گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ قابلیت ذهنخوانی ندارم اما حدس میزنم کارگردان «دیدن این فیلم جرم است» در تکتک لحظات ساخت فیلم، به دنبال خلق یک نسخه تازه از «آژانس شیشهای» بوده؛ دنبال اینکه روزنامهها برای فیلمش تیتر بزنند«آژانس دهه نود». در فریم به فریم این فیلم، ادای دِین به آژانس و الگوگیری از ماندگارترین فیلم ابراهیم حاتمیکیا مشهود است. کارگردان جوان اما در ابعاد فرمی از این فیلم درخشان، بسیار عقب است. بازیهای «دیدن این فیلم جرم است» عموماً اغراقشده اند. به جرات میشود گفت فیلم اصلاً «شخصیت» ندارد و در بهترین حالت با تیپهایی برگرفته واقعیت مواجهیم. نه بسیجیها، نه مقامات کشوری و لشکری و نه گروگانها، هیچکدام شخصیت نمیشوند. نه امیر «حاجکاظم» است و نه یکی از آن قطارِ مقاماتِ امنیتی که سراغ متهم آمدهاند میتوانند به شمایل درخشان «سلحشور» نزدیک شوند. دیالوگهای فیلم هم در سطحیترین وضعیت ممکن نوشتهشدهاند. با حداکثر شعار و حداقل خلاقیت در بیان شعار. «دیدن این فیلم جرم است» حتی در جنبههای فنی هم پرنقص به نظر میرسد و از معدود فیلمهایی است که ضعف نورپردازیاش به چشم مخاطب میآید و اثرگذاری قابها را حداقل میکند.
«دیدن این فیلم جرم است» اما در ابعاد محتوایی، کاملا میتواند یک «آژانس شیشهای» تازه باشد، یا حتی چیزی میان آژانس شیشهای و لاتاری. قهرمانش، دغدغهای مقدس دارد که در حصار منافع ملی و امنیت ملی-به روایت یقهسفیدها- گیر کرده و هیچ چارهای جز اسلحهکشیدن و گروگانگیری ندارد. امیر، فرمانده پایگاه بسیج شهید موسوی، مجبور است برای دفاع از زندگیاش و برای حفظ عزتش، روی خودیها اسلحه بکشد. خودیهایی که انگار مالهبهدست، فقط به دنبال توجیه فاجعههایی هستند که بیخگوششان دارد اتفاق میافتد. از این جهت، «دیدن این فیلم جرم است» یک فیلم عمیقاٌ آرمانگراست. فیلمی که بازگشت به آرمانهای اصیل انقلاب و بازگشت به «غیرت» را فریاد میزند.
از سوی دیگر اما «دیدن این فیلم جرم است» میتواند یک اثر ساختارستیز، خطرناک و آنارشیست هم باشد. فیلم اگرچه جز سپاه، بسیج و نیروی انتظامی هیچ اشارهای به نهادهای رسمی کشور نمیکند و برای تمامی آدمها و نهادها نام فرضی ساخته، اما سرتاپای ساختار سیاسی کشور را به بیغیرتی و سازشکاری متهم میکند. از مامورین امنیتی و اطلاعاتی تا روحانیون و حتی فرمانده حوزه مقاومت بسیج! فیلم پا را از این هم فراتر گذاشته و خود بسیجیهای پایگاه را هم به دو دسته تقسیم میکند: بسیجیهای سازشکار و بسیجیهای مقاوم. این رویکرد شدیداً قطبی، اگر از بستر سینما بیرون بیاید و به الگوی بسیجیهای نسل جدید تبدیل شود، مستعد برداشتها، تحلیلها و انحرافات خطرناکی است. «دیدن این فیلم جرم است» جز یک فرمانده قدیمی دوران دفاع مقدس-آن هم به ابهام- هیچ نقطه مثبت و امیدبخشی را در درون «سیستم» نمایش نمیدهد. تمام نظام در این فیلم برای نجات یک مرد کثیف و رذل متحد شدهاند و این وسط، فقط سه-چهار جوان بسیجیِ قصه هستند که دارند از حق دفاع میکنند. چنین خوانش ناامیدکنندهای از نظام، به معنای بریدن شاخهای است که خود عوامل فیلم روی آن نشستهاند.
با همه این اوصاف اما «دیدن این فیلم جرم است» یک نقد درونگفتمانیِ قابل تامل است. ادبیات فیلم برای بچههای حزباللهی جذاب و گیراست. اولین فیلم تولیدشده در حوزههنریِ عصرِ آقای قمی، فیلم جسور و پرحاشیهای است. فیلمی که شاید دیر یا زود، گروگان گرفته شده و رنگ اکران عمومی را نبیند. هرچند که میشود با کمی سعهیصدر و تحلیل تمام مناسبات فیلم در چارچوب «سینما» و نه چیزی بیشتر، آن را به اکران عمومی هم رساند.
احتمالا شما در خارج از ایران زندگی میکنید و مطالعه هم نمیفرمایید