بعضی از معضلاتِ فردی یا اجتماعی گاه به اندازهای گریبان گیر میشوند که ممکن است وجودشان را فراموش کنیم، یا ناگزیر برای رفعشان دست به درمانهای سطحی بزنیم. کتاب، مطالعه و صنعت نشر؛ یکی از دردهای اساسی عرصه فرهنگ ماست.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- حانیه دیجور؛ بعضی از معضلاتِ فردی یا اجتماعی گاه به اندازهای گریبان گیرمان میشوند که ممکن است وجودشان را فراموش کنیم، یا ناگزیر برای رفعشان دست به درمانهای سطحی بزنیم. کتاب، مطالعه و صنعت نشر؛ یکی از دردهای اساسی عرصهی فرهنگ جامعه ماست. دردی که ریشه و درمانش را پیدا نکردهایم و هرازگاهی از روی ناچاری و انجام مسئولیت کارهایی انجام دادهایم که تنها این درد را تسکین داده است. ارزشگذاری نسبت به کتاب و فرهنگ کتابخوانی، برای جامعه روبه رشد ایران که پیشینهای متمدن و چشماندازی متعالی دارد؛ اهمیتی دوچندان مییابد.
در اوضاع نابهسامان اقتصادی اخیر ممکن است شماری از افراد به دلیل مشغله بیشتر برای کسب درآمد و گذران زندگی یا به علت افزایش قیمت کتاب، آسودگی کافی برای یادگیری و مطالعه را نداشته باشند؛ اما در همین روزها نیز رهبرانقلاب در بیشتر سخنرانیهایشان از جمله ۱۳ آبان امسال، از مسئله فرهنگ و کتاب چشمپوشی نکردند که هیچ، بلکه خواستار کار بیشتر، باکیفیتتر و هوشمندتر در این حوزه شدند. در این گزارش بنا داریم گشتی در فضای کتابخوانی ایران بزنیم، درد را بشناسیم و راههای رفته را مرورکنیم.
چرا کتاب و کتابخوانی برای یک جامعه باید مهم باشد؟
صحبتهای کلیشهای درباره فایدهی کتاب را در خیلی از روزنامهها، مجلات و رسانهها دیده و شنیدهایم. همه ما میدانیم که مطالعه خوب است، اما همیشه کارهای مهمتری از کتاب داریم و مطالعه را موکول میکنیم برای زمانی که بیکار شدیم، زمانی که البته هیچگاه فرا نمیرسد.در باب اهمیت کتاب باید به همین جمله اکتفا کرد که زیرساخت رشد و تعالی یک جامعه و پیشروی آن به سمت متمدن شدن در تمام شئون؛ انسان است. برای انسانیت بیشتر نیز، باید بیشتر خواند و بیشتر یاد گرفت.
کتابها در دسترسترین و بدون اغماض ارزانترین و اصیلترین راه برای یادگرفتن چیزهای بیشترند. کتاب میتواند یک کلاس درس باشد و یادگیری از معلمی به نام کلمات. دربارهی لزوم مطالعه فقط کافی است جستوجوی کوتاهی در وب کنید تا ببینید ماندگارترین انسانهای تاریخ آنهایی بودهاند که به کتاب و مطالعه بهای زیادی دادهاند، حتی تاجران و ثروتمندان بزرگ.
چه چیز باعث جدایی بین ما و کتاب شده است؟
سکانداران فرهنگی و آموزشی به این پرسش پاسخهای متفاوتی دادهاند. معمولا در هفتهها و روزهای بزرگداشت کتاب، مهمترین دلایل عدم مطالعه را گران بودن قیمت کتاب، وقت نداشتن برای مطالعه، نبود کتابخانه و ... معرفی کردهاند. برای رفع این موانع هم راهکارهایی مثل تخفیفهای فصلی، مسابقههای کتابخوانی، نمایشگاههای کتاب و راهحلهایی از این دست ارائه دادهاند که البته مشکلی را هم حل نکرده است. خصوصا در کارهای تصویب شده در جلسات دور از متن جامعه و پشت درهای بسته، به نوعی شاهد تقلیل دادن مسئلهها و انجام کارهای زرد و دمدستی هستیم و عملا کاری موثر و ناظر به نیازهای واقعی انجام نمیشود.
متاسفانه ما در نامگذاری استاد شدهایم. زمانیکه حس کنیم ارزش و گفتمانی فرهنگی در کشور کمرنگ شده جلسه دوفوریتی تشکیل میدهیم و شش دانگ بوستان یا بزرگراهی را به نام آن مسئله میزنیم. برای مثال همین چند روز پیش خبری منتشر شد که بالاخره بعد از پیگیریهای گسترده بوستانی به نام «کتاب» در شهر فلان نامگذاری شد! علاوه بر این شفافیت و شاخص ارزیابی درستی برای سنجش میزان تاثیرگذاری کارهایی مثل نامگذاری، مسابقه، نمایشگاه و... در کتابخوان کردن مردم هم وجود ندارد.
باید اعتراف کنیم همانطور که دلایلی ریشهای برای دوری از کتاب نداشتهایم، درمانی هم برایش نداریم و این کارها فقط تسکینی برای درد دوری ما از کتاب است. برای مثال شاید اگر به جای تخفیف کتاب هر ماه مبلغی در کنار یارانه معیشتی، به عنوان یارانه کتاب به هر فرد اختصاص پیدا میکرد، افراد بیشتری توانایی خرید کتاب پیدا میکردند.
ما از کودکی و دوران مدرسه، تنها یادگرفتهایم کتاب بخوانیم تا از آن امتحان بدهیم. به ندرت طعم شیرین مطالعه کتابی را چشیدهایم. معلمی نداشتهایم که با هنرمندی، علاقه و حس نیاز به کتاب را درونمان ایجاد کند. در حالی که علاقه و حس نیاز به کتاب باید از کودکی در وجود هر فرد نهادینه شود و هر اندازه که فرد رشد میکند این علقه و ارتباط با کتاب هم درونش بزرگتر شود. این موضوع احتمالا یکی از پررنگترین عوامل نسبت فعلی جامعه ما با کتاب است.
ریشه در کجاست؟
اصلیترین مشکل از مدرسهها آب میخورد. ما در مدرسه تشنه دانش بیشتر و ارتباط با کتابهای بیشتر نشدیم، بلکه دائما کرور کرور محتوا را با کتابهای نه چندان مطلوب درسی دریافت کردیم و یاد نگرفتیم که درباره هر گزارهای که در کتابهای درسی میخوانیم هزاران گزاره دیگر هست که ما نمیدانیم.مدرسه باید از ما فردی تشنه یادگیری با تفکری نقاد میساخت، اما صرفا آدمهایی پذیرنده بزرگ شدیم که نمیدانیم باید بیشتر یاد بگیریم و دانستههایمان را به چالش بکشیم. وقتی به ندانستنمان آگاه نباشیم، بسیاری از خبرها و گفتهها را بدون منبع و بدون سنجش درستی و نادرستی آن، میپذیریم و به درست به همین علت نیازی به خواندن حس نمیکنیم و از یادگیری دورتر میشویم. تکیه بر دانش محدود خود، ما را در برابر کتابها مغرور کرده و بینمان جدایی انداخته است.
کتاب و مطالعه برای گام برداشتن به سمت تعالی اجتماعی از ضروریات فعلی جامعه ماست؛ و مهمترین راه برای کتابخوان کردن مردم گذر از کارهای سطحی و پرداختن به عمق ماجراست. کار فرهنگی در حوزه کتاب باید عمیق و هوشمندانه باشد، به گونهای که کتاب تبدیل به کالای اساسی هر خانواده شود و کتابخوانی از عادات روزانه افراد. اصلاح رویههای آموزشی در مدارس و آموزش شیوه درست کتابخواندن میتوانند راهکارهایی باشند که زخم عمیق دوری از مطالعه را درمان کنند و کتاب را به متن زندگی ما برگردانند.