گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»؛ زمانی نه چندان دور، علم مدیریت، انسان را یکی از ارکان توسعه و پیشرفت نگاه می کرد و آن را تحت عنوان نیروی انسانی نام می برد؛ با پیشرفت این علم، نقش انسان در ارتقای هر سازمان و نهاد پر رنگتر شد، تا جایی که "منابع انسانی" جای واژه "نیروی انسانی" را گرفت و حالا رکن اصلی توسعه محسوب می شود.
امروزه توجه به منابع انسانی جوان و کارآمد، دغدغه تمامی کشورها اعم از توسعه یافته، در حال توسعه و حتی جهان سوم است و ماندن در عرصه رقابت بین الملی بدون آن ممکن نیست، اما به اعتقاد همگان، همین فرصت مهم گاهی به یک تهدید بزرگ مبدل می شود.
تهدید از آن جهت که چنانچه یک کشور توان فراهم کردن نیازهای اولیه و اساسی جمعیت خود را نداشته باشد، با بحران اقتصادی و اجتماعی بسیاری روبرو شده و همچنین، اگر کشوری دچار کمبود جمعیت و نیروی انسانی مورد نیاز برای به حرکت درآوردن چرخ های توسعه باشد نیز، با معضلات عدیده ای مواجه خواهد شد.
همین تهدیدات، به ویژه معضل کاهش جمعیت، گاهی از سوی برخی کشورهای پیشرفته به عنوان استراتژی، در کشورهای دیگر مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
ایران نیز به عنوان کشوری در حال توسعه که درهای پیشرفت و تعالی را روبروی خود می بیند نیز از این قاعده مستثنی. نیست و در سال های اخیر بحث سیاست های جمعیتی به موضوعی اساسی برای مدیران کشور تبدیل شده است.
بحث جمعیت و چگونگی مدیریت آن در ایران تقریبا سابقه ای نیم قرنی دارد. در اوایل دهه 50، افزایش درآمد نفت و تزریق پول آن البته بدون برنامه به اقتصاد کشور، آرام آرام رفاه نسبی را به ویژه در شهرهای بزرگ به وجود آورد و همین امر موجب شد تا روند شهرنشینی رشدی شتابان در پیش گیرد، موضوعی که موجب شد تا رشد جمعیت ایران افسارگسیخته شود. این روند پس از انقلاب ادامه یافت، به طوری که دولتمردان را بر آن داشت تا در قانون برنامه اول توسعه، سیاست هایی در زمینه تحدید موالید اتخاذ کنند که بر طبق آن رشد جمعیت از 2/3 درصد در سال 1365 به 3/2 درصد در سال 1390 برسد.
سیاست تحدید موالید کشور به تصویب رسیده بود، به این امید که از طریق اثرگذاری آگاهانه و برنامه ریزی شده از سال 90 به بعد، ایران دستیابی به رشد 9/2 درصدی را برای برنامه بعدی توسعه در پیش بگیرد.
اما نتایج سرشماری سال 1385 کشور، انحراف چشمگیری میان روند تحولات جمعیتی کشور با آنچه در برنامه اول توسعه آمده بود را نشان داد، به طوری که رشد جمعیتی کشور به 62/1 و میزان باروری به 8/1 درصد رسید. این انحرافات از قانون برنامه، ضرورت تجدید نظر در سیاست های جمعیتی کشور را بیش از پیش آشکار کرد، انحرافی که باعث شده بود تنها 18 بچه جانشین 20 نفر والدین شوند، مساله ای که در صورت ادامه، باعث انقراض تدریجی نسل می شد.
بدون شک با توجه به همین آمارها بود که باوجود نظرات برخی منتقدان، مقام معظم رهبری در چند نوبت در بیانات خود نسبت به تغییر سیاست های جمعیتی هشدار دادند. ایشان در بخشی از بیاناتشان فرمودند: من معتقدم که کشور ما با امکاناتی که داریم می تواند صد و پنجاه میلیون نفر جمعیت داشته باشد. من معتقد به کثرت جمعیتم. هر اقدام و تدبیری که می خواهد برای متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از صد و پنجاه میلیون انجام بگیرد."
با اندکی تامل در بیانات معظم له و روند کاهشی جمعیت در کشور طی سال های اخیر و مطالعه در سیاست های کشورهای توسعه یافته و استعمارگر و در راس آن ها آمریکا، می توان به زوایای دیگری از لزوم تغییر در سیاست های جمعیتی کشور پی برد.
در توضیح این مسئله، ابتدا باید به گوشه ای از سیاست های کشور آمریکا در تعامل و تقابلش با سایر کشورها نگاهی بیاندازیم.
نکته حائز اهمیت در این خصوص این است که سیاست های جمعیتی عمدتا براساس جهانی سازی غربی و البته با اهداف سیاسی تنظیم می شود.
طی دهه های گذشته، جمعیت کشورهای سرمایه داری سیر نزولی داشته تا جایی که جمعیت کشورهای غربی از جمله اروپا، آمریکا و کانادا در 2 دهه قبل به 1/12 درصد از جمعیت جهانی رسیده بود و به دلیل فروپاشی خانواده و حاکمیت ارزش های مادی، خودمحوری و لذت طلبی باز هم رو به نزول است.
لذا کشورهای غربی و در راس آن آمریکا، برای ایجاد تعادل جمعیتی به نفع خود و به عنوان یکی از سیاست های استراتژیک در دکترین دفاع ملی و سیاست خارجی، به کاهش رشد جمعیت در کشورهای جهان سوم، به خصوص کشورهای اسلامی پرداختند.
این نکته نیز شایان ذکر است که عمده فعالیت های کنترلی بر این کشورها از طریق صندوق بین المللی پول و آژانس های سازمان ملل متحد، از جمله UNICEF، صندوق جمعیت UNFPA، سازمان بهداشت UNESCO-WHO، سازمان کشاورزی و تغذیه بین المللی فائو FAO صورت می گیرد.
این سیاست ها از آن رو صورت گرفته که آمریکا متوجه شده افزایش سطح تکنولوژی و علم، بویژه در زمینه نظامی در کشورهای دیگر، افزایش جمعیت عامل قطعی موفقیت ملت ها خواهد بود، موضوعی که در چین و هند و پاکستان به صورت عینی قابل لمس است.
به همین دلیل است که دولتمردان امریکایی و غربی، جلوگیری از تمرکز جمعیت زیاد تحت یک حاکمیت سیاسی را ضروری می دانند و معتقدند که باید آنها را به تعدادی از واحدهای کوچک سیاسی تقسیم کرد.
از همین رو، در مورد عامل جمعیت، سیاست هایی خارجی از جمله تبدیل کشورهای پر جمعیت به کم جمعیت و تجزیه آنها، ایجاد فشار یا تشویق بر کشورهای در حال توسعه و اسلامی بر کاهش جمعیت از طریق اعمال نفوذ مستقیم بر مدیران سیاسی، طرح توسعه دمکراسی و آزادی و حقوق بشر بویژه برای زنان و جذب آنها به بازار کار و اشتغال، دخالت های مالی و ارائه خدمات، به نحوی که حتی در شرایط خاص مانند: تحریم، زلزله یا سیل ابزار کنترل جمعیت به وفور در دسترس همگان قرار داشته باشد، تهاجم فرهنگی و تغییر ارزش های جوامع در حال توسعه بویژه مسلمانان، استفاده ابزاری از دین به عنوان مهمترین عامل تاثیر گذار و موفق در اجرای این سیاست ها و استفاده غیر صادقانه از عالمان دین در توجیه تجویز و ترویج سیاست های کنترل جمعیت و... در دستور کار قرار دارد.
در توضیح عامل اخیر، همین بس که در کشورهای مصر، اندونزی و ایران، کنفرانس هایی تحت نظارت آژانس های بین المللی برای جلب حمایت علمای دینی برگزار و متاسفانه با موفقیت هم روبرو شد.
اما به چه علت باید اقدامات و سیاست های خارجی آمریکا را در مورد کاهش رشد جمعیت در ایران را با عینک بدبینی نگریست؟ جواب سوال زمانی مشخص می شود که طبق قول صریح نمایندگان کنگره آمریکا، ایران دشمن اول آنها محسوب می شود و یا طبق اظهارات رسمی و علنی رییس جمهور آمریکا، در جهت خشکاندن ریشه ملت ایران، تمام تلاش خود را مستقیما برای نابودی اسلام، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به کار گرفته اند.
در این میان، اظهار نظر برژینسکی سیاستمدار کهنه کار و مشاور امنیت ملی سابق آمریکا که گفته است: "از فکرکردن به حمله پیشدستانه علیه تاسیسات هسته ای ایران اجتناب کنید و گفتگوها با تهران را حفظ کنید، بالاتر از همه، بازی طولانی مدتی را انجام دهید، چون آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست" نیز بسیار قابل تامل است.
نکته مهم آنکه، طبق سند منتشره از سوی پنتاگون، برنامه های غذایی که از سوی سازمان ملل در کشورهای دیگر اجرا می شود، به عنوان عملیات نظامی ارتش آمریکا معرفی شده، لذا می توان نتیجه گرفت، برنامه هایی که آژانس های سازمان ملل و به تبع آن سازمان یونیسف و صندوق حمایت در جمهوری اسلامی ایران اجرا می کنند، به عنوان عملیات نظامی ارتش آمریکا در کشور ما محسوب می شود.
موضوعی که البته مستلزم بررسی همه جانبه و دقیق از وضعیت فعلی فعالیت های سازمان ملل و یونیسف در ایران است.
تمامی کارشناسان بر لزوم تغییر در سیاست های جمعیتی اتفاق نظر دارند، اگرچه نظرات و راهکارها متفاوت است، اما هدف یکی است.
واقعیت این است که ساختار کلی جمعیت همانند یک اندام واره است و کارایی این اندام واره، نیازمند برقراری نوعی تعادل پویا و تجدیدشونده در همه بخش هاست.
بر همین اساس نیز نمی توان یک وضعیت جمعیتی ثابت و مفروضی را به عنوان یک وضعیت ایده آل در نظر گرفت، زیرا تغییرات جمعیتی، علاوه بر اینکه از پارامترهای جمعیتی ناشی می شود، از بسیاری از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که به مرور زمان در مسیر تحول رخ می دهد نیز، تاثیر می پذیرد.
و نکته آخر اینکه حفظ تعادل پویا، ساختار کلی جمعیت است و برای حفظ آن باید تغییرات جمعیت به طور مداوم مطالعه و دورنمای تحولات جمعیتی ترسیم شود تا در صورتی که این مطالعات، احتمال خارج شدن جمعیت از حالت تعادل را نشان داد، سیاست های جمعیتی لازم اتخاذ و اعمال شود.
منبع: هفته نامه رفسنجان
اين بدبيني نيست. واقع بينيه