گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- امیرحسین زند(دانشجوی پرستاری دانشگاه علوم پزشکی اراک): ساعت ۲ بامداد پنج شنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، تنها چند ساعت از رحلت شهادت گونه برادر عزیزم محمد حسین دریس میگذرد.
از دانشگاه فردوسی پس از گریه فروان بچههای علوم پزشکی اراک در اتاق مان راهی حرم شدیم، هم استانیها تک به تک برای تسلیت آمدند، این غم را نتوانستیم پنهان کنیم، پریشانی و گریههای گاه و بی گاه ما را دیدند و فهمیدند، مهدی نجفی که همیشه شوخی میکرد و میخندید، حالا راه به راه نوحه زمزمه میکند و ما هم پا به پایش گریه میکنیم.
حالا که این متن را مینویسم نزدیک اذان صبح است و دعای سلامتی امام زمان (عج) به گوش میرسد.
راستش را بخواهید اصلا برای نوشتن همین متن به حرم آمدم، تنها کاری که از دستم بر میآمد نوشتن روایت محمد حسین بود تا این آتش سرد نشده باید حداقل دانشجویان منش او را بشناسند، الگویی که تا چند ساعت پیش جلوی چشمشان بود.
از بغل دستی ام در صحن پرسیدم:"این چه صحنی است؟ "
گفت:"صحن انقلاب"
به به خودش است، اسم این متن را گذاشتم "در صحن انقلاب برای سرباز انقلاب"
دفتر طرح ولایت را که ورق میزدم تا این متن را بنویسم قبل از اولین صفحه خالی شعر میلاد عرفان پور بود:
ما سینه زدیم، بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
و ایضا یک جمله معروف از شهید حسن طهرانی مقدم:
"فقط انسانهای ضعیف به اندازه امکاناتشان کار میکنند"
هرچه فکر کردم چگونه او را توصیف کنم، بهترین راه تعریف کردن عین او با جزئیات است، رفتارش جزئیات زیادی دارد که صاف و ساده ماجرا را میگوید.