دبیر کل اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل معتقد است علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در این چند سال خیلی از ظرفیت های سیاسی خود را خصوصا در فضای رسمی و یا در سطح حاکمیت برای پیشبرد اهداف روحانی سوزانده است.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ ریاست علی لاریجانی بر مجلس شورای اسلامی، اوایل خردادماه وارد سال دوازدهم خود شد. لاریجانی با انتخاب نمایندگام مجلس دهم، چهارمین سال ریاست خود بر این مجلس و دوازدهمین سال ریاستش بر پارلمان جمهوری اسلامی ایران را جشن گرفت. چیزی که او را به تنهایی در صدر جدول طولانیترین زمان ریاست بر قوا در جمهوری اسلامی نشاند. لاریجانی از سال ۸۶ تا امروز، دوران پر فراز و نشیبی را در مجلس سپری کرده. گاهی محبوب انقلابیون بوده و گاهی از غربگرایان دلبری کرده و در تمام این سالها توانسته خودش را از طوفان تغییرات نجات دهد و تنها سیاستمداری باشد که پس از ۱۲ سال، همچنان ریاستش بر مجلس را حفظ کند.
به همین بهانه، میزبان نمایندگان تشکلهای دانشجویی بودیم تا از «راز لاریجانی» بگویند و عملکردش در تمام این سالها را به نقد بکشند. مهمان دوم ما در این پرونده، پیام مرادی دبیر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل بود که نظراتش درباره رئیس مجلس را در ادامه میخوانید.
خبرگزاری دانشجو: سهم آقای لاریجانی ازتحولات سیاسی و اجتماعی کشور در این 12 سال چه قدر بوده و چه میزان میتوان او را در پیروزی ها موثر و در ناکامی ها مقصر دانست؟ من فکر می کنم نباید این 12 سال آقای لاریجانی را مثل هم دید. واقعیت این است که روی کار آمدن لاریجانی خود یک ماجرای خیلی جالبی است چرا که در مجلس هشتم با نفوذی که احمدی نژاد در جریانات اصولگرایی داشت عامل روی کار آمدن لاریجانی بود اما از یک زمان به بعد مخالفت لاریجانی با احمدی نژاد و بعد همراهی او با روحانی و در مرحله آخر هم انفعال هر دو جریان سیاسی به عامل ماندگاری لاریجانی تبدیل شد و او توانست در دوره های مختلف با سیاست ورزی خاص خود، خود را در این فضا نگاه دارد.
سوالی که در ذهن بنده وجود دارد این است که لاریجانی در این 12 سال چه کرده و اگر به جای او حدادعادل، حاجی بابایی و یا عارف بر مسند ریاست مجلس قرار می گرفتند چه تغییری در فضای سیاسی کشور رقم می خورد؟ لاریجانی در طول این 12 سال ایده ای را در ایران پیاده کرد که این ایده طی 6 سال اخیر به بلوغ سیاسی رسیده و در بالاترین سطح اجرا شده است با این وجود باید 12 سال حضور آقای لاریجانی در مجلس را در دوران ریاست جمهوری روحانی دید چون بنده تمایزی از نظر سیاسی و نظرگاه های گفتمانی بین آقای لاریجانی و روحانی نه امروز و نه در سال 86 و 18 تیر 78 و قبل از آن ندیده ام و نمی بینم.
مثلا آن زمانی که لاریجانی کنفرانس برلین را در صدا و سیما پوشش داد همین آقای روحانی هم سخنران 23 تیر 78 بود و اینجا همگرایی بین لاریجانی و روحانی را می بینیم و جلوتر هم که می آییم این اشتراک خیلی خود را نشان می دهد؛ این جریان بعد از انقلاب با شعار عقلانیت تلاش کردند انگاره های انقلابی را دائما کم رنگ کنند به گونه ای که هر وقت با آنها صحبت می کنیم و از آنها راهکار برای مشکلات کشور می خواهیم می گویند عقلانیت ایجاب می کند که میزانی از محافظه کاری و میزانی از تقلیل گرایی در ارزش ها را لحاظ کنیم. سردمدار چنین ایده ای در ایران خصوصا از دوران بعد از دوم خرداد آقای هاشمی رفسنجانی است.
در این 12 سال کاری که لاریجانی انجام داد این بود که به خوبی توانست ظرفیت مجلس را در راستای ایده هایی که داشت تجمیع کند و این خیلی مهم بود و یک توانمندی و مهارت است. در هر حال مجلس یک مجموعه 290 نفری است که نیازمند برنامه ریزی، شناخت دقیق و نگاه بلند مدت است لذا کاری را که لاریجانی در این مدت 12 سال انجام داد این بود که متناسب با شرایط سیاسی خود را هماهنگ می کرد؛ کما اینکه در برهه ای حداکثر استفاده را از احمدی نژاد کرد تا جریانات اصولگرایی را قانع کند از او حمایت کنند. در هر حال شاید امسال آقای حدادعادل به هیچ وجه با این مسئله موافق نبودند به گونه ای که سکوت تاریخی او برای اعلام نارضایتی نسبت به ریاست لاریجانی در تاریخ ماند.
زمانی که در مجلس شکاف بین اصولگرایان و احمدی نژاد به وجود آمد و دولت دهم نیز از لحاظ عملکردی با مشکل مواجه شد این بار شرایط تغییر و لاریجانی خود رادر قطبیت با احمدی نژاد تعریف کرد و فضای مجلس را هم در این جهت قرار می دهد. در هر حال اولین نکته این است که اگر می خواهیم عملکرد لاریجانی را بررسی کنیم باید مهارت بالای او در جهت دادن به تصمیمات کل مجلس و اکثریت غالب مجلس را ببینیم چون او در طول این 12 سال با تغییر رویکرد و هر بار با لحاظ کردن شرایط اجتماعی و سیاسی هر دوره این کار را انجام می دهد.
یکی دیگر از شاخصه های مهم لاریجانی این است که او علاوه بر اینکه تلاش کرده تا از لحاظ سیاسی خود را لولاء دو جریان سیاسی قالب در کشور تعریف کند تلاش کرده خود را لولاء بین فضای رسمی و غیر رسمی هم نشان دهد و این نیز خیلی مهم است چون بالاخره یک نفر به عنوان رئیس مجلس هم از یک سو با نهادهای حاکمیت و فضای رسمی سیاست مواجه است و از سوی دیگر هم از فضای اجتماعی اثر می پذیرد. مثلا زمانی که در سال 92 گفتمان سیاسی کشور تغییر کرد مهم است که آقای لاریجانی خود را در چه جبهه ای تعریف کند چون هم باید وارد مجلس شود و هم باید به نحوی عمل کند که نمایندگان ریاست او را بپذیرند و این به فضای غیررسمی سیاست و فضای اجتماعی مرتبط است.
به نظر بنده گل کار آقای لاریجانی این است که حداکثر ظرفیت خود را فدای این 6 سال دولت روحانی و ایده مرکزی دولت مبنی بر رفع مشکلات کشور با همگرایی با غرب کرد. او تمام ظرفیت مجلس را در این جهت قرار داد و از آن بهره برداری کرد. مثلا ما در برجام نقش مخرب لاریجانی را دیدیم. در هر حال وقتی که ما کلمه برجام را به کار می بریم اتفاقی که در مجلس افتاد اتفاق تاریخی و کم نظیری است به گونه ای که شاهد بودیم یک کمیسیون عریض و طویل را درست کردند و مذاکرات این کمیسیون ماه ها از صدا و سیما پخش شد ولی کلیت مجلس به حرف کمیسیون خود بی اعتنایی کرد و این اتفاق کوچکی نیست.
سوال این است که چرا ظرفیت مجلس پای کار ایده دولت آمده و نه ایده های موازی؟ ببینید مثلا در مواجهه با تحریم ها یک راهکار این بود که با برجام این تحریم ها رفع می شود اما آقای لاریجانی در مجلس 20 دقیقه ای در مورد برجام رای گیری کرند و اجازه صحبت کردن هم به نمایندگان نداد.
یک راهکار دیگر هم برای مقابله با تحریم ها این است که مثلا در ارتباط با تحریم های نفتی باید از خام فروشی به فرآورده فروشی برسیم با این وجود طرح تنفس خوراک هنوز در راهروهای توی در توی مجلس گم است و اصلا کسی سراغ این طرح نمی رود که بخواهد آن را تصویب کند و این نکته ای است که بنده فکر می کنم خیلی متاثر از کار آقای لاریجانی است.
در هر حال اگر این رویکرد آقای لاریجانی نبود ما خیلی از هزینه ها را پرداخت نمی کردیم و کمتر آسیب می دیدیم. ما بعد از برجام خیلی فرصت داشتیم به سمت فرآورده فروشی، پیمان های پولی دوجانبه، اصلاح نظام بانکی و به سمت این برویم که بازار ارز را از سفته بازی و از اینکه قیمت ارز در خیابان تعیین شود نجات دهیم. با این وجود مجلس چه اقدامی برای اصلاح این موارد انجام داده است آیا نه 20 دقیقه ای بلکه 20 ماهه طرحی در رابطه با این موارد ارائه کرده است؟ اصلا خبری نیست؛ لذا فکر می کنم امروز فضا به سمتی رفته که آقای لاریجانی باید خود را پاسخگو بداند.
بنده آقای روحانی را پایان سیاست ورزی لاریجانی می بینم؛ چرا که او هیچ افقی فراتر از دولت روحانی ندارد و اگر تمام ادعاها و کارکردهای آقای روحانی را هم تجمیع کنیم پایان کارکردها و توانمندی های لاریجانی است. با این وجود لاریجانی حتی یک کلمه فراتر از روحانی نیست و این واقعیت امروز کشور ماست.
واقعیت این است که لاریجانی در این چند سال خیلی از ظرفیت های سیاسی خود را خصوصا در فضای رسمی و یا در سطح حاکمیت برای پیشبرد اهداف روحانی سوزانده است؛ بالاخره آقای لاریجانی یک زمانی رسما اعلام کرد رهبر انقلاب با برجام موافق هستند اما دیدیم که رهبری همین اواخر در این رابطه چه گفتند. در هر حال این رویکرد ظرفیت رئیس مجلس را در فضای رسمی محدود کرده و نسبت حاکمیت با او دیگر نسبت 12 سال پیش نیست به گونه ای که می توان گفت این ظرفیت دیگر سوخته و از نظر سیاسی قابل بازآفرینی نیست.
خبرگزاری دانشجو: عملکرد آقای لاریجانی را در جریان فتنه 88 چگونه ارزیابی میکنید؟ اینکه کسی ادعا کند لاریجانی در شکل گیری فتنه نقش آفرینی فعال داشته یک بحث است و اینکه ما یک انتظاری از لاریجانی و عموم نخبگان سیاسی در جهت اینکه یک نقش آفرینی فعال برای مقابله با فتنه داشته باشند بحث دیگری است.
بنده در ارتباط با بخش نخست اطلاعی ندارم که بخواهم مئعی شوم که لاریجانی در شکل گیری فتنه نقش فعال داشته اما در ارتباط با بخش دوم که در تاریخ ثبت شده باید گفت تا زمانی که فضا روشن نشد و رهبر انقلاب صراحتا در رابطه با این اتفاق موضع نگرفتند هیچ نقش آفرینی فعالی را از لاریجانی سراغ نداریم و این موضوع در تاریخ ثبت نشده که او فعالانه در مقابل جریان فتنه ایستاده باشد.
فتنه 88 هشت ماه کشور را به آشوب کشاند و تبعات اقتصادی داشت حتی تا پیش از فتنه 88 مذاکرات هسته ای با کشورهای اروپایی در حال انجام بود و آنها چون در موضع انفعال قرار داشتند حاضر بودند به ما امتیازاتی بدهند ولی فتنه امکان اعمال فشار بیشتر به جمهوری اسلامی را برای آنها فراهم کرد به همین دلیل اروپایی ها تا ماه ها مذاکرات را تعطیل کردند با این وجود سوال این است که چرا اروپاییها مذاکرات را تعطیل کردند و اگر علت تعطیل شدن مذاکرات فتنه نبوده پس چه بوده در هر حال اگر علت فتنه بوده چرا ما با چنین پدیده کلانی که می توانست کشور را تحت الشعاع قرار دهد ریاکارانه و منفعلانه برخورد کردیم.
در هر حال انتظار این بود که آقای لاریجانی نسبت به فتنه فعالانه برخورد می کرد اما ما هیچ برخورد فعالانه ای تا پیش از اینکه فضای حاکمیت و رهبر انقلاب قاطعانه در مقابل فتنه بایستند و موضع بگیرند و بعد فضای اجتماعی در مقابل آن بسیج شود از جانب لاریجانی سراغ نداریم و این نه تنها اتفاق کوچکی نیست بلکه از لحاظ سیاسی یک خطا و تخلف محسوب می شود.
سوال بنده این است که اگر فتنه دیگری در کشور رقم بخورد لاریجانی چه موضعی می گیرد؟ با این کارنامه ای که ما از لاریجانی سراغ داریم این مسئله یک مقداری جای نگرانی است و مردم باید روی این مسئله فکر کنند چون او در فتنه 88 که می توانست امنیت کشور را به هم بریزد، گسل های قومیتی را تحریک کند، یکپارچگی ایران را به خطر بیندازد و اتفاقی را که در سوریه رخ داد را در ایران هم رقم بزند نقش خود را ایفا نکرد. با این توصیف آیا کسی که حاضر نشده در چنین موقعیت های بسیار مهم که بود و نبود ایران در میان بوده نقش خود را به درستی ایفاء کند مناسب قرار گرفتن در جایگاه مهم ریاست مجلس است.
خبرگزاری دانشجو: سهم لاریجانی را در پیروزی های روحانی در دو انتخابات سال 92 و 96 چه قدر می دانید؟ در جریان برگزاری این انتخابات ها آن قدر عناصر اثرگذارتر و کلیدی تر در فضای اجتماعی و سیاسی وجود داشته که اگر آقای لاریجانی هم نقشی در پیروزی روحانی داشته این نقش تحت الشعاع آن عناصر اثرگذارتر بوده است. در هر حال نقش آفرینی چه آقای خاتمی و هاشمی و چه گرههای سیاسی مختلف آنقدر پررنگ بوده که امثال آقای لاریجانی زیر سایه آنها دیده می شوند ولی بنده نقش آقای لاریجانی را در تداوم دولت روحانی می بینم چون او بیشتر عملیاتی شدن ایده های روحانی و قرار گرفتن این ایده ها در چارچوب قانونی کشور را فراهم و ظرفیت مجلس را برای روحانی هزینه کرد. به همین دلیل است که بنده معتقدم پایان آقای روحانی پایان آقای لاریجانی است و مردم باید بدانند که هیچ انتظاری فراتر از روحانی را نمی توانند از کسی مثل لاریجانی داشته باشند.
لاریجانی در جایگاه ریاست مجلس روی تصمیمات گروه های سیاسی اثر داشته مثلا اگر خیلی از جریانات سیاسی اصلاح طلب پذیرفتند آقای روحانی در ساختار سیاسی کشور بهتر جا می افتد و همراهی بیشتری با او وجود دارد عامل شکل گیری این تحلیل لاریجانی بود.
تحلیل اصلاح طلبان این است که روحانی باید یک کانال در حاکمیت داشته باشد و این کانال از نگاه آنها امثال لاریجانی هستند و شاید در یک دوره ای هم با همین تحلیل به آقای هاشمی به عنوان یک کانال در حاکمیت نگاه می کردند.
خبرگزاری دانشجو: احتمالا لاریجانی در سال آینده نه در مجلس حضور داشته باشد و نه در قامت ریاست مجلس ظاهر شود و از طرفی خیلی ها معتقدند ممکن است او کاندیدای ریاست جمهوری سال 1400 باشد. مستقل از این گمانه زنی ها شما آینده سیاسی لاریجانی را چگونه می بینید؟
لاریجانی 12 سال رئیس مجلس بوده با این وجود طبیعی است که او می خواهد خودش را در سطح کلان سیاست حفظ کند و در عرصه قدرت بماند. اگر بنده بخواهم با همان نظرگاههای آقای لاریجانی به جای او تصمیم بگیرم سوال این است که آیا او این امکان را دارد تا در کرسی ریاست مجلس باقی بماند یا خیر؟ معتقدم برای پاسخ به این سوال ابتدا باید به این سوال پاسخ بدهیم که چرا آقای لاریجانی با وجود اینکه فضای اجتماعی و سیاسی در این 12 سال خیلی تغییر کرده بود توانست رئیس مجلس باقی ماند و خود را باشرایط دو گفتمان عدالت و گفتمان آزادی و عدالت و با دو گروه سیاسی متضاد وفق بدهد؟ رمز ماندگاری لاریجانی در جایگاه ریاست مجلس در یک عبارت خلاصه می شود و ان هم ضعف ساختار سیاسی کشور است. یکی از شاخصه های این ضعف سیاسی کم رنگ شدن مبنا گرایی است یعنی گروه های سیاسی در طول این 10 تا 12 سال اخیر به شدت به سمت عملگرایی حرکت کردند و در مقابل شاخصه مهم انقلابی بودن یعنی مبناگرایی کم رنگ شده است.
شاخصه دوم، شفاف نبودن صورت بندی سیاسی کشور است به گونه ای که اصلا معلوم نیست در فضای سیاسی کشور چه خبر است و چه کسی قرار است پاسخگو باشد. در یک ساختار سیاسی مترقی هر جریان وگروه سیاسی دارای یک شناسنامه و برند است که آن را وارد عرصه سیاسی کرده و یک مانیفست و اصول برای کار خود ارائه می دهد و می گوید من به اینها معتقدم و می خواهم چنین کارهایی انجام دهم و برای عملیاتی کردن این ایده ها نیز این آدم ها را دارم. در چنین شرایطی وقتی مردم به این جریان اعتماد می کنند و نامزدهای آنها بر کرسی های مجلس می نشینند آن وقت فضای اجتماعی آنها را پاسخگو می داند و یقه آنها را می گیرد و می گوید شما ادعا کرده اید که می خواهید فلان ایده را با چه آدم هایی عملیاتی کنید اما آدم های شما نتوانستند این ایده ها را عملیاتی کنند.
متاسفانه در فضای سیاسی کشور چنین وضعیتی حاکم نیست؛ بنابراین اتفاقی که می افتد این است که مثلا در جریان اصولگرایی لیست با 30 نامزد بسته می شود اما این 30 نفر نه تنها یک ایده واحد برای حل مشکلات ندارند بلکه بعضا ایده های متضاد و متناقض با هم نیز دارند اما صرفا به جهت صبغه سیاسی و همگرایی در یک سری از موضوعات در کنار هم قرار گرفته اند. در هر حال وقتی که این افراد وارد مجلس می شوند اتحاد بین آنها از بین می رود و تبدیل به حداکثر میزان تکثر می شود و هر کس براساس منافع خود عمل می کند پس نباید هیچ کسی را هم پاسخگو بدانیم؛ بنابراین مشخص است که در این فضا لاریجانی و امثال لاریجانی رشد می کنند. در هر حال ماجرای شفاف نبودن صورت بندی سیاسی و پاسخگو نبودن باید یک جا در جمهوری اسلامی حل شود.
قبل از انتخابات سال 94 خیلی از اصولگرایان ساده اندیش ادعا می کردند که لاریجانی بزرگترین بازنده انتخابات سال 94 است و علت این ادعای آنها هم این بود که می گفتند اگر اصولگراها رای بیاورند ریاست مجلس با آقای حداد و امثالهم خواهد بود اما اگر اصلاح طلبان رای بیاورند ریاست به دست عارف خواهد بود اما برعکس برنده انتخابات آقای لاریجانی بود چون جمعی از نمایندگان عملگرایی که در این سال ها منافع و اشتراکات سیاسی با لاریجانی پیدا کرده بودند با اعمال نفوذ او در تهران و شهرستان ها وارد لیست اصلاح طلبان شدند و در نتیجه لاریجانی یک بدنه 60 تا 70 نفری در مجلس پیدا کرد و چون دو طیف اصلاح طلبان و اصولگرایان برای انتخاب نماینده ای امکان و نقطه اشتراکی با هم نداشتند؛ لذا لاریجانی دوباره به لولای این دو جریان تبدیل شد و با جمعیت 60 تا 70 نفری خود هر وقت دلش می خواهد با نظرات فراکسیون اصولگرایان و هر وقت هم دلش می خواهد با نظرات فراکسیون اصلاح طلبان همراهی می کند با این وجود لاریجانی به برنده بزرگ انتخابات تبدیل شد.
اما سوال این است که آیا نمی شد آنچه را که در مجلس اتفاق افتاد متوقف کرد؟ چرا می شد و ما در آن ایام به همین آقایانی که فکر می کنند در فضای سیاسی کشور خیلی تجربه دارند گفتیم با توجه به فضای سیاسی و اجتماعی موجود نباید خیلی از نامزدها در تهران کاندیدا شوند و باید به شهرستانها بروند به همین دلیل ما لیست 25+5 را پیشنهاد دادیم چون به این صورت 25 نفراز ظرفیت های بزرگ جریان اصولگرایی می توانستند وارد مجلس شوند ولی این کار را نکردند.
سوالی که در ذهن بنده وجود دارد این است که در ادامه چه اتفاقی می افتد؟ آقای لاریجانی خودش می داند که به احتمال زیاد قادر به حفظ کرسی ریاست مجلس نیست؛ چرا که جریان اصلاحات به دلیل ضعف روحانی می خواهد بین خود و دولت فاصله گذاری داشته باشد؛ بنابراین احتمال اینکه اصلاح طلبان دوباره بخواهند دستورات لاریجانی و روحانی را بپذیرند خیلی کمرنگ است و بنده حدس می زنم که حتی آنها در بحث لیست دادن هم احتیاط کنند و احتمالا ممکن است در شهرستان های بزرگ مثل تهران لیست ندهند. در هر حال امروز اصلاح طلبان اقبال گذشته را ندارند و بدنه آنها دچار سرخوردگی است با این وجود لاریجانی احتمالا دیگر نمی تواند از این ظرفیت در راستای ماندن خودش استفاده کند.
در مورد اصولگرایان نیز که به عنوان نقطه اصلاح طلبان شناخته می شوند می توان گفت این جریان چند ماهی است که خود را در نقطه قوت می بیند و این معنایش این است که برخی از لیدرها و شخصیت های با نفوذ آنها وارد مجلس خواهند شد و اگر قرار باشد این شخصیت ها وارد مجلس شوند آقای لاریجانی مزیتی برای جریان اصولگرایی ندارد. سال گذشته که حاجی بابایی کاندیدای ریاست جمهوری شد و او 57 رای آورد آراء لاریجانی از عارف کمتر شد. در هر تحلیل بنده این است که حفظ کرسی ریاست جمهوری برای لاریجانی خیلی سخت تر از 12 سال گذشته است.
سوال دیگری که باید به آن پاسخ داد این است که اگر لاریجانی رئیس مجلس نشود احتمالا در آینده چه کاری خواهد کرد؟ احتمالا اگر قرار نباشد او کرسی ریاست مجلس را به دست بیاورد به احتمال خیلی زیاد در ماندن در مجلس هم تجدید نظر خواهد کرد و نیم نگاهی به انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 خواهد داشت؛ بنابراین سوال دیگری که پیش می آید این است که لاریحانی با این وضعیتی که روحانی دارد براساس چه ظرفیت و چه تحلیلی خود را در جایگاه ریاست جمهوری و اینکه می تواند در انتخابات برنده شود، تصور می کند؟ بنده فکر می کنم بخش زیادی از این تحلیل به خاطر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شکل گرفته است در واقع این جریان کار خود را با عنوان خط تفکیک جریان لیبرالیسم از امپریالیسم شروع کرد و تحلیل آنها هم این است که به دلیل فشار روانی ترامپ یک تلاطم اقتصادی اتفاق افتاده و مردم ناراضی هستند با این وجود ما باید دائما ترامپ را بزرگ کرده و برحماقت های او تاکید کنیم و منتظر این باشیم که رئیس جمهور آمریکا در انتخابات سال 2020 از جناح دیگری انتخاب شود. تحلیل این جریان این است که اگر افرادی مانند سندرز و بایدن که از شاخه خانم کلینتون و اوباما هستند در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیروز شوند آنها می توانند این موضوع را تبلیغ کنند که ما یک امپریالیسم را کنار گذاشتیم و یک لیبرالیسم را آوردیم و حالا وقت این رسیده که با رئیس جمهور جدید آمریکا مذاکره کنیم و چون این انتخابات به زمان انتخابات رئیس جمهوری 1400 ایران نزدیک است همین مسئله امکان سیاست ورزی در این انتخابات را به لاریجانی می دهد.
عامل دیگری که به لاریجانی امکان سیاست ورزی می دهد بحث آزادی های سیاسی و اجتماعی است؛ البته او عوامل محدودیت زای زیادی هم پیش روی خود دارد چون اولا معمولا نیست که جامعه به انتخابات 2020 امریکا حتی اگر باب میل امثال آقای روحانی هم باشد چه واکنشی نشان می دهد و اصلا معلوم نیست که آیا این انتخابات اثری در فضای اقتصادی ما می گذارد و از طرفی اصلا نتیجه آن انتخابات معلوم نیست. در هر حال 6 سال کارنامه آقای روحانی بزرگترین محدودیت سیاست ورزی لاریجانی است چون لاریجانی حتی یک نقطه بالاتر از روحانی نیست و این هم از عوامل محدودیت زا برای او به حساب می آید.
به نظر می رسد برآورد آقای لاریجانی این است که حفظ او در کرسی ریاست مجلس چندان ممکن نیست و حالا که حفظ این کرسی ممکن نیست او آینده سیاسی خود را برای انتخابات ریاست جمهوری برنامه ریزی می کند و فکر می کنم او این قمار را خواهد کرد.
خبرگزاری دانشجو: آیا شما در دوران فعالیت دانشجویی خود جلسه ای به صورت خصوصی و یا عمومی با آقای لاریجانی داشته اید؟ آقای لاریجانی با ما که هیچ جلسه ای نداشتند؛ اما فکر می کنم سال 84 یک مرحله در انتخابات ریاست جمهوری میهمان برنامه اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل بود و ما احتمالا بخشی این جلسه را باز نشر خواهیم کرد. در هر حال بعد از آن جلسه ما توفیق زیارت آقای لاریجانی را پیدا نکرده ایم و این هم از عجایب روزگار است.
یکی از شاخص های لاریجانی مخالفت های عملی با شفافیت و پاسخگویی است در واقع او نماد مقابله با شفافیت در ایران است مثلا هر وقت که بخواهد از ظرفیت آیین نامه داخل مجلس استفاده می کند، 20 دقیقه ای برجام را تصویب می کند، به صورت مبهم از ظرفیت نظام استفاده می کند و در این سالها هر گاه خواسته توانسته مجلس را بسیج کند. بنده فکر می کنم آقای لاریجانی حداقل با این مدل سیاست ورزی دارد به پایان مسیر خودش نزدیک می شود.
معتقدم در انتخابات بعدی همین شفافیت باید به محور مطالبات مردم تبدیل شود به گونه ای که شفافیت در آرای نمایندگان، شفافیت در هزینه های انتخاباتی، شفافیت در درآمدهای نمایندگان مجلس، شفافیت در زد و بندهای سیاسی، شفافیت در کارکردها و اقدامات نمایندگان و شفافیت در صورت بندیهای سیاسی مورد توجه قرار بگیرد.
بنده فکر می کنم لاریجانی بزرگترین مانع شفافیت و پاسخگویی در ایران بوده و یکی از نشانه های این ادعا هم این است که در این سال ها به عنوان یک شهروند و دانشجوآنقدر از او درخواست نشست با دانشجویان را کردیم اما پاسخی دریافت نکردیم. در واقع ما در این سال ها توانستیم آقای روحانی را ببینیم ولی آقای لاریجانی را نتوانستیم با این وجود باید کمتر از روحانی هم از لاریجانی انتظار داشت و مردم هم باید بفهمند لاریجانی در بهترین حالت روحانی است و حتی در فضای سیاسی ظرفیت روحانی را هم ندارد و روحانی هم نیست.
لاریجانی بزرگترین مانع شفافیت در کشور است چون او هیچ وقت اجازه نداده که ما بتوانیم از آرا نمایندگان و وکلای خود خبر داشته باشیم. در واقع اگر شفافیت در مجلس محقق می شد شاید جایگاه ریاست آقای لاریجانی به خطر می افتاد و خیلی از طرح ها مانند برجام و امثالهم خیلی راحت تصویب نمی شد.