به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از خرم آباد، سید ناصر حسینی پور شب گذشته در یادواره 9 شهید امدادگر استان لرستان که در محل اداره کل جمعیت هلال احمر لرستان برگزار شد، با اشاره به اینکه عشق به حضرت زهرا (س) کمر دشمن را شکست، تصریح کرد: وقتی در عملیاتی رمز عملیات به نام بی بی دو عالم فاطمه زهرا (س) بود یک فرماندهی به نام ابو حسن شیرازی بلند می شود و یک سخنرانی قشنگ و حماسی می کند، حرفهایی که من وقتی یادم می آید نمی توانم بایستم و حرف بزنم از بس که این حرفها حرارت دارد و می گوید: بچه ها مگر آبرومند ترین شخص عالم بشریت حضرت زهرا (س) با این عزت در بقیع نشان دارد؟ چه کسی می داند که قبر حضرت کجاست بچه ها من هم می خواهم در این عملیات نشان نداشته باشم و پلاکش را درمی آورد و دور می اندازد.
وی افزود: وقتی این فرمانده گردان حرف می زند و رجز می خواند به تبعیت از این فرمانده بیش از 150 رزمنده گردان پلاک های خود را در می آورند و دور می اندازند و کیلومترها جلوتر این آدمها بدون پلاک شهید می شوند و بعد از سالها در نقاط مختلف این استخوان ها پیدا می شوند و به نام فرزندان روح الله در شهرها خاک می شوند این عشق متعالی است و این کمر دشمن را شکست.
راوی کتاب «پایی که جا ماند» با اشاره به اینکه اگر قرار است نمره به شهدا بدهند اگر همه شهدا 18 یا 19 بگیرند نمره شهیدی که پلاکش را به عشق حضرت زهرا (س) درمی آورد نمره اش 20 است، گفت: روز یک شنبه در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) قرار است شهدای جاوید الاثر بیاورند؛ اما ما دنیا دارها و دنیا زده ها چقدر بدبختیم که وقتی می خواهند در دانشگاه صنعتی شریف شهید جاوید الاثر خاک کنند، می گویند که اینجا خاک نکنید، براستی چقدر باید گرد و غبار شیطانی روی دل ما بنشیند تا بگوییم در دانشگاه شهید گمنام خاک نکنید.
حسینی پور ادامه داد: شهیدی نداریم که پلاک نداشته باشد و پلاک یک چیزی است که تکلیف است و همیشه حتی موقع حمام گردن رزمندگان بود، اما این شهدا به عشق زهرا (س) بی نشان کیلومترها آن ورتر به شهادت رسیدند.
شهیدی که غسل شهادت مایه شرمندگی اش بود
وی در ادامه با اشاره به اینکه آدمهای گناهکار هم که توبه کرده بودند در جنگ وجود داشتند، افزود: شهیدی می گفت: زیاد گناه کرده ام؛ اما در تشیع جنازه یکی از بهترین دوستان بچگی ام آدم شدم و آمدم جبهه توبه کردم؛ اما من فقط یک مطلب عزابم می دهد و آن خالکوبی های روی بدنم است و وقتی که بدنش را نگاه می کردی مار، اژدها، عقرب و یک قلب که نیزه ای در آن فرو رفته بود و خون از آن می چکید حک شده و به همین دلیل می گفت: وقتی من شهید شدم تنها ناراحتی و نگرانی ام این است که وقتی من را بردند و در غسالخانه خواستند غسل بدهند نگویند این چطور شهیدی است با این بدن پر از خالکوبی من خیلی ناراحتم از آن اتفاقی که بعد از شهادتم در غسالخانه می افتد؛ اما خدا فرزندان روح الله را خیلی دوست داشت و اصلا این بدن گذرش به غسالخانه نمی افتد و نیفتاد چون یک کاتیوشا به سنگر خورد و اصلا چیزی از این بدن نماند که بخواهد بیاد توی غسالخانه و در زمان غسل دادن خجالت بکشد اینجور آدمها را در جنگ داشتیم و اینها محاسبات و معادلات دنیا را به هم ریختند توجه به ائمه و عشق به ائمه در تار و پود این بچه ها بود.
72 ضربه شلاق به نیابت شهدای کربلا
راوی کتاب «پایی که جا ماند» با گرامیداشت یاد حیدر راستی از بچه های گردان تبریز گفت: من صدای بدی نداشتم به همین دلیل من شب اربعین برای بچه های آسایشگاه خودم مداحی می کردم و حیدر هم صدای قشنگی داشت و خیلی خوب ترکی می خواند و برای ترک زبان ها مداحی کرد آن شب آیینه دارهای پنجره قرار بود وقتی که نگهبان های عراقی آمدند به ما خبر بدهند و ما در زندان در این مواقع دو آینه دار داشتیم که یک آینه دار آینه اش را از پنجره بیرون می آورد و از داخل نگاه می کرد و یک آینه دار هم آن ور راهرو بود و قرار بود که وقتی عراقی ها آمدند مداحی قطع شود و هر کسی سر جای خودش بنشیند؛ اما وقتی عراقی آمدند هیچ کدام مداحی را قطع نکردیم و عراقی ها آمدند پشت پنجره من و پشت پنجره حیدر و گفتند ها چقدر اینجا را شما خوب و راحت می بینید و برای حسین می خوانید مگر من نگفتم نباید اینجا از این خبرها باشد.
حسینی پور افزود: هر سال در غروب تاسوعا عراقی ها به ما واکسن ضد عاشورا می زدند و اولین اتفاقی که می افتاد دست ها توان حرکت نداشتند و تا 24 ساعت بچه ها به تب و لرز می افتادند و نمی توانستیم سینه بزنیم به همین دلیل عراقی ها خیالشان راحت بود که بچه ها نمی توانند عزاداری کنند؛ اما آن سال چون در بعدازظهر تاسوعا به کویت حمله کرده و روز عاشورا کویت را گرفته بودند، گفتند کارتان نداریم؛ اما با این حال آن روز تاسوعا که ما مداحی کردیم من و حیدر را بردند بیرون و ما را تنبیه کردند و به هر کدام 70 کابل زدند 50 کابل اول را که من خوردم خیلی درد داشت؛ اما چون کمرم بی حس شده بودم درد کابل های بعدی خیلی مهم نبود در هر حال کابل ها تمام شد و داشتیم می رفتیم که حیدر گفت: سیدی می شود دو تا کابل دیگر هم به ما بزنی که من به حیدر گفتم: حیدر چرا باید دو تا کابل دیگر هم بخوریم که آن فرد کابلها را روی کمر من نزد و یکی را روی سرم زد و جای کابل از بحث محکم زد ورم کرد و یکی را هم به سینه ام کوبید به حیدر گفتم: حالت خوب نیست، چرا گفتی به ما دوباره کابل بزند؛ مگر 70 کابل به ما نزد که حیدر به من گفت تو نمی فهمی و من به حیدر گفتم چه را باید بفهمم وقتی 70 کابل خوردم که حیدر به من گفت: خواستم به یاد شهدای کربلا به خاطر مداحی اربعین مان 72 کابل خورده باشیم و خواستم رند شود. حیدر خلق یود و به من می گویند سید اولاد فاطمه من از حیدر خیلی عقب تر بودم و خیلی خجالت کشیدم و از خودم بدم آمد که من اولاد فاطمه به تکامل حیدر نرسیده بودم.
لازم به ذکر است، در پایان این مراسم که توسط نماینده ولی فقیه در جمعیت هلال احمر لرستان و با حضور دانشجویان، دانشگاهیان و امدادگران و کارکنان جمعیت هلال احمر استان برگزار شد از خانواده های معظم 9 شهید امدادگر لرستان و چهار فرزند شهید شاغل در این سازمان تجلیل شد.