامعه اسلامی با یک کاندیدا و انجمن اسلامی با کاندیدای دیگر است.
در هر حال اگر واضحتر بگویم در آن زمان وقتی که دفتر تحکیم وحدت در اختیار جناح چپ قرار گرفت جریان راست نیز گفت: ما هم باید جریان دانشجویی داشته باشیم و نباید جایمان در دانشگاه خالی باشد به همین دلیل جامعه اسلامی دانشجویی را تاسیس کردند. از این رو باید جامعه اسلامی دانشجویان را محصول رقابت چپ و راست دانست.
ببینید بعد از سال ۷۶ که جریان چپ و راست شکل گرفت اتفاقا فارغ التحصیلان نسلهای قبلی دفتر تحکیم دولت را تشکیل دادند و نسل فعال آنها در تشکلها نیز به عنوان پیاده نظام ایفای نقش کردند، اما یک جایی فهمیدند اشتباه کرده اند به همین دلیل بحث عبور از خاتمی نه ذیل سقف نظام بلکه خارج از نظام را کلید زدند به گونهای که به کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل نامه نوشتند مبنی بر اینکه در ایران حقوق بشر رعایت نمیشود. در هر حال آنقدر از این جریان دانشجویی که همفکر دولت وقت بود سوء استفاده کردند که خودشان هم متوجه شدند ابزار هستند و در زمان احمدی نژاد وضع به نوع دیگری بود.
در کشورمان، چون دانشگاه محیطی است که تریبونش به رسمیت شناخته میشود به همین دلیل این فضا برای جریانات قدرت و سیاسیون یک بلندگو، رسانه و جای امن است با این وجود جریانات قدرت همیشه متمایل به کارگیری جریان دانشجویی هستند. در هر حال اگر جریان دانشجویی به جهت غنای فکری و فهم نقشه راه داشته باشد حتما مورد سوء استفاده قرار نمیگیرد؛ ولی اگر احساس کند چیزی ندارد و در عین حال بخواهد یک آینده کاری، شغلی و مادی هم در این مسیر برای خودش ترسیم کند سریع با جریانات سیاسی چفت میشود و بعد از فارغ التحصیلی شغلش هم آماده است؛ که به نظر بنده این دیگر جریان دانشجویی نیست و هرچه بخواهیم میتوانیم اسمش را بگذاریم.
به نظر شما اینکه از جریان دانشجویی انتظار داشته باشیم در کنار دو جریان سیاسی کشور که هر کدام دارای تجاربی هستند در مورد موضوعات مختلف حرف سومی را مطرح کند انتظار زیادی نیست؟ ما از دانشجو نمیخواهیم یک حرف تئوری و حکومتی را به عنوان حرف سوم بزند. در واقع اگر رسالت برای جریان دانشجویی تعریف شده باشد مثلا در زمینه مذاکره حرف سوم ممکن است این باشد که مذاکره یک کار شکلی است و اصلا موضوعیت ندارد با این وجود جریان دانشجویی باید بگوید در نظام جمهوری اسلامی چه مذاکره بشود یا نشود چه اصولی باید لامتغیر بماند و چه اصلی نباید خدشه دار شود در هر حال از نظر منافع ملی باید اینگونه تعیین شوند.
جریان دانشجویی باید از موضع بالای نظارتی به رسالتش عمل کند و، چون دور از قدرت و ثروت است وزیر از او حساب میبرد و میگوید این ناظر است. با این وجود جریان دانشجویی به عنوان پاسدار اصول در بحث مذاکره باید به مسئولان بگوید چه اصولی را رعایت کنند و اگر رعایت نکردند بگوید ما فریاد میزنیم، بیانیه صادر میکنیم و تجمع میگذاریم.
بنده در زمان دولت احمدی نژاد که در جریان دانشجویی بودم مسئولین وزارت خارجه ما را میخواستند و میگفتند که ما الان قرار است برای مذاکره مثلا به آلماتی، بغداد و یا استامبول برویم و به یک فشار دانشجویی نیاز داریم تا بگوییم حرف ملت ما چیز دیگری است و شما باید سر میز مذاکره به آن توجه کنید و حرف ما را بپذیرید، چون آنچه شما میخواهید ملت ما آن را قبول نمیکند؛ که به نظر بنده این موضوع کاملا استفاده ابزاری از جریان دانشجویی است، اما یک وقت میبینید ابزار در راستای منافع ملی است و این اصلا اشکال ندارد که جریان دانشجویی در راستای منافع ملی، کلیت ملت و حاکمیت ابزار شود، ولی یک وقت جریان دانشجویی ابزاری میشود که دیگران به عنوان کرسی از آن استفاده میکنند و وارد قدرت میشوند.
یکی از مسائلی که برای دانشجو جذابیت دارد و برای اوانگیزه تولید میکند غیریت سازی و در دو قطبی انداختن است که بر این اساس شاهدیم دانشجو در تشکل مینشیند و چنان تصویری از افراد درست میکند که دیگر دانشجویان را نیز به میدان میآورد. مثلا ما یک مسئول بسیج دانشجویی در یکی از دانشگاههای مهم داشتیم که شیفته شخصیت سیاسی کسی بود و از طرف مقابلش نفرت داشت با این وجود همین فرد که دانشجوی فوق لیسانس بود در ستاد انتخاباتی فلان کاندیدا پوستر میچسباند که در نهایت ما او را عزل کردیم.
ببینید جریان دانشجویی اصولا به جهت سن و سال و لطیف و منعطف بودن دانشجو اگر در فضای عاطفی که دارای دو قطب محبت و تنفر است بیفتد اینجا دیگر اصلا فکر نمیکند و مانند فرق به پیروی میپردازد به گونهای که الان کسانی در گرایش به احمدی نژاد و یا در گذشته در گرایش به اصلاحات این وضعیت را داشته اند در هر حال وقتی کسی به این وضعیت دچار میشود دیگر متوجه چیزی نیست و حالت مست شدگی پیدا میکند و فقط اسمش دانشجو است.
دانشجو امروز باید فکر کند که در این هیاهوی و با وجود صدها مسئله وظیفه او چیست؟ فرض کنید وظیفه امروز جنبش دانشجویی این است که برای آینده نظام آدم تربیت کند با این وجود اگر ما آدم تربیت کنیم تا آنها ۲۰ سال دیگر مدیران نظام و هیئت مدیره دانشگاه شوند این نگاه راهبردی است، ولی یک وقت وجود جریان دانشجویی کلا در کشاکش درگیریهای سیاسی کشور هویداست یعنی هیچ اردوگاه مستقلی برای خودش قائل نمیشود. بحث بنده این است که جریان دانشجویی به جای کار تبیینی به کار موضعی که متاثر از همان دو قطبی محبت و تنفر است، میپردازد به همین دلیل میبینیم این جریان هیچ وقت وارد این فضا که مثلا بخواهد در قالب یک پروژه که اسلام ناب در اندیشه امام خمینی (ره) بفهمد، نمیشود.
ببینید بالاخره ما چه بخواهیم چه نخواهیم محیط دانشگاه چه در رابطه زن با مرد و چه در رابطه استاد و دانشجو محیط بومی ما نیست و یک فضای رمانتیک کاذب است و اصلا شخصیتی که برای دانشجو در دانشگاه تولید میشود یک شخصیت کاذب است.
امروز در بین تمام نخبگان و با وجود تضارب آرایی که در کشور وجود دارد کسی جریان دانشجویی را به عنوان یک جریان پیشرو که افقهایی را نشان دهد تا جریانات سیاسی و نخبگان کشور به آن جهت سوق پیدا کنند، نمیشناسد. جریان دانشجویی پیشرو جریانی است که مثلا بگوید ما برای مراحل پنج گانه تمدن نوین اسلامی برنامه داریم و بعد این برنامه را برای فلان حزب سیاسی تشریح کند نه اینکه فلان حزب سیاسی با جریان دانشجویی تماس بگیرد و بگوید بیایید ما انتخابات داریم به نظر بنده این دیگر جریان دانشجویی نیست بلکه شاخه دانشجویی احزاب است.
در کنار امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب خیلی از دیگر از شخصیتها بوده اند که بر جنبش دانشجویی تاثیرگذار بوده اند با این وجود آیا حضور رهبران میانی در جریان دانشجویی به عنوان کمک کننده و تسهیل کنند میتواند مفید باشد؟ بین راس نظام و فضای دانشجویی میتواند یک فضای میانه و رله کننده وجود داشته، اما نباید کسانی در این فضا قرار بگیرند که در دو قطبی سیاسی کشور در حال رقابت هستند. ببینید یک زمانی تشکل دانشجویی از یک شخصیت فرهنگی که دنبال کسب قدرت نیست و در حوزه فرهنگی نظام حرف برای گفتن دارد در نشست سراسری خود دعوت میکند قطعا دعوت از این شخصیت فرهنگی با زمانی که یک فرد سیاسی را از یک جناح دعوت میکنند که به جناح مقابل فحش میدهد و بعد تشکل برای او کف میزند فرق میکنند. بحث بنده این است که اگر یک چهره سیاسی به معیار جریان دانشجویی تبدیل شود آن وقت مثلا احمدی نژاد، جلیلی و یا عارف میشوند عشق این جریان و بعد هر کسی در این کشور حرفی بزند او را با معیار این افراد میسنجند. در واقع امروز ما دانشجویانی را داریم که به اسم یک چهره سیاسی شناخته میشوند به گونهای که میگویند این دانشجو آدم فلانی است و این برای دانشجو خیلی بد است.
ما وقتی به جریان دانشجویی نگاه میکنیم میبینیم که این جریان مسیری را برای خود انتخاب کرده که ممکن است به جهت سن و کم تجربگی هم در این مسیر مرتکب اشتباه شود، ولی در هر حال مسیر او مسیر فلان حزب نیست. با این وجود بحث بنده این است که جریان دانشجویی باید روندهای اصلی کشور که شامل سیاستهای کلی نظام در حوزه علم، اقتصاد، فرهنگ و سیاست خارجی است را بشناسد و ضمن ارائه ایده به تبیین آنها بپردازد. مثلا جریان دانشجویی میتواند بگوید آقای رئیس قوه قضائیه ما معتقدیم شما در مبارزه با فساد موفق نبوده اید اگر گفتن این حرف تمایزی با حرف دیگران نداشته باشد فایدهای ندارد، اما اگر پیشنهاداتی ارائه دهد که حاصل چندین جلسه دانشجویی باشد این خیلی مهم است. اما متاسفانه ضعفی که جریان دانشجویی دارد این است اگر فلان حزب بیانیه صادر میکند تشکل دانشجویی هم از همان کپی برداری و به اسم بیانیه منتشر میکند.
در هر حال بنده معتقدم اگر رهبران میانی از بین شخصیتهای فرهنگی، اجتماعی و دانشگاهی باشند و رو به سمت قدرت نداشته باشند میتوانند مفید باشند، ولی اگر این رهبران میانی سیاسی باشند آنها را برای جریان دانشجویی سم مهلک میدانم.
به نظر میرسد جنبش دانشجویی این روزها برای خیلی از مسائلی که در ۴۰ سالگی انقلاب با آنها روبرو هستیم حرف جدیدی برای جامعه ندارد با این وجود سوال این است که آیا جنبش دانشجویی خود به سراغ این مسائل نرفته و یا اینکه رهبران میانی در این رابطه به تولید حرف و ایده نپرداخته و موجب شده اند دست جریان دانشجویی خالی بماند؟ موضوع آرمان گم کردگی که به آن اشاره کردم موضوع خیلی مهمی است. ببینید جریان دانشجویی آرمانهای مشخصی مانند احیای تمدن اسلامی، تحقق عدالت اسلامی، تحق دانشگاه اسلامی و نفی اشرافی گری دارد در هر حال اینها اصولی هستند که در تفکر دینی و تفکر امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی وجود دارند و اگر این اصول متناسب با زمان همواره سرفصل جریان دانشجویی باشند با همه اینها میتواند تنفس کند منتهی جریان دانشجویی یکپارچه سلبی است یعنی آن روشنفکری چپ بر آن حاکم است و هر چیزی میبیند به آن حمله میکند؛ از این رو در هیچ کجا شاهد نیستیم جنبش دانشجویی راهی باز کند و به کار ایجابی بپردازد. به عنوان مثال جریان دانشجویی خیلی راحت میگوید آقای وزیر علوم شما چهار سال وزیر هستید در حوزه علمی چه کاری انجام داده اید؟ ولی سوال این است که جنبش دانشجویی یک بار گفته است ما در رابطه با احیای تمدن اسلامی میخواهیم روی پروژهای کار کنیم که در نهایت به یک همایش علمی تبدیل شود. واقعیت این است که جریان دانشجویی متاثر از سن و سال بیشتر به دنبال دیده شدن است؛ البته این خیلی صفت بدی نیست، اما چون سن، سن هویت یابی است این جریان میخواهد با کمترین زحمت به خطی بزند که دیده شود و این یک مسئله روانشناختی است.
به گفته رهبر معظم انقلاب جریان دانشجویی باید مرکز اندیشه ورز داشته باشد و تن آسایی نکند، ولی میبینیم فلان تشکل راحتترین و کم زحمت کارها را که سلبی هم هستند انجام میدهد مثلا در رابطه با گمرک یک بیانیه صادر کند که اطلاعات آن برگرفته از اطلاعات یک مقاله منتشر شده در رسانهها است.
امروز جریان دانشجویی برای موضع گیری چند مشکل دارد که یکی از آنها نبود اطلاعات دقیق است با این وجود به خاطر اینکه اطلاعات درستی ندارند معمولا نیز دچار مشکل حقوقی میشوند از طرفی جریان دانشجویی بیشتر به دنبال شخصی کردن مشکل است و ایراد را بیشتر در افراد میبیند تا در سیستم، ساختار، رویهها و قانون.
آسیب دیگری که در جریان دانشجویی وجود دارد مختص به عدالتخواهی است به گونهای که در عدالتخواهی این جریان ثروت به ما هو ثروت مذموم و محکوم است و این نگاه اشتباهی است در واقع جریان دانشجویی به دنبال این نیست که فلان فرد ثروت خود را از کجا آورده بلکه میگویند چرا این ثروت را دارید و این در حالی است که داشتن ثروت در اسلام مشروع است، اما باید دید که این ثروت از کجا آمده است.
به نظر بنده نگاه انتقادی صرف در جریان دانشجویی کشورمان که بخشی از آن نقد و بخشی نیز نفی است به جریان دانشجویی آسیب زده و موجب افت آن شده است. در هر حال جریان دانشجویی باید ریلهای جدید ایجابی را پیدا کند تا حاکمیت بتواند از این ریلها استفاده کند.
لطفا جهت ترویج فرهنگ جهادی کارهای ما را هم پوشش دهید
http://afsaranvelayat.ir/1995/76/
www.afsaranvelayat.ir