گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو- اسرین کنعانی؛ وقتی دنیا را فقط در اشعه های کم رنگ نور ببینی، وقتی دنیا را فقط در خلاء ببینی، وقتی دنیا را به جای دیدن لمس کنی، به جای دیدن بشنوی، به جای دیدن حس کنی می توانی به درک جدیدی از زندگی برسی. زندگی را نه آن طور که هست؛ بلکه آن طور که باید باشد می فهمی.
زندگی از دید یک نابینا، نه سیاهی و تاریکی و نه ناامیدی و یاس؛ بلکه لذت بردن از حیاتی ماورائی است، درکی پرمفهوم و معنادار از آن می تراود و درک گستره جهان و عمق آن، شنیدن واژه ها و لمس زندگی با سرانگشتان امکان پذیر است.
مثلث زندگی نابینایان «بو، صدا و لامسه» است؛ نور برایشان هیچ معنایی ندارد، چه فرقی می کند که شب است یا روز است، گویا زمان مفهومش را در صدا به آنها می فهماند. مثلا روزها را با صدای طبیعت و شب ها را با سکوت و آرامشی خاص، برای شان ترجمه می کند. چه فرقی می کند، که برق هست یا نیست، چراغ اتاق شان که همیشه خاموش است، تا حالا دست شان را برای کلید برق دراز نکرده اند، آبشار طلایی آسمان دیگر بماند، ستاره ها هم هیچ..
عصای سفیدشان، گوش هایشان و گاهی اوقات هم دست هایشان، چشم های بیدار آنها هستند که در غیاب چشم هایشان، هادی آنها شده اند، آنها اثبات کرده اند، بدون چشم هم، می شود زندگی کرد؛ آنها مثال نقضی برای مصرع «شنیدن کی بود مانند دیدن» هستند.
امروزه نابینایان بسیاری را میشناسیم که اگر نگوییم بهتر از افراد بینا، لااقل در حد آنها، در تمام عرصههای مختلف علمی و هنری میدرخشند و وجود این افراد است که ثابت کرده نابینا کسی نیست که از نعمت بینایی برخوردار نیست؛ بلکه نابینایی در مفهوم وابستگی و درماندگی است.
شور و نشاط و عشق به زندگی را در روشندلانی میتوان یافت که با وجود نابینایی، صبر و همت و تلاش را شرمنده خود میسازند و با توکل به ذات مقدس حق، سرافرازانه از پلههای ترقی بالا میروند.
یکی از این افراد مظفر صالحی متولد سال 1372 و اهل یکی از روستاهای اطراف بانه است که در خانواده شش نفری با دو خواهر و دو برادر زندگی می کند می گوید: من و یکی از خواهرانم مادرزادی نابینا به دنیا امده ایم.
امروز مظفر صالحی در ترم چهارم رشته علوم تربیتی دانشگاه کردستان مشغول به تحصیل است، با محدودیت دید خود کنار آمده و با اراده قوی توانسته بر توانمندیهای خود تکیه کرده و به سوی موفقیت پل بزند.
وی در مورد مشکلات نابینایان در دانشگاه کردستان می گوید: با توجه به اینکه در حال حاضر حدود 10 دانشجوی نابینا در دانشگاه کردستان مشغول به تحصیل هستیم؛ بنابراین امکانات دانشگاه کردستان نسبت به سایر دانشگاه های استان در وضعیت مطلوبی قرار دارد.
ادامه می دهد: مشکل ما دانشجویان نابینا تهیه منابع درسی بصورت فایل صوتی است، رکوردر درست و حسابی نداریم که بتوانیم مطالب درسی ارائه شده در کلاس را ضبط کنیم و مجبوریم خیلی از منابع صوتی را از تهران تهیه کنیم.
از نحوه برخورد اساتید دانشگاه با دانشجویان نابینا می پرسم گلایه می کند و می گوید: اساتید تعامل خوبی با ما ندارند و بدون توجه به شرایط ما مطالب درسی را ارئه می دهند از اساتیدم خواهش می کنم فقط روی تخته ننویسند و رعایت حال ما را هم بکنند.
به گفته او مشکل اينجاست که ما فکر ميکنيم همه اتفاقات براي مردم است و ما هيچ وقت دچار آنها نخواهيم شد در حالي که تمام داشتههاي اين دنيا قراردادي است و تا اطلاع ثانوي در اختيار ماست، شايد بد نباشد هرکدام از ما لحظهاي فکر کنيم که ما مالک حقيقي هيچ چيز نيستيم و مالک حقيقي فقط خداوند است.
این دانشجوی نابینای دانشگاه کردستان تصریح می کند: تعامل و کمک همکلاسی هایم نیز اصلا خوب نیست فقط یکی از همکلاسی هایم در انجام امورات شخصی مثل امد و رفت به من کمک می کند و بقیه آنها بدون کوچکترین همراهی و کمکی عمل می کنند اما برعکس در خوابگاه هم اتاقی هایم و همچنین دانشجویان دیگر خوابگاه، نهایت همکاری و همراهی و همیاری را با من دارند و می توانم بگویم با وجود دوستان خوبی که در خوابگاه دارم مشکلاتم در حد صفر است.
وی ادامه می دهد: اگر نابینایی بگوید از شرایطی که دارم ناراحت نیستم و اصلا به آن فکر نمیکنم شاید دارد دروغ می گوید، من نیز مانند کل نابینایان گاهی اوقات از این شرایط ناراحت می شوم اما خیلی کم چون کسانی و دوستانی در اطرافم بودند که شرایط را طوری برایم فراهم کرده اند که مشکلی حس نکنم.
وقتی در زندگی افراد نابینا دقت کنید، چه آنهایی که به طور مادرزادی نابینا به دنیا میآیند و چه گروهی که بر اثر یک سانحه یا بیماری بیناییشان را از دست میدهند، آنچه مهم تلقی میشود نگرش این افراد به نوع معلولیتشان است. آنچه میتواند موجب تفاوت زندگی افراد شود، نگرش آنها به شرایط زندگی خودشان است، معلولیت با توجه به اینکه محدودیتهایی را به همراه دارد اما دلیل موجهی برای تعطیل کردن زندگی نیست؛ آنچه افراد را چه معلول و چه غیرمعلول از موفق زندگی کردن باز میدارد، درماندگی آنها برای پذیرش شرایط زندگی فعلیشان است.
مظفر صالحی، دانشجوی نابینای دانشگاه کردستان با بیان اینکه ضعف و محدودیت ما در دیدن نباید دلیلی برای جدايي اطرافیانمان باشد تاکید می کند: هر چند روشنایی چشمانم به حکمت خداوند از من گرفته شده است اما در قبال آن چیزهایی بدست آوردم که قابل تصور نیست، من خیلی ادم مثبت اندیشی هستم، حتی از نفس کشیدن هم لذت میبرم، اطرافیانم و بویژه دوستانم همیشه به این نوع طرز فکرم غبطه می خورند چون همیشه نیمه پر لیوان را می بینم و افکار منفی در من راهی ندارد.
می گوید: من فقط از یک حس محروم هستم و چهار حس دیگر را دارم که میتوانم با تقویت آنها زندگی شخصی خود را به صورت مستقل اداره کنم.
روشندلان اگرچه از نعمت بینایی محروماند و دیده بر این دنیای فانی و زودگذر ندارند اما در دل و جان خود دنیایی دارند با طراوت و بس زیبا که شور و نشاط زندگی را در جویبار احساس آنها میتوان یافت.
روشندلان و روشنضمیران پرتلاش موانع و مشکلات را پشت سر نهادهاند و به موفقیتهای شایانی در عرصههای گوناگون زندگی دست یافتهاند تا به همگان ثابت کنند که خواستن، توانستن است.
نگین رستمی، دانشجوی نابینای دیگر دانشگاه کردستان و حافظ کل قرآن کریم، یکی از این افراد است که با وجود آنکه از یکی از حسهای بزرگ یعنی حس بینایی محروم شده، اما موفقیت را با دیگر حواسش در آغوش گرفته است، موفقیتی که دنیا و آخرت او را تؤامان دربرگرفته است.
نگین رستمی، دانشجوی ترم سوم رشته ادبیات فارسی دانشگاه كردستان است كه به صورت مادرزادی از نعمت دیدن محروم است اما با وجود نابینایی توانسته در كودكی كل قرآن را حفظ كند.
لبخند از صورت گرمش محو نمیشود، با این كه دنیا در برابر دیدگانش سویی ندارد برق نگاهش حرفهای بسیاری در خود نهان كرده. وی گفت: من در روستای ناو از توابع شهرستان مریوان به دنیا آمده ام در خانواده ای 10 نفره شش خواهر و دو برادر كه یكی از خواهرهایم نیز مثل خودم نابینا است.
وی ادامه می دهد: چون در روستا زندگی می كردم مثل سایر هم سن و سالهایم امكان درس خواندن برایم وجود نداشت و از این بابت خیلی غصه می خوردم اما تصمیم گرفتم که دنیای تاریک چشمانم را با نور قرآن روشن كنم.
این دانشجوی روشندل می گوید: پدرم برای جبران مدرسه نرفتنم تصمیم گرفت قرآن را به من بیاموزد؛ اما به دلیل مشغله زیاد پدرم و اینكه حتی یك ضبط صوت نداشتم كه به قران گوش دهم چند سال فرصت را از دست دادم اما بصورت جدی از سال 78 زمانی كه 12 سال سن داشتم شروع به حفظ قران كردم و در كمتر از دو سال و نیم توانستم كل قران را حفظ كنم آن هم فقط و فقط با كمك پدرم.
عرفان سلیمی، اولین دانشجو و فارغ التحصیل نابینای دانشگاه کردستان است که اینگونه خود را معرفی میکند: عرفان سلیمی هستم سال 56 در روستای توریور سنندج در یک خانواده شش نفره به دنیا آمدم دو خواهر و دو برادر که من و یکی از خواهرهایم نابینا هستیم.
از وقتی که به یاد دارد چشمانش بسته بوده و چیزی نمی دیده، مادرزادی نابینا بوده اما دلی دارد که پشت چشم های بسته می تواند دنیا را به قشنگی چشم های باز ببیند.
در حالی که تمامی همسن و سالانم در کلاس اول تحصیل می کردند من به دلیل نابینا بودن اجازه درس خواندن نداشتم، هر چند برای پدر و مادرم و خانواده ام این شرایط سخت بود اما برای اینکه من احساس کمبود نکنم پدرم سریع شرایط و زمینه حفظ قرآن را برایم فراهم کرد و در کمتر از پنج سال با گوش دادن به نوار کاست قرآن را حفظ کردم.
عرفان سلیمی هر چند از نعمت خدادادی بینایی محروم است اما نابینایی برای او پایان راه نبوده واز سال 74 و در سن 18 سالگی شروع به درس خواندن میکند، آن هم بصورت نهضت سوادآموزی. با رفتن به بهزیستی سنندج و زیر نظر چند مربی نابینا در کمتر از شش سال مدرک دیپلم خود را میگیرد.
در سال 81 بعد از اخذ دیپلم با رتبه سه رقمی 736 در کنکور قبول میشود و درس خواندن در رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه کردستان را شروع میکند، اما در دانشگاه کردستان هم شرایط خیلی بر وفق مراد نیست چون اولین دانشجوی نابینای دانشگاه کردستان است و دانشگاه برای یک فرد نابینا هیچ امکاناتی را در نظر نگرفته است.
میگوید خیلی سخت گذشت چون منابع درسی برای من نابینا فراهم نبود و مجبور بودم از دوستان و همکلاسی ها برای ضبط مطالب درسی کمک بگیرم و اینگونه درس بخوانم.
بعد از اخذ کارشناسی بلافاصله ارشد قبول میشود و در سال 88 از پایان نامه خود دفاع میکند.
درباره کتابخانه نابینایان دانشگاه کردستان که خود موسس آن بوده میگوید: بعد از تحصیل فرصت را مناسب دیدم و به فکر تاسیس کتابخانه نابینایان با هدف تامین منابع درسی برای دانشجویان نابینا و ارائه خدمات عمومی به این دانشجویان افتادم, از سال 89 و آرام آرام شروع به این کار کردم و امروز دانشگاه کردستان حدود هفت دانشجوی نابینا دارد و تاسیس این کتابخانه باعث شده که تعدادی از افراد نابینا، دانشگاه کردستان را برای تحصیل انتخاب کنند.
ادامه می دهد: فقط تعداد بسیار محدودی از دانشگاه های کشور امکانات لازم برای دانشجویان نابینا را دارد و امروز خوشحالم که در استان کردستان و در دانشگاه کردستان این امکان فراهم شده است.
میگوید: این کتابخانه از بدو تاسیس تا امروز مانند بچه ای بوده که کم کم رشد کرده و امروز به اینجا رسیده, هم اکنون تمام وقتم درگیر این کتابخانه شده که امیدوارم این کتابخانه به ثمر و جایگاهی که لازم است برسد؛_ تا کنون ۳۰۰۰ عنوان کتاب در قالب کتابهای صوتی و بریل در این کتابخانه جمع آوری کرده ام.
با خود فکر می کنم که حتما حسرت دیدن دنیا و از آن مهم تر دیدن چهره عزیزانشان و حتی خودش بر دلش مانده باشد اما در پاسخ به سوال خبرنگار که دنیای پشت چشمان بسته برای عرفان سلیمی چه رنگی است؟ ایا دنیایی بي رنگ و خاموش است؟ جوابی میدهد که جای بسی تامل دارد، میگوید: خود رنگ مهم نیست معنایی که از رنگ برداشت میشود مهم است، دنیا برای من سیاه و تاریک نیست، به همان اندازه که زندگی برای یک آدم بینا زنده و رنگی است برای یک فرد نابینا نیز می تواند چنین باشد.
در پاسخ به این سوال که آیا زندگی یک نابینا سخت است میگوید: وقتی انسان بینا نمیتواند به ورای بینایی فکر کند نمی تواند آن را تصور کند به عنوان مثال به تصور ما دنیای یک فرد ناشنوا یعنی دنیایی خاموش چون فقط دنیای پر سر و صدا را از طریق گوش دریافت کرده ایم اما در واقع اینطور است چون خداوند منان در همه حال متوجه بندگانش است و اگر بر اثر مصلحت خود نعمتی از بندگانش را میگیرد به جای آن نعمت بزرگتری به او میدهد .
عرفان سلیمی در سال 87 با یکی از دانشجویان دانشگاه پیام نور سنندج که او هم نابینا است ازدواج میکند و امروز ثمره این ازدواج احسان پسر شش سالشان است که در صحت و سلامت کامل در کنار پدر و مادر نابینای خود روزگار میگذراند، همسر سلیمی در تلفنخانه اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی مشغول به کار است.
در کنار این دانشجویان نابینا جمعی از دانشجویان بینا دانشگاه کردستان در قالب کانونی دور هم جمع شده اند برای کمک و همراهی دوستانشان که شرایط سخت درس خواندن و رفت و امد در دانشگاه را برای این دانشجویان نابینا راحت تر کنند جزییات بیشتر را از دبیر این کانون می شنویم:
هتاو محمدی، دانشجوی ترم هشت رشته مهندسی برق و دبیر کانون نابینایان «سوما» دانشگاه کردستان می گوید: کانون سوما سال گذشته با هدف کمک به دانشجویان نابینا و کم بینادانشگاه و به پیشنهاد حجت الاسلام صفی زاده، معاون فرهنگی دانشگاه کردستان تشکیل شد.
محمدی با اشاره به اینکه دانشجویان نابینا و کمبینا اعضای اصلی و دانشجویان بینا نیز اعضای همراه این کانون را تشکیل میدهند گفت: کانون سوما دانشگاه کردستان از ترم گذشته فعالیت خود را شروع کرده است و در حال حاضر دارای 48 عضو است که این اعضا شامل دانشجویان بینا و نابینا دانشگاه است.
ادامه می دهد: سوما یک اسم کُردی به معنای روشنایی چشم است که این اسم با پیشنهاد یکی از دانشجویان نابینا انتخاب شد.
دبیر کانون نابینایان «سوما» دانشگاه کردستان گفت: در حال حاضر در این کانون هفت نفر عضو شورای این کانون هستند که از این تعداد سه نفر شامل دانشجویان نابینای دانشگاه کردستان است.
وی تصریح کرد:درس خواندن، جزوه نوشتن و یادداشتبرداری از سخنان استاد برای روشندلان دانشجو هم سختیهای خودش را دارد، اما متولیان این کانون سعی دارند دانشجویان روشندلشان را تنها نمیگذارند.
محمدی یادآور شد: دانشجویان روشندلی که با این کانون در ارتباطند کتاب یا جزوه درسی خود را میآورند و در این مرحله نوبت همدل کتابخوان است که وارد عمل شود، او قبول میکند از روی کتاب یا جزوه درسی آرام و شمرده بخواند تا مطالب پس از ضبط روی سیدی یا نوار کاست به دانشجو تحویل داده شود,به این ترتیب دانشجوی روشندل هم میتواند پا به پای سایر دانشجوها پیش برود.
به گفته دبیر کانون نابینایان «سوما» دانشگاه کردستان از فعالیتهای دیگر این کانون میتوان به تامین کتابهای درسی نابینایان که به خط بریل موجود است و یا تبدیل آنها به فایل صوتی به کمک مراکز مربوطه و همراهی دانشجویان بینای این کانون به عنوان منشی امتحانات برای دانشجویان نابینا و نوشتن کتاب داستان های کوتاه به خط بریل برای دانش اموزان مدرسه نابینایان توکل سنندج را می توان نام برد.
این دانشجوی توانمند افزود: از فعالیتهای دیگر این کانون نیز میتوان به تامین کتابهای درسی نابینایان که به خط بریل موجود است و یا تبدیل آنها به فایل صوتی به کمک مراکز مربوطه و همراهی دانشجویان بینای این کانون به عنوان منشی امتحانات برای دانشجویان نابینا اشاره کرد؛
وی به تلاش های خود و دوستانش در جهت برداشتن گوشه ای از مشکلات این دانشجویان نابینا اشاره می کند و گفت: با توجه به اینکه برای پیشبرد کارها و فعالیت های این کانون لازم است دانشجویان بینا هم در این کانون عضو باشند، من و تعدادی از دوستان فقط با هدف کمک و همراهی این قشر وارد این کانون شده ایم.
دبیر کانون نابینایان «سوما» دانشگاه کردستان گرچه چشمهایشان زیبایی ظاهری را نمیبیند، اما زیبایی باطنی را در تاریکی دنیای بیرنگشان با ذوق بسیار لمس میکنند و بیاعتنا به همه مشکلات و محدودیتها، زندگی را به امید فردایی روشن در آغوش می گیرند.
وی ضمن تشکر از معاونت فرهنگی دانشگاه کردستان گفت: از مسئولین دانشگاه کردستان درخواست دارم با توجه به اینکه هر ترم یکسری دانشجو را به عنوان کار دانشجویی جذب می کند یکی دو نفر را نیز برای همراهی دانشجویان نابینا کنند که این دانشجویان در دانشگاه سرکلاس و خوابگاه بتوانند راحت تر کارهای روزانه خود را انجام دهند.
چشم های باز؛ گاهی اوقات فقط اسراف است,بسیار دیده ایم آدم هایی با چشم هایی باز که در چاله چوله افتاده اند, انسان های بینای زیادی را دیده ایم که قدرت درک زیبایی را نداشته اند, دیده ایم نابینایی که می گوید: “چقدر زیباست”, درک زیبایی ها و قشنگی ها دل می خواهد، احساس می خواهد، نه چشم هایی به ظاهر باز…
يک لحظه چشم هايت را ببنداين جمله را زياد شنيدهايم؛ وقتي قرار است سورپرايز شويم اما دل توي دلمان نيست که هرچه زودتر چشمهايمان را باز کنيم و از دنياي تاريک پشت پلکهايمان خلاص شويم و ببينيم آن بيرون چه خبر است, آن سوي دوربين زيبايي که خدا در وجودمان روشن کرده.
تصورش را بکنيد که يکبار چشمهايتان را ببنديد و بعد... خدا يادش برود که دوربين را روشن کند, تاريکي مطلق... نابينايي!
چه کسي تضمين داده که هميشه روشن و پر فروغ باشد چشمانمان؟ آيا ما واقعا مالک چشمهايمان هستيم؟ تا حالا که باز بوده و بينا چه چيزهايي با چشمهايمان ديدهايم؟ آيا تجليات خداوند را در وجود بندگانش ديدهايم يا عيب جويي کردهايم از ديگران با نگاهمان؟ کوتاهي قد و چاقي و عدم تناسب آدمها را ديدهايم و به آنها نمره دادهايم. قضاوتشان کردهايم با نگاهمان! آدمها را با هم مقايسه کردهايم و از نگاه خودمان آنها را توصيف و تفسير کردهايم, آيا واقعا چشمهاي ما براي ديدن ايرادهاي ديگران خلق شده؟
آيا ديدهايم آنچه را بايد ببينيم؟
تمام اينها شايد يک لحظه هم از ذهنمان نگذرد تا اينکه يک نابينا را ببينيم. اين نام را ما براي او انتخاب کردهايم, ما که ادعاي بينايي داريم. نابينا!!!
اما آيا او واقعا نميبيند؟ آيا او تجليات خدا را درک نميکند؟ اگر از دنياي رنگها دور است آيا به دنياي رنگي ادراک نزديک نيست؟
دنياي بچههاي نابينا دنياي متفاوتي است, دنيايي پر از تصور اگر زندگي را از يک زاويه جديد نگاه کنيم ميبينيم که خيلي از آدمها در داستان زندگي پذيرفتهاند نقشهايي را بر عهده بگيرند که هرکدام از ما از تصورش هم بيم داريم. اينجاست که حافظ ميگويد«آسمان بار امانت نتوانست کشيد، قرعه فال به نام من ديوانه زدند». بسياري از آدمها قبول کردهاند قصه زندگيشان در تاريکي رقم بخورد و ما نام نابينا را به آنها دادهايم. افرادي که از جهاتي مديونشان هستيم. چون ما را با دنيايي خارج از دنياي خودمان آشنا کردند. خارج از دنياي نورها و رنگها! دنياي تاريکي. دنيايي که فقط و فقط يک نابينا ميتواند آن را درک کند و خودش را با آن شرايط وفق دهد. دنيايي که شبيه هيچ رنگي نيست. دنياي مطلق که در نهايت تاريکياش فروغي بر چشم دل مينشيند که فقط يک رنگ در آن جريان دارد... رنگ خدا!
تلاش برای کاویدن زندگی نابینایان نقبی به درون خود ماست برای سرک کشیدن به هزار توی وجودمان و درک گوشه ای از معمای هستی و چرایی زندگی.
گر نباشد چشم ظاهر عیب نیست در نبود چشم دل باید گریست...