گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو - عباس اسماعیل گل: اینکه اولین فیلم پولاد کیمیایی؛ بله! کیمیاییِ پسر که بالاخره برچسب پدر را دارد، فیلم خیلی بد و روی مخی باشد نه واقعا، اما فیلم به اصطلاح شاقی هم نیست. دوباره همان رد پای قصههای مورد علاقه خاندان کیمیایی را میشود در «معکوس» دید، همان داستانکهای لوطیگری و رفیقبازی و اینها.
البته خب فیلمی مغشوش و آشفته نیست و قصهاش را جمع و جور میکند، و با هر زحمتی هم که باشد به مخاطب میدهد، اما مشکل اینجاست که همین مخاطبی که از او دم میزنیم، جنسش دیگر با اینجور فیلمها و قصهها جور نیست. منظورم فیلمهایی است که به قول این چنین فیلمسازانی تم مردانگی دارد!
البته باز هم جای شکر دارد که پولاد کیمیایی لااقل سکانسهایی از بزن و در رو را به فیلمش برچسب کرده که دیدنش به ندیدنش میارزد؛ همان لوکیش و سکانسهای کورس اتوموبیلرانی که خوب از هم کار درآمده و جانی به این قصه عقیم در گذشته نیز میدهد.
ولی انگار در «معکوس» نباید دنبال قصه آنچنانی بود و شاید پولاد هم مثل پدر، سعی در تقلید از جهانبینی عجیبی دارد که خیلی وقت است که دیگر دموده شده و جذابتی واقعا برای کسی نخواهد داشت؛ لااقل با این نوع پرداخت بیش از حد گلدرشت، به بیرون از سینما پرت خواهد شد.
هرچند بازیگران فیلم، خیلی زور میزنند که تکانی به قصه عقبمانده آن بدهند و هر از گاهی هم با تکیه بر توانایی شخصی موفق میشوند؛ که مثالش شهرام حقیقتدوست است و شیرینکاریهایی که وصله او شده. ولی باید پذیرفت که چنین فیلمهایی کشش سینما را ندارد، پرداخت و تکنیکی میخواهد که ورای از فیلمهای اخیر حتی مسعود کیمیایی است.
وگرنه امثال تورج منصوری با همه ذوق فیلمبرداری و قاببندیاش، فقط تا حدودی میتواند جورکش این نوع فیلمها باشد، اما وقتی قصه بکری در کار نیست و یا بدنوشت باشد، مگر میشود از هیچ، شاهکار ساخت؟ نه واقعا!
«معکوس» هم مثل بسیاری دیگر از فیلمهای سینماست؛ هرچند که این یکی لااقل در وامداری از اجتماع، فضای مثلا اکشنی را به قصهاش چسبانده بلکه کمی جذاب شود، اما این نیز زیادی توخالی از ادعاست.