به گزارش خبرنگار اجتماعی «خبرگزاری دانشجو»،داشتم شاخ در میآوردم. من عضو هیچ گروهی در شبکههای اجتماعی نیستم؛ با اینترنت هم سر و کار چندانی ندارم. اهل پیامک بازی هم نیستم. نمیدانم اطلاعات شخصی در مورد عکسهای خصوصیام چه طوری در اختیار فردی غریبه قرار گرفته بود.
این ماجرا از آنجا آغاز شد که جوانی ناشناس به تلفن همراهم زنگ زد. ابراز عشق و علاقه میکرد و میگفت باید با همدیگر قرار ملاقات بگذاریم.
موضوع را خیلی جدی نگرفتم. اما او برایم پیامک ارسال میکرد و اطلاعات دقیقی را در مورد عکسهای شخصی داخل گوشیام میداد و برایم خط و نشان هم میکشید.
خیلی برایم عجیب بود. مادرم را در جریان گذاشتم. مانده بودیم چکار کنیم. هر چه فکر میکردم متوجه نمیشدم این فرد ناشناس چه طوری به مسائل خصوصی زندگیام دست یافته است.
از داییام کمک خواستیم. طبق نقشه قرار ملاقات گذاشتم. باورمان نمیشد چه میبینیم. با مرد جوانی روبرو شدیم که حدود دوهفته قبل برای کارهای نظافتی به خانه ما آمده بود. موضوع را به پلیس اطلاع دادیم. ماموران کلانتری ۲۹ دستگیرش کردند. اعتراف کرد هنگام کار در خانه، گوشیام را برداشته و عکسهایم را برای خودش بلوتوث کرده و....
تازه فهمیدم چه اشتباهی کردهام. وقتی گوشی تلفن بدون رمز ورود را در دسترس فردی غریبه قرار میدهی نباید انتظار دیگری داشته باشی.
البته اشتباه دیگرما این بود که دو مرد ناشناس را بدون هیچشناختی و فقط به اعتماد معرفی یکی از آشنایان به خانهمان راه دادیم. به قول افسر پلیس، افرادی که در شرکتهای خدماتی کار میکنند شناسایی شده و قابل اعتماد هستند. اگر چه به قول پدر بزرگم، آدم باید کلاه خودش را سفت نگه دارد تا سرش بیکلاه نماند.