گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-حسین ابراهیمی، صبا مالمیر؛ تا به حال شده حس کنید مدرک تحصیلی مثل یک نقاب طلایی است که زیرش هیچ مهارتی پنهان نیست؟ این یادداشت، زنگ خطری است برای همهٔ ما که اسیر مسابقهٔ بیپایان مدرکگرایی شدهایم! اینجا نمیخواهیم مدر کها را محکوم کنیم، بلکه میخواهیم فریاد بزنیم؛ مدرک بدون مهارت، مثل کلیدی است که هیچ قفلی را باز نمیکند! بیا با هم کشف کنیم چطور میتوان از این باتلاق بیرون آمد و موفقیت واقعی را در توانایی ساختن جستوجو کرد. اگر میخواهی بدانی چطور از تلهٔ کاغذهای قاابگرفته فرار کنی و به جای مدرکِ بیشتر، مهارتِ بهتر داشته باشی، این متن چراغ راهت خواهد بود.
مدر کگرایی: بحران نظام آموزشی یا انتخاب نادرست؟
مدر کگرایی، یعنی اولویت دادن به مدارک تحصیلی به جای مهار تهای واقعی، امروز به چالشی در جوامع مدرن تبدیل شده است. این پدیده ریشه در سه عامل اصلی دارد: نظام استخدامی ناکارآمد که مدرک را تنها معیار شایستگی میداند، فرهنگ پرستیژ اجتماعی که تحصیلات را نماد جایگاه افراد معرفی میکند، و نظام آموزشی بیربط به نیازهای صنعت که به جای مهار تهای عملی، بر تئوریهای خشک تمرکز دارد. نتیجه این است که فارغالتحصیلان با انبوهی از مدارک، اما بدون کوچکترین توانایی حل مسئله، واربازاری میشوند که به دنبال مهارت است، نه کاغذ!
پیامدهای این بحران گسترده است؛ موج بیکاری در میان تحصیلکردهها، سرکوب خلاقیت به نفع نمرهگرایی، هزینههای سنگین خانوادهها برای تحصیلاتی بیثمر، و شکافی عمیق بین آنچه دانشگاهها آموزش میدهند و آنچه صنعت نیاز دارد.
اما راه نجات چیست؟ پاسخ در بازتعریف رابطه بین مدرک و مهارت نهفته است. دانشگاهها باید با صنعت همکاری کنند و دورههای کارآموزی اجباری را جایگزین سمینارهای بیحاصل کنند. کارفرمایان باید به جای تکیه بر مدرک، آزمونهای عملی و نمونهکارها را معیار استخدام قرار دهند. از همه مهمتر، جامعه باید بپذیرد که موفقیت واقعی نه در انباشتن مدارک، که در توانایی خلق ارزش است. مدرک میتواند دریچهای برای فرصتها باشد، اما کلید قفل این دریچه، مهارت است.
نمرهٔ ۲۰ یا مهارتِ ۱۰۰؟
گاهی فکر میکنم سیستم آموزشی ما بیشتر شبیه کارخانه تولید مدرک است تا محلی برای پرورش توانمندیها ترم پیش، بعد از یک ترم تلاش برای گرفتن نمرهٔ عالی در امتحان تئوری، وقتی به یک فرصت کارآموزی رفتم، تازه فهمیدم چقدر بین آنچه در کلاس یاد میگیرم و آنچه دنیای واقعی از من میخواهد، فاصله هست! مشکل اصلی اینجاست که بسیاری از درسها به جای تمرکز روی «توانایی حل مسئله»، بر «توانایی حفظ کردن» تکیه میکنند. مثلا امتحانی که درآن فرمولها را از بر میکنیم، اما نمیپرسد چطور میتوان از این فرمو لها در یک پروژه واقعی استفاده کرد. یا واحدهای درسی که ساعتها به تئوری میپردازند، اما حتی یک جلسه هم برای شبیهسازی موقعیتهای کاری اختصاص نمیدهند.
این مسئله فقط به کلاس درس محدود نمیشود. وقتی پای استخدام به میان میآید، بسیاری از شرکتها هنوز به جای بررسی مهارتهای عملی، اولویت را به رزومههای پر از نمرههای درخشان میدهند. نتیجه این میشود که فردی با معدل بالا، اما بدون کوچکترین تجربه عملی، شغلی را از آن خود میکند که نیاز به مهارتهای واقعی دارد.
راه حل شاید این باشد که از همین امروز، تعریف موفقیت را بازنویسی کنیم. موفقیت نباید فقط به نمرهٔ امتحانی یا اسم دانشگاه گره بخورد. بهتر است بخشی از انرژیمان را به جای رقابت برای نمره، صرف ساختن پروژههای شخصی، یادگیری مهارتهای جانبی یا حتی تجربههای کارآموزی کنیم. به قول معروف: «دنیا به کسانی جایزه میدهد که مشکلی را حل میکنند، نه کسانی که سوالات را جواب میدهند!»
*انتشار یادداشتها به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.