به گزارش گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»، نکته مهمی که در بحث تربیت فرزند و عوض شدن مربی به عنوان پیامد تلویزیونی شدن کودکان نباید از نظرها دور بماند آن است که برنامه های تلویزیونی، دست ساز تهیه کننده و کارگردان و نویسنده و ... است.اگر کودک شما در طول روز، ده برنامه تلویزیونی (منظور همه نوع برنامه است) ببیند، باید گفت تحت تربیت چندین نفر قرار گرفته است. برای پذیرش این ادعا باید توجه داشته باشید که:
الف) در روند ساخت یک برنامه، مثلا فیلم کودک، حداقل دو عنصر کاملا تاثیرگذار در روند ساخت برنامه و انتقال پیام آن موثرند. اول نویسنده ی فیلمنامه و دوم کارگردان. بدون تردید نوع نگاه این دو به بایدها و نبایدهای تربیتی در ساخت فیلمشان موثر خواهد بود.
ب) همه برنامه هایی که فرزند شما در طول روز میبیند، یک نویسنده و کارگاردان ندارند. هر برنامه ای به صورت مستقل برای خودش نویسنده و کارگردان جداگانه ای دارد.
ج) نویسنده ها و کارگردان ها فکرهای یکسانی درباره آموزه های تربیتی ندارند. ارزش گذاری مسائل تربیتی از نگاه این ها به شدت متفاوت است. یکی روانشناسی غربی خوانده و بر اساس آن فیلمنامه مینویسد و دیگری اصلا روانشناسی نخوانده و بر اساس یافته های خود برنامه میسازد. یکی هم روانشناسی خوانده و مطالعات دینی هم داشته وآن را در برنامه می آورد. در برخی از برنامه ها هم آشتی کنانی میان سبک مدرن و سبک دینی انجام میشود. یک نفر به عنوان مجری با ساز و اواز بالا و پایین می پرد و یکی هم با لباس روحانیت بچه ها را به خدا دعوت میکند و ... . به هرحال این واقعیت قابل انکار نیست که به تعداد نویسندگان و کارگردانان و تهیه کنندگان، فکر تربیتی وجود دارد؛ البته معمولا ناظری در مسیر تولید و پخش برنامه ها هست که وظیفه اصلی آن است که اجازه ندهد برنامه از خط قرمزها عبور کند؛ ولی دخالت مستقیمی روی روند برنامه و محتوای آن ندارد.
با توجه به این سه نکته به راحتی میتوان نتیجه گرفت که چه بلایی بر سر بچه هایی میآید که با برنامه های تلویزیونی تربیت شده و والدینشان سیاست تربیتی مشحصی برای تربیت آن ها ندارند.
بیاید با هم برنامه های یک کودک تلویزیونی را مرور کنیم:
برنامه اول:
کودک در حال تماشای سریالی است که برای بزرگترها ساخته شده؛ اما به رسم اشتباه بسیاری از خانواده ها، همه با هم سریال های بزرگترها را می بینند. زن و شوهر سریال باهم حرفشان شده و زن صدایش را بالا می برد و مرد عصبانی میشود و می گوید: خفه شو .
کودک به تلویزیون اعتماد دارد. وقتی که پدر ومادر در کنارش نشسته و به سریال نگاه میکنند، اعتماد او بیشتر هم می شود. او فکرنمیکند حرفی که درسریال شنیده، به قدری بد است که نباید از آن استفاده کند. امروز کودک با برادرش حرفش شده. برادر صدایش را بالا میبرد. کودک به او می گوید: ...فه شو .
مادر این حرف را میشنود و به سراغ کودک می آید. تا نگاهش به کودک می افتد، سرش داد میکشد و او را دعوا میکند. کودک به یاد سریال دیشب می افتد. وقتی که آن مرد به همسرش چنین حرفی زد، نه مادر و نه پدر، هیچ واکنشی نشان ندادند.
از نگاه کارگردان، نیازی نیست به بچه هایی که این سریال را تماشا میکنند توجهی شود. پس اگر به جای " ...فه شو" از " ساکت باش" استفاده کنیم، نمیتواند میزان عصبانیت مرد را نشان دهد.
برنامه دوم:
یک برنامه عروسکی است، همسایه برای مهمانی آمده و پدر خانواده هم حسابی به هم ریخته. پدر، همسایه را دوست ندارد و از دیدن او اعصابش به هم می ریزد؛ اما حالا که همسایه آمده، پدر خانواده از دیدن او ابراز خوشحالی میکند. مادر در آشپزخانه مشغول ریختن چای است که پدر به او می پیوندد. در آشپزخانه ناراحتی خود را از آمدن همسایه ابراز میکند. مادر هم چند تا حرف سنگین بار همسایه می کند و پس ازآن به همراه پدر با لبخند و خوشحالی به نزد همسایه می روند.
همه پای تلویزیون می خندند. هیچ کس از اینکه زن و شوهر غیبت کرده، دروغ گفته، و نفاق به خرج داده اند، ناراحت نیست.
برنامه سوم:
کودک برنامه ای را میبیند که یک آقای روحانی به برنامه کودک آمده و دارد درباره اینکه دروغ چه کار بدی است و دروغگو دشمن خداست، حرف میزند.
سازنده برنامه دوم به این توجه نکرده که نمایش این چنینی صفات زشت، قبح زدایی از آن بوده و به نوعی صدور مجوز انجام این کارها برای کودک است. و سازنده برنامه سوم هم حواسش نیست که تماشای فیلم دوم، اثر حرف های این آقای روحانی را به شدت کم می کند.
باید گفت تلویزیون یک ویژگی دیگر دارد که موجب می شود مربی خوبی برای بچه های ما نباشد. تلویزیون خود سر است؛ یعنی تحت مدیریت ما قرار نمی گیرد. حداکثر کاری که ما انجام می دهیم انتخاب برنامه است؛ اما وقتی برنامه را انتخاب کردیم، دیگر نمی توانیم در مسیر برنامه و محتوای آن دخالتی داشته باشیم.