به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، ریچارد فالک؛ استاد حقوق بینالملل دانشگاه پرینستون که گزارشگری شورای حقوق بشر سازمان ملل در امور فلسطین در فاصله سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴ را در کارنامه خود دارد، در کانترپانچ نوشت: ظاهرا نیروهای روسیه جنایاتی را در اوکراین مرتکب شدهاند. در یک دنیای کامل، کسانی که چنین عمل کردهاند مسئول شناخته میشوند. با این وجود، در مورد مسئولیتپذیری در قبال جنایات بینالمللی جهان بسیار ناقص است. زمانی که دادگاه کیفری بینالمللی در سال ۲۰۲۰ میلادی تشخیص داد که دارای صلاحیت برای بررسی جنایات ارتکابی توسط اسرائیل در فلسطین اشغالی است این تصمیم توسط نخستوزیر اسرائیل «یهودستیزی محض» قلمداد شد.
به همین ترتیب، زمانی که دیوان بینالمللی کیفری مجوز تحقیق درباره جنایات ایالات متحده در افغانستان را صادر کرد این تصمیم باطل اعلام شد، زیرا ایالات متحده یکی از طرفین امضاکننده اساسنامه رم که بر عملکرد دیوان بینالمللی کیفری نظارت دارد نبوده است. ترامپ رئیسجمهوری پیشین آمریکا تا آنجا پیش رفت که تحریمهای شخصی را علیه دادستان دیوان بینالمللی کیفری اعمال کرد احتمالا بهدلیل جسارت دادستان در به چالش کشیدن ایالات متحده.
در برابر چنین پس زمینهای زمانی که با جنایت آشکار از یک سو و ریاکاری محض ژئوپولیتیکی از سوی دیگر مواجه میشویم یک معضل لیبرال معمول وجود دارد.
پس از جنگ جهانی دوم این امری مطلوب به نظر میرسید که رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی آلمان و ژاپن بازمانده به دلیل ارتکاب جنایت محاکمه شوند، اما در مقابل هیچ تمایلی برای تحقیق در مورد پرتاب بمب اتمی بر فراز شهرهای ژاپن توسط نیروهای آمریکایی یا بمباران استراتژیک مناطق غیرنظامی وجود نداشت.
ماهیت قانون این است که با افراد برابر به طور مساوی رفتار شود، اما نظم جهانی به این شکل تشکیل نشده است. متاسفانه عدالت «پیروزمندان» وجود دارد که مسئولیت را بر طرف شکست خورده تحمیل میکند، اما در مقابل، عدم پاسخگویی کامل برای جنایات برندگان ژئوپولیتیک را میپذیرد.
فراتر از این، منشور سازمان ملل بهگونهای تدوین شد که با اعطای حق وتوی بیقید و شرط به پیروزمندان در جنگ جهانی دوم به مصونیت ژئوپولیتیکی وجههای قانونی بخشیده است و این روسیه را نیز شامل میشود.
با این حال، سوابق پس از نورنبرگ نشان میدهند که بازیگران ژئوپولیتیک به محدودیتها در توسل به جنگ به عنوان یک موضوع اختیاری مینگرند. به آنچه لیبرالهای آمریکایی در جریان بحث در مورد حمله نظامی آمریکا با هدف تغییر رژیم و اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی مطرح نمودند و از آن تحت عنوان «جنگهای انتخابی» یاد شد بنگرید. زمانی که صحبت از پاسخگویی به میان میآید معیارهای دوگانه هنوز در جریان هستند که با اعدام صدام حسین به دلیل ارتکاب جنایات جنگی پس از جنگ تجاوزکارانه آمریکا علیه عراق نمونه آن دیده شد.
یکی دیگر از پرسشهای ماندگار این است که «چرا اوکراین»؟ وقایع هولناک دیگری در دوره پس از پایان جنگ سرد در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی به این سو رخ دادهاند از جمله در سوریه، یمن، افغانستان، میانمار و فلسطین، اما هیچ غوغایی قابل مقایسه با بحران اوکراین برای کیفر جنایتکاران جنایی و اقدامات تنبیهی وجود ندارد.
مطمئنا یک علت آن این است که قربانیان در اوکراین سفیدپوست و اروپایی هستند و رسانههای جهانی به طور موثر توسط غرب بسیج شدند. آنچه باید باعث نگرانی بزرگتر شود این است که غرب و ناتو بخواهند دامنه جنگ اوکراین گسترش یابد. جنگ گستردهتر را بهتر میتوان در دو سطح درک کرد: جنگ سنتی بین نیروهای مهاجم روسیه و نیروهای مقاومت اوکراین همراه با جنگ ژئوپولیتیک بین ایالات متحده و روسیه. بایدن به طور مداوم در جنگ ژئوپولیتیکی سخنان نظامیگرایانه و تقابلآمیز را به زبان آورده و پوتین را شیطان جلوه میدهد در حالی که از دیپلماسی بهعنوان راهی برای توقف کشتار غفلت میورزد و در واقع خود زمینهساز وقوع جنایات بیشتر میشود و بنابراین ارزیابی خود در حوزه استراتژی کلان اجازه ادامه جنگ در اوکراین را میدهد. درک این نکته ضروری است که در جنگ ژئوپولیتیکی آمریکا بهاندازه روسیه متجاوز است. تاکنون جنگ ژئوپولیتیکی بهعنوان یک جنگ تجاوزکارانه ایدئولوژیک با پشتیبانی منابع تسلیحاتی و تحریمهایی که با هدف فلج کنندگی بزرگ علیه روسیه طراحی شدهاند به راه افتاده است در رویکرد ایالات متحده در حالی که به تشدید مخاطرات توجه میشود و اقداماتی برای اجتناب از دخالت مستقیم نظامی در اوکراین صورت میگیرد هیچ عجلهای برای پایان دادن به جنگ به نظر نمیرسد.
یادآور میشود شورای حقوق بشر اخیرا عضویت روسیه را تعلیق کرد!