به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در آستانه فرا رسیدن ماه محرم و ایام عزاداری اباعبدالله الحسین علیه السلام، گفتوگویی با سیدجواد پرئی شاعر و مداح داشتهایم. او در این گفتوگو نگاهی متفاوت به ذکر مصیبت سید و سالار شهیدان دارد.
به نظرم خوب است گفتوگو را با این سؤال آغاز کنم که وقتی از اباعبدالله و واقعه کربلا سخن میگوییم، به نظر میرسد نه فقط از یک واقعه در صدر اسلام، بلکه از اتفاقی سخن میگوییم که ازلی است و محدود به جغرافیای خاصی نمیشود. در اشعار به جا مانده نیز همین است؛ میبینیم که هر شاعری از هر کشور و دین و آیینی، وقتی با این ماجرا روبهرو شده، بیتفاوت از کنارش عبور نکرده و حداقل چند بیت شعری درباره آن سروده است؛ به نظر شما این ماجرا چه رمز و رازی دارد؟
سخن را با این بیت آغاز میکنم:
به ملک جم ندهم مصرع نظیری را
کسی که کشته نشد از قبیله ما نیست
دقت داشته باشید که قبیله و یاران امام حسین علیه السلام، محدود به یک جغرافیای خاص و متعلق به یک فرهنگ و ملیت خاص نیست. متعلق به هر کسی است که در هر مکتبی و هر رنگی، وقتی اسم اباعبدالله الحسین را میشنود، دلش میلرزد و دیدگانش تر میشود. نه فقط تاریخ تشیع، بلکه همه از عشق ازلی به امام حسین(ع) گواهی میدهند؛ وهب نصرانی، دیر راهب، ظهیر عثمانی و ... گواهی میدهند و میگویند اباعبدالله در انحصار هیچ کس نیست، بلکه در قلب همه کسانی است که وقتی اسمش را میشنوند، دلشان میلرزد و به سمت او میل پیدا میکنند.
معرفت امام حسین علیه السلام و شناخت او چیزی است که در وجود همه ایرانیان وجود دارد و هر کس به اندازهای از این دریا بهره میبرد. نمونه آن را در ایام عزاداری ماه محرم و صفر میبینید. به نظر شما این معرفت و شناخت چگونه باید در شعر و مداحی تجلی پیدا کند؟
من فکر میکنم بزرگترین خیانتی که ممکن است ما یا نسلهای گذشته مرتکب شوند، اشتباه معرفی کردن امام حسین علیه السلام است. اشتباه معرفی کردن امام حسین(ع) یعنی چه؟ بگذارید بیشتر توضیح بدهم؛ دقت داشته باشید که امام حسین(ع) کسی است که به ازای جمیع عواطف بشری، آسیب دید و زخم خورد که هر یک از این زخمها، گونهای از اسباب هدایت را برای افراد مختلف فراهم میکند. بلاتشبیه، انگار که او طبیب است و این غائله داروخانهای است که هر کس نسخهای برای رفع کسالتش در دست دارد و به آنجا مراجعه میکند و دارویی برای درمانش میگیرد.
حال، خیانت در کجا رخ میدهد؟ آنجایی که منِ شاعر، منِ واعظ یا منِ مداح به بقیه توصیه میکنم که فلان روضهها را بخوانید و فلان روضهها را نخوانید. این توصیه، اشتباه بسیار بزرگی است. هم باید روضه گودال قتلگاه را خواند، هم روضه حضرت علی اصغر 6 ماهه علیه السلام و ... . بگذارید یک مثال بزنم؛ شاید آن کسی که شغلش قصاب است، خیلی منقلب نشود که برایش روضه قتلگاه بخوانید، اما کافی است مصایب شامات به گوشش برسد تا بند دلش پاره شود. در نقطه مقابل، اگر مصایب شامات را برای کسانی بخوانید که در ظاهر حجاب کاملی ندارند، شاید خیلی منلقب نشوند و دلشان نلرزد اما کافی است برای آنها روضه آب و قنداقه علی اصغر (ع) بخوانید تا حالش دگرگون شود.
بنابراین حق نداریم وارد داروخانه امام حسین شویم و یکسری از داروها را پنهان کنیم؛ توصیه کنیم که فلان روضه را بخوانید و آن دیگری را نخوانید. نباید توصیه کنیم که تا یک مرز از مصایب را بگویید و بقیهاش را بیان نکنید. به عبارت دیگر، نباید «سواکن جداکن» راه بیندازیم و حذف و اضافه کنیم. حتی اگر این بهانه را بیاورند که شأن امام شکسته میشود. به نظرم شکستن شأن امام حسین آن جایی رخ میدهد که ایشان در روز روشن مصایبی را متحمل شدند که هر کدام، تعدادی از افراد را هدایت میکند و ما آن مصایب را پنهان کنیم.
چند سالی است یک شعار درست میکنند و از همه هیئتها، شاعران، مداحان، وعاظ و ... میخواهند در همین محور به عزاداری امام حسین بپردازند. این کار بسیار غلط است. فراموش نکنید که قرآن را "یکجا به مردم عرضه میکنند، نه اینکه یک آیهاش را بخوانند و آیه دیگر را پنهان کنند. شعار ساختنها، پویایی جریان هیئت و مداحی را تحتالشعاع قرار میدهد. ممکن است در جایی از ایران، در یک منبری، موضوعی به ذهن یک مداح یا شاعری برسد که اگر بیان شود خیلیها را هدایت کند، در حالی که ما او را در چارچوب شعارها نگه میداریم. هر کس باید گوشهای از حقایق و معارف امام حسین(ع) را بیان کند تا هر فرد با هر دردی بتواند دارویش را پیدا کند. تأکید میکنم لازم نیست عزاداری امام حسین(ع) را مهندسی کنیم. این مراسم چندین قرن است که خودجوش جاری است.
میخواهم یک مثال عینی از همین موضوعی بزنم که برای شما بیان کردم؛ امسال شعری را برای غدیر نوشتم که در آن هیچ ردپایی از مسائل اختلافی بین شیعه و سنی دیده نمیشد و تولید نفرت نمیکرد. مضمونش این بود که "منِ کودک، کسی که دشمن امام علی(ع) است را دوست ندارم و با او دشمنم." جالب است بدانید شعر من عوض شد و از رسانهها پخش شد. حضرت آقا بارها و بارها فرمودند "توهین نکنید؛ اما تاریخ را بیان کنید". زمانی که تاریخ را بیان میکنیم، حقایق معلوم میشود، اما چرا با سانسور تألیفات، تاریخ را جعل میکنیم؟ باور کنید که هر کدام از ما یک تکه از پازل هستیم که اگر کامل شویم میتوانیم به درستی عزاداری امام حسین(ع) را به جا بیاوریم.
سالهاست که در مدح و مصیبت اباعبدالله و ائمه اهل بیت شعر میگویید؛ مختصات شعر تراز و آن چیزی که خودت دوستش داری، چیست؟
باید مشخص کنیم که منظورمان شعر تراز است یا شعری که به دلمان مینشیند؛ در شعر تراز، دقت میکنم که اساتید خردهای نگیرند و کسی نگوید این شعر خلاف شرع و عرف است. اما از سویی دیگر، شعری به دل من مینشیند که در خیالم، تصور کنم اگر این بیت به گوش حضرت زهرا سلام الله علیها برسد، با آن گریه میکنند. اگر چنین شعری گفته باشم، بر دلم مینشیند.
در این سالها اشعار زیادی از من منتشر شده، هیچ کدام از آنها به درد من نمیخورد، اگر همه عالم بگویند خوب است اما مورد تایید حضرت زهرا سلام الله علیها نباشد. معیار عزیز بودن شعرم برای من این است که آیا میتواند پلکی از خانم حضرت زهرا را تَر بکند یا نه؟
چند روز گذشته، قطعه جدید «عزیز دلم حسین» با شعری از شما و با صدای عبدالرضا هلالی منتشر شد؛ سر خط این قصه با نماهنگ "عزیزم حسین" یکی دو سال پیش آغاز شد و همچنان هم آن را ادامه میدهید. چگونه است که این مضمون همچنان ادامه پیدا میکند؟
فکر میکنم در این اثر یک اتفاق بسیار خوبی رخ داده است که مرا به ادامه آن ترغیب میکند؛ دقت کنید که در این شعر، یک اقدام کودکانه را با همه مختصاتی که دارد به یک عمل عبادی و گونهای از نوکری اباعبدالله تبدیل کردهایم. در شعر نماهنگ "عزیزم حسین" هم صدا با بچهها میخواندیم: «دفتر نقاشیمو، مدادای رنگیمو، نذر کردم که باهاشون حرم بکشم ...» در این اشعار، از همه آن چیزی استفاده کردهایم که متعلق به دنیای کودکان است و هیچ عمل عبادی دیگری دستمایه قرار نگرفته است. در حقیقت بچهها در دنیای خودشان با همه رنگ و لعابی که دارد، عاشق امام حسین(ع) میشوند.
من به عنوان شاعر، وقتی میخواهم از ائمه معصومین سخن بگویم اجازه ندارم از هر چیزی استفاده کنم، هر چیزی را به راحتی بدون آنکه به تقدس آن نگاه کنم، توصیف کنم و به عنوان یک ابزار در اختیار تولید اثر هنری با محوریت بچه قرار بدهم.
در شعر عزیز دلم حسین میخوانیم: «مشقامو مشکی نوشتم، دفترم عزا گرفته، چون دل مداد رنگیم، واسه کربلا گرفته» تلاش کردم با همه داشتههایی که یک کودک و نوجوان دارد، عزاداری سیدالشهدا را به او آموزش بدهم. داشتههای او همان اسباب بازی، مداد و مدادرنگی و دفترچه مشق اوست. با همین بیت، فلسفه مشکی پوشیدن را به او آموزش میدهیم.
متاسفانه عدهای فکر میکنند کار کودک و نوجوان شیعی، باید شبیه به شعر «آهویی دارم خوشگله ...» باشد؛ اصلاً اینگونه نیست. کودک در نهضت عاشورا، عبدالله بن حسن است. البته این عزیزان که در عرش جا دارند و باید کمی پایینتر آمد و سراغ نوجوانانی رفت که در جبهه شهید شدند. نیامدهایم که برای کودکان میدان بازی درست کنیم، بلکه هدف ما معرفی امام حسین (ع) به آنها در قالب محصولی است که جنبه توحیدی و امامشناسی دارد.