گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حامد صفائی، در دویست سال اخیر اومانیسم با لطایف الحیل و گاه در لابه لای مطالب مذهبی و گاه به صورت صریح و آشکار از طرف غربزدگان و مزدوران سیاستهای غربی، وارد ایران شد.
نحوه ورود اومانیسم به ایران
در واقع اومانیسم به دست خودفروختگان به غرب مانند آخوندزاده بود که به قول آنها «آدمیت» (اومانیسم) با انواع شگردها در فرهنگ اسلامی تزریق شد تا «بهجای خیالات باطلهای! که حریت طبیعی و روحانی را از مردم سلب کرده و آنها را به دام اهل دیانت گرفتار کرده، عقل بشر حاکم مطلق شود.» و یکسره بر تمام معتقدات دینی و الهی پشتپا زده شود تا زمینه فرهنگی برای تسلط و چیرگی همه جانبه استعمارخارجی به وجود بیاید و اسلام به عنوان بزرگترین مانع از پیش برداشته شود.
جریان ورود اومانیسم به ایران توسط کسانی چون «سرهنگ فتحعلی آخوندزاده» (منورالفکر ایرانی که از جانب روسیه به درجه سرهنگی مفتخر شد) و «پرنس ملکم خان ناظم الدوله»؛ جیرهخوار انگلیس (که از طرف انگلیس درجه پرنس دریافت کرد) و دیگر افراد مانندِ اینها، ادامه پیدا کرد و منجر به پیدایش یک خط سیاسی مشخص در نهضت مشروطیت و سپس در فراماسونهای خودفروخته و به طور غیرمستقیم هم در بسیاری از روشنفکران ما شد.
اومانیسم اسلامی و تلاش غرب در کنار زدن دین از جامعه ایران
این افراد به غلط خواستند در ایران به تقلید از غرب، اومانیسم را در برابر اسلام مطرح کنند به این امید که همانگونه که این ایده در غرب توانست دین را کنار بزند، در شرق هم باعث کنار رفتن اسلام شودT آنان با مطرح کردند اومانیسم اسلامی در تلاش بودند که تعالیم اسلامی را در جامعه کم رنگ کنند.
اومانیسم اسلامی
همان طور هم که در شماره قبلی بیان شد، در غرب انگیزه درست بود، اما انگیخته غلط بود. در غرب تعلیمات کلیسا انحرافی و تحریف شده بود، ولی در اومانیسم اسلامی ای که روشنفکران غربزده با درک غلط از اومانیسم، آن را با اسلام ترکیب کردند، نه انگیزه درست بود و نه انگیخته؛ زیرا در اسلام برخلاف مسیحیت، تعلیمات دینی که از قرآن سرچشمه گرفته بود و منشأ الهی داشت، به جنگ با آزادی و خرد انسان میرفت و نه اینکه راه نجات مردم در آن (اومانیسم) بود.
اومانیسم اسلامی و روی آوردن به اسلام آمریکایی و مورد پذیرش غرب
نظریه اومانیسم اسلامی که روشنفکران غربزده آن را به وجود آورده بودند، میخواست کدام انحراف را در اسلام و قرآن (مانند حرکت اطلاحی اومانیسم در مقابل کلیسا در اروپا) اصلاح کند. اصلا آیا خود صلاحیت اصلاح داشت؟ اومانیسم اسلامی در اصل یعنی دور شدن از اسلام ناب و روی آوردن به اسلام آمریکایی و اسلامی که مورد پذیرش غربیان است.
هم مکاتب مادی از جمله اومانیسم از حقوق و آزادی های انسانی سخن میگویند و هدفشان را رساندن او به منزلت والای انسانی اعلام می کنند و هم ادیان آسمانی و در رأس آنها اسلام؛ ولی در عمل می بینیم که این مکاتب مادی است که انسان را روز به روز در انحصار خواسته های نفسانی از جمله لذتپرستی و پولپرستی و بسیاری رذایل اخلاقی دیگر می برد.
در تفکر اومانیستی، انسان، محور هستی است و محصور در دنیا و اهداف دنیایی است و آزادی و اختیار کنترل نشده ای دارد؛ اما انسان در اسلام دارای روح خدایی، برخوردار از حقوق و آزادی در چارچوب تعیین شده دین که معطوف به بعد مادی او نمی شود است. اومانیسم مکتبی است که نظام قضا و قدر الهی را انکار میکند و ارزش های اخلاقی را نمیپذیرد، در صورتی که اسلام معتقد است نظام قضا و قدر بر این جهان حکم فرماست و تبدیلی برای سنت الهی نیست.
آن عده که اومانیسم اسلامی را مطرح کردند، در واقع قصد داشتند اسلام را به رنگ اومانیسم در بیاورند. چنین افرادی به خود اسلام معترض بودند و با این شیوه میخواستند به اسلام و عقاید برگرفته از آن ضربه بزنند. اینان توجه نداشتند که استبداد و انحرافات کلیسا باعث پیدایش اومانیسم شد، به همین خاطر هم بود که مسیحیت ناچار شد در مقابل این مکتب عقب نشینی کند؛ اما اسلام تنها دینی است که بر صراط مستقیم است و به همین خاطر هیچگاه هم از مواضع خود دست نمی کشد.
در اصل پیامبر شعار «لکم دینکم ولی الدین» را نه تنها در مقابل مشرکین سرداده، بلکه این شعار را همواره در برابر تمام ایسم ها و مکاتب مادی غرب نیز سر میدهد، (البته بدین معنی نیست که اگر در این مکاتب رگههایی از حق و حقیقت باشد را نمی پذیرد.)
ملکم خان: چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بیفایدهای است
در همین رابطه هم می بینیم که هیچگاه علمای اسلام در صدد تلفیق تعالیم قرآن با اومانیسم و هر مکتب دیگری نبودند، بلکه این تلاش روشنفکران ِغربزده بود. اینان کاری که اومانیسم با مردم غرب کرد و آنان را از چاله به چاه انداخت را درک نکردند و کورکورانه درصدد تقلید از آنان بودند.
برای مثال جمله ملکم خان در این رابطه این است: «چنین دانستم که تغییر ایران به صورت اروپا کوشش بیفایدهای است. از اینرو فکر تلقی مادی را در لفافه دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانی را نیک دریابند. دوستان و مردم معتبری را دعوت کردم و در محفل خصوصی از لزوم پیرایشگری اسلام سخن راندم و به شرافت معنوی و جوهر ذاتی آدمی توسل جستم یعنی انسان مظهر عقل و کمال.»
در واقع این روشنفکران غربزده که دم از اومانیسم اسلامی می زدند، نمی دانستند که اسلام دین کامل و مستقلی است که نیازی به شبیه کردن آن به دیگر مکاتب وجود ندارد.
منابع:
1- آشنایی با مکتب ها و واژه های سیاسی / نشریه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم «رشد معلم» / بهار 84 / شماره29
2- نیم نگاهی به اومانیسم / نوشته احمد بهشتی / فصلنامه تخصصی کلام اسلامی / سال دوازدهم و شماره 45
3- کتاب فرهنگ واژه ها (اومانیسم) / نوشته عبدالرسول بیات / موسسه اندیشه و فرهنگ دینی / چاپ1381
4- انواع اومانیسم / نوشته رابرت جانسون / مترجم هدایت علوی تبار / مجله فرهنگ، ویژه غرب شناسی / بهار 87 شماره 65
5- اومانیسم چیست و اومانیست کیست؟ / ابراهیم شکورزاده / مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد / سال بیستم شماره سوم و سال 66
6- مدرنیته و اومانیسم / علی ربانی گلپایگانی / مجله تخصصی کلام اسلامی / سال 12 و شماره 47
7- خدا محوری یا اومانیسم؟ / سید محمود نبویان / مجله رواق اندیشه / شماره 13