
نگاهی بر ریشههای تاریخی طرح «اسرائیل بزرگ» / نقشه نتانیاهو برای اشغال مصر تا عراق!
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو؛ بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم اسرائیل، در اظهاراتی وقیحانه از اهداف خود برای تحقق پروژه «اسرائیل بزرگ» پرده برداشت. او بدینوسیله خطوط اصلی یک عقیده توسعهطلبانه را ترسیم نمود که از بدو پیدایش جنبش صهیونیسم امتداد یافته و فراتر از مرزهای شناختهشده بینالمللی میرود، تا راه را برای اشغالگری و الحاق اراضی فلسطینی و عربی هموار سازد.
این سخن نتانیاهو نه یک لغزش زبانی و نه تحریک گذرا بود، بلکه افشاگری آگاهانه از پروژهای ایدئولوژیک و ریشهدار است که در اندیشه و سیاست اسرائیل همواره حاضر بوده و هرگاه شرایط منطقهای و جهانی اجازه میداد، دوباره سر برمیآورد.
نتانیاهو در برابر دوربین شبکه i24، وقتی از سوی خبرنگاری افراطی گردنبندی با نقشهای حاوی مناطقی از اردن، سوریه، لبنان و مصر دریافت کرد، گفت: «احساس میکنم به این نقشه تعلق دارم.» سپس با تأکید افزود که در یک «مأموریت تاریخی و معنوی» برای تحقق آرمان نسلهای یهودیان است.
این جملات، هرچند از زبانی صریح برخوردار بودند، اما برای تحلیلگران سیاسی و تاریخنگاران، چیزی تازه نبود؛ بلکه بازتابی از ایدئولوژیای است که از همان ابتدا در بطن پروژه صهیونیستی جاری بوده و تنها در برهههایی از تاریخ، در حاشیه گفتمان رسمی قرار گرفته است.
ریشههای تاریخی رؤیای توسعهطلبانه؛ از «سرزمین موعود» تا اسرائیل بزرگ
ایدهی «اسرائیل بزرگ» ریشه در دو منبع کلیدی دارد:
-
تفسیرهای توراتی از مرزهای سرزمین وعدهدادهشده
-
برنامههای سیاسی جنبش صهیونیسم از اوایل قرن بیستم
مطابق برخی تفاسیر دینی، «سرزمین موعود» از رود نیل در مصر تا رود فرات در عراق امتداد دارد. این تصور، بعدها به ابزاری سیاسی برای توجیه توسعهطلبی بدل شد.
اما آنچه این ایده را از یک اسطوره مذهبی به برنامهای سیاسی و نظاممند تبدیل کرد، تلاشهای رهبران جنبش صهیونیسم، بهویژه زئِو ژابوتینسکی بود. او، که پدر معنوی حزب لیکود (حزب نتانیاهو) محسوب میشود، بر اشغال کامل دو سوی رود اردن فلسطین غربی و شرقی تأکید داشت. شعار معروف او «هر دو سوی اردن از آن ماست» به روشنی نشان از عمق این تفکر دارد.
در سال ۱۹۶۷، با پیروزی رژیم اسرائیل در جنگ ششروزه و اشغال کرانه باختری، نوار غزه، جولان و قدس شرقی، ایده اسرائیل بزرگ وارد مرحلهای نیمهواقعی شد. اما جامعه بینالملل با این گسترش مخالفت کرد و تنها ضمیمهکردن یکجانبه قدس شرقی و جولان توسط اسرائیل رسمی شد بدون آنکه بهرسمیت شناخته شود.
در دهه ۹۰، پس از توافقات اسلو، اصطلاح اسرائیل بزرگ در گفتمان رسمی محو شد. با این حال، در بطن جریانهای راستگرای مذهبی و ملیگرا، همچنان زنده باقی ماند.
برخلاف دهههای پیشین، اکنون نخستوزیر رژیم اسرائیل این ایده را نهتنها بهصورت نظری، بلکه بهعنوان چارچوبی برای سیاست عملی دولتش مطرح کرده است. زمانبندی این سخنان، درست در میانه تداوم تجاوز به غزه و فشارها برای الحاق کرانه باختری صورت گرفت.
در ژوئیه ۲۰۲۵، کنست اسرائیل قطعنامهای نمادین در حمایت از الحاق کرانه باختری تصویب کرد. اینها در جهت تثبیت حاکمیت اسرائیل بر اراضی اشغالی بدون اعلان رسمی الحاق بودهاند.
با این تفاسیر، اظهارات اخیر نتانیاهو در شبکه i24 دیگر «گفتار» نیست، بلکه بیانیهای صریح از سیاستی است که سالها بهشکل خزنده دنبال شده است.
اسرائیل بزرگ؛ ابزار بقا یا تاکتیک سیاسی؟
نتانیاهو مرد عملگرایی صرف نیست؛ او استاد بهرهگیری از ایدئولوژی برای کسب منافع سیاسی است. او بهشدت از آموزههای ژابوتینسکی تأثیر پذیرفته، اما درعینحال سیاستمداری است که میداند چه زمانی باید آرمانگرایی را به ابزار قدرت تبدیل کند.
در شرایطی که او با بحران مشروعیت، تظاهرات خیابانی، اختلافات داخلی و فشار بینالمللی روبهروست، پناهبردن به شعارهای ایدئولوژیک مانند اسرائیل بزرگ، میتواند راهی برای تحریک پایگاه افراطیاش باشد بهویژه متحدانی چون بنگویر و اسموتریچ.
از نگاه ناظران، نتانیاهو با احیای این گفتمان، میخواهد فضای سیاسی داخلی را به نفع خود قطبی کند و در سطح منطقهای، از آن بهعنوان اهرم فشار در روند عادیسازی روابط استفاده نماید.
واکنشهای بینالمللی به پروژه اسرائیل بزرگ
اظهارات نتانیاهو، واکنش تند برخی کشورهای عربی را در پی داشت.
اردن، مصر، عربستان و قطر، ضمن محکومکردن تلویحی، بر عدمپذیرش هرگونه تغییر مرزی و تهدید به تمامیت ارضی تأکید کردند.
امارات، بحرین و مراکش موضعی ملایمتر اتخاذ کردند و تنها به ابراز نگرانی بسنده نمودند.
سازمان همکاری اسلامی این سخنان را «تحریکآمیز و خطرناک» خواند.
در مقابل، واکنش کشورهای غربی، بهویژه آمریکا و اتحادیه اروپا، بسیار محدود و محافظهکارانه بود. آنها از «نگرانی در جلسات غیرعلنی» سخن گفتند اما از هرگونه محکومیت رسمی خودداری کردند. این سکوت بینالمللی بار دیگر نشان داد که در مسئله فلسطین، استانداردهای دوگانه هنوز پابرجاست.
دولت یهود، نقشه صهیونیستی از دل تاریخ
برای فهم بهتر پروژه اسرائیل بزرگ، باید به نقطه آغاز آن بازگردیم: کتاب «دولت یهود» نوشته تئودور هرتسل. این اثر که در ۱۸۹۶ منتشر شد، چارچوب نظری و عملی اولین برنامه صهیونیستی را ترسیم میکرد.
هرتسل پیشنهاد داده بود که دولت یهود باید با مهاجرت مرحلهای و هدفمند، و با پشتیبانی قدرتهای جهانی، شکل بگیرد. در این میان، دو منطقه را برای تأسیس کشور پیشنهاد داده بود: آرژانتین و فلسطین. اما فلسطین بهدلیل ارزش اسطورهایاش در باور یهودی، اولویت نخست شد.
هرتسل بر این باور بود که این کشور باید سکولار، قانونمدار، و بر اساس نظامی مدرن اداره شود. جالب آنکه، در تمام کتاب، هیچ اشارهای به ساکنان بومی فلسطین نشده؛ گویی این سرزمین، «بیساکن» است سند روشنی بر ماهیت استعماری پروژه صهیونیستی.
نتانیاهو در بسیاری از سخنرانیها و بیانیهها بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، پروژه هرتسلی سرزمین موعود را پایه سیاست خود معرفی کرده است.
او در آخرین گفتوگوی خود گفت:«در مأموریتی تاریخی هستم تا آرمان اجدادمان را تحقق بخشم. اسرائیل امروز، فقط گامی در مسیر اسرائیل بزرگ است.»
این سخنان، نهتنها یادآور نوشتههای هرتسل، بلکه انعکاسی از آموزههای توراتی و تفسیرهای افراطی خاخامی است که قلمرو اسرائیل را تا فرات و نیل میدانند.
نقشهراه اجرایی پروژه اسرائیل بزرگ؛ از تجزیه منطقه تا اشغال
تحلیلگران معتقدند که پروژه اسرائیل بزرگ، در کنار بُعد نظامی، شامل ابعاد سیاسی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی پیچیدهای است که از سالها پیش دنبال شدهاند:
شکست دولتهای عربی از درون (از طریق جنگهای داخلی و فروپاشی ساختارهای ملی)
گسترش عادیسازی روابط با کشورهای منطقه
تسلط بر منابع انرژی و آب در سرزمینهای اشغالی و اطراف آن
گسترش شهرکسازی و اخراج ساکنان بومی فلسطینی
حذف تدریجی مرزهای ۱۹۶۷
در این چارچوب، «طرح نیوَن» بهعنوان یکی از راهبردهای پیشنهادی برای بیثباتسازی و تجزیه ساختارهای عربی و اسلامی، همزمان با گسترش نفوذ اسرائیل، مورد اشاره تحلیلگران قرار گرفته است.
غزه؛ نخستین ایستگاه طرح اشغالگری
در ماههای اخیر، اقدامات اسرائیل در نوار غزه شامل بمبارانهای شدید، محاصره کامل، و فشارهای انسانی شائبه تلاش برای تغییر جغرافیای انسانی و سیاسی این منطقه را تقویت کرده است.
از دیدگاه بسیاری، غزه فقط یکی از ایستگاهها در مسیر پروژه اسرائیل بزرگ است. نوبت بعدی ممکن است کرانه باختری، یا حتی مناطقی در لبنان و اردن باشد.
اظهارات نتانیاهو، عملاً اعلان رسمی انکار مرزهای شناختهشده بینالمللی است. با این حال، واکنش جهانی نسبت به آن، تقریباً هیچ بوده است. این پرسش همچنان مطرح است:اگر رئیسجمهور کشوری عربی یا اسلامی ادعا میکرد که بخشی از سرزمین یک کشور همسایه به او تعلق دارد، جامعه جهانی چه واکنشی نشان میداد؟
دوگانگی در برخورد با رژیم اسرائیل، اعتماد به نهادهای بینالمللی و حقوقی را بیشازپیش تضعیف میکند و راه را برای اجرای بیهزینه پروژههای استعماری هموارتر میسازد.
نتانیاهو با بازگشت به گفتمان اسرائیل بزرگ، ماهیّت واقعی پروژه صهیونیستی را عریان کرد. دیگر بحثی از «صلح» یا «راهحل دو دولتی» مطرح نیست؛ آنچه هست، تلاش برای تحمیل یک واقعیت استعماری – بهظاهر قانونی – بر منطقهای با تاریخی پیچیده و مردمانی بیصداست.
اکنون زمان آن فرارسیده که ملتها و دولتهای مسلمان با کنارگذاشتن توهمات گذشته، به واقعیت نگاه کنند: اسرائیل دیگر پنهان نمیکند؛ بلکه آرزوهای توسعهطلبانهاش را فریاد میزند.
در برابر این وضعیت، وحدت، بازاندیشی راهبردی، و بازیابی قدرت سیاسی و رسانهای، تنها ابزارهای بازدارنده در برابر پروژهایست که بیوقفه در حال پیشروی است.