گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، راحیل طهوری، ابو جعفر؛ محمد بن على بن نعمان کوفی از یاران امام صادق(ع) و امام کاظم (ع) بود. از او به عنوان فردی ثقه، متکلّم، هوشمند، بسیار دانا، تیزبین و حاضر جواب یاد کردهاند.
از آثار او می توان به کتابهایى از جمله کتاب «الامامة» و کتاب «الرّد على المعتزلة فی امامة المفضول» و کتاب فی اثبات الوصیّة و ... اشاره کرد.
«صاحب الطّاق» یا «شیطان طاق»
محمدبنعلىبننعمان کوفى نزد شیعه به «صاحب الطّاق» یا «مؤمن الطّاق» معروف است اما مخالفان آن نام او را گردانده و «شیطان طاق» خوانند. وى صرّافى در محلّ «طاق المحامل» (کجاوه سرا) در کوفه بود که طلا و نقره را براى محک زدن و عیارسنجى به نزد او مىبردند و گویا همواره طلا و نقره به همان عیارى که او مىگفت درمىآمد، از این رو او را شیطان طاق مىخواندند، یعنى از فرط زیرکى او را اعجوبه و به کنایه شیطانى در کار معیّرى مىدانستند و چون ساکن محلّ طاق بوده شیطان طاق خوانده شده است.
صاحب الطّاق با مردم سخن مىگوید، از عهده آنها بر مىآید و حجّت آنان را مىشکند
از ابى خالد کابلى نقل شده که « ابا جعفر، صاحب الطّاق را دیدم در گلستان نشسته ... او عادت داشت که مردم از او بسیار بپرسند و وى به همه پاسخ گوید، به او نزدیک شدم و گفتم: به راستى، ابوعبداللَّه (امام صادق ع) ما را از سخن گفتن (بسیار) نهى فرموده. صاحبالطاق گفت: و به تو هم فرمود که این را به من نیز بگویى؟ در پاسخ گفتم: نه به خدا، ولى به من فرمود که با کسى سخن نگویم. صاحبالطاق گفت: پس برو و همان دستورى را که به تو فرموده اطاعت کن. سپس خدمت امام ششم(ع) آمدم و ماجراى صاحبالطّاق و آنچه به او گفتم و او در جواب گفتهبود را خدمتش عرض کردم.
امام صادق(ع) تبسّمى نمود و فرمود: اى ابا خالد، صاحب الطّاق با مردم سخن مىگوید و از عهده آنها برمىآید و بال مىگشاید و حجّت آنان را مىشکند ولى اگر بال تو را ببرّند (و نوکت را بچینند) پرواز نتوانى ... تا پایان» (1)
نکته جالب توجه این است که امام متناسب با ظرفیتها و قابلیتهای افراد، آنها را به امور مختلف سفارش میکنند و در هر توصیهای از جانب ایشان درایت و تدبیری نهفته است؛ که ما از آن بیاطلاعیم. در نتیجه نباید به صورت خودسرانه و کورکورانه بر تفکرات خود در مقابل معصومین اصرار بورزیم.
حکایتی خواندنی از برخورد صاحبالطّاق و ابوحنیفه
مورّخان و سیرهنگاران چند حکایات از گفتوگوهای صاحبالطاق با ابو حنیفه نقل کردهاند، از جمله اینکه؛ «چون امام صادق (ع) رحلت فرمود ابو حنیفه، مؤمن طاق را دید و به او گفت: امامت مرد؟ گفت: آرى، امّا امام تو از آنان است که دیده به راه دارند و منتظرند تا بدان روز معلوم.»؛ یعنى از کسانى است که تا روز قیامت به او مهلت داده شده است و مقصودش شیطان بود.
یکی از ویژگیهای بارز صاحب الطّاق که در تمامی رفتارهای او به صورت بارزی دیده می شود زیرکی و فراست اوست. در احادیث بسیاری بر زیرکی و تیزبین بودن مؤمنان سفارش شده است. برای مثال امام علی (ع) میفرمایند: «برترین مؤمنان بیشترین ایشان در زیرکی است.» (2) یعنى اگر میخواهید ایمان افراد را بسنجید، ببینید آیا او در عمل و رفتار زیرکانه عمل میکند یا خیر؟
ائمه از یاران خود زیرکی در عمل را انتظار دارند
از آنجا که امام علی (ع) میفرمایند: «فهمیدن به زیرکى است.» میتوان دریافت که تا خدا به کسى زیرکى و شعورى نداده باشد نمیتواند چیزها را خوب بفهمد، پس اشتغال کسی که اینطور است به تحصیل علومى که شعور او از فهم آنها قاصر باشد، لغو و عبث خواهد بود. (3)
با مروری بر احادیث اهل بیت، میتوان تاکید فراوان ایشان بر ذکاوت و زیرکی را به راحتی درک کرد؛ در واقع ائمه از یاران خود زیرکی در عمل را انتظار دارند؛ زیرا افراد کودن در موقعیتهای مختلف نه تنها توانایی تشخیص موقعیت را ندارند، بلکه به سرعت خود را گم کرده و از تشخیص وظیفه خود عاجز میمانند.
اما در مقابل یاران امامان معصوم که زیرکی در جانشان رسوخ کرده است به خوبی موقعیت را تشخیص میدهند و متناسب با همان موقعیت به وظیفه خود عمل میکنند. علاوه بر همه اینها هیچگاه در دفاع از ائمه و در مقابل دشمنان ایشان کم نمیآورند و مانند صاحب الطاق با زیرکی آنها را زبون و خار می سازند.
ویژگی افراد زیرک در کلام اهل بیت(ع)
در احادیث اهل بیت (ع) برای فرد زیرک ویژگیهایی برشمرده شده که عبارتند از:
1. زیرک کسی است که آرزوهایش کوتاه باشد.
2. دوست صمیمی انسان زیرک، حق است و دشمنش باطل.
3. ریشه و اصل زیرک، عقل، خلق و خوی او جوانمردی و مردانگی و دین او حسب (سبب فخر) اوست.
4.زیرکی عبارت است از تقوای خدای سبحان و دوری کردن از محرمات الهی و اصلاح کار معاد. (4)
پی نوشت ها:
1.رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول)؛ صفحه315
2. شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم ؛ جلد2 ؛ صفحه400
3.شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم ؛ جلد1 ؛ صفحه19
4. غرر الحکم و درر الکلم، باب الکیاسه