اگر عملیاتی با رمز «با ابوالفضل العباس» شروع می شد، هیچ رزمنده ای درب قمقمه اش باز نمی شد و هیچ یک از آنها لب به آب نمی زدند، حتی هنگام ...
به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از ساری، چهاردهمین نشست فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی مازندران شب گذشته با حضور ناصر حسینی پور، نویسنده پرفروشترین کتاب سال در سالن اجتماعات این دانشگاه برگزار شد.
با خداخواهان خرماطلب نمی توان به جایی رسید
حسینیپور، نویسنده کتاب «پایی که جا ماند» در ابتدای سخنانش با بیان اینکه میزان شهدا درستی بود، نه درشتی تصریح کرد: شهدا هیچگاه در ادای تکلیف کوتاه نیامدند و اگر دین ما پایدار ماند، به خاطر خون شهدا و وجود علما بوده و با «خداخواهان خرماطلب» نمیتوان به هیچ جا رسید.
وی افزود: بر ما تکلیف شده است که استقامت کنیم. در دوران دفاعمقدس افراد زیادی بودند که از جان خود برای دفاع از اسلام و کشور گذشتند، آنها سربازان روحالله بودند؛ امروزه وقتی که واژه دفاعمقدس بیان میشود، تنها معنی جنگ در ذهن برخی افراد متصور میشود، این در حالی است که دفاع مقدس تنها جنگ نیست؛ بلکه مانند درختی است که میوههای فراوانی دارد.
نویسنده کتاب «پایی که جا ماند» با تاکید بر اینکه ولایتمداری یکی از میوههای درخت دفاعمقدس است، بیان داشت: در جنگهایی که در دیگر کشورها اتفاق میافتد، سربازان نمیدانند برای چه هدفی میجنگند، این در حالی است که در دفاعمقدس تکتک سربازان و رزمندگان میدانستند چه هدفی دارند، حتی بیشتر سربازان ما در زمان عملیاتها، پلاکهای خود را دور میانداختند تا اگر شهید شدند، گمنام بمانند.
حسینی پور با انتقاد از کسانی که معتقدند شهدای گمنام نباید در دانشگاه ها دفن شوند، تاکید کرد: آیا شما می دانید که چرا این شهدا گمنام هستند؟
وی ادامه داد: وقتی شب عملیات از قرارگاه رمز عملیات را اعلام می کردند و می گفتند که رمز عملیات «یا فاطمه الزهرا» است، فرمانده گردان 400 نفره در مقابل سربازان خود می ایستاد و پلاکش را از گردن خود در می آورد و می گفت: بچه ها من می خواهم مثل مادرم فاطمه الزهرا (س) که در بقیع نشان ندارد، نشانی نداشته باشم، هر کس که این را می خواهد پلاکش را دربیاورد.
نویسنده برترین کتاب سال افرود: اینجا بود که همه آن 400 نفر پلاکشان را در می آوردند و همه شان شهید می شدند و ما امروز می بینیم که این همه شهید گمنام در دانشگاه ها آرمیده اند و البته میعادگاه بسیاری از دانشجویان دلسوخته و عاشق هستند.
عملیاتی که در آن درب قمقمه ای باز نشد!
حسینی پور گفت: اگر عملیاتی با رمز «با ابوالفضل العباس» شروع می شد، هیچ رزمنده ای درب قمقمه اش باز نمی شد و هیچ یک از آنها لب به آب نمی زدند، حتی هنگام شهادتشان! چون معتقد بودند مگر می شود که حضرت عباس (ع) تشنه شهید شوند و ما آب بنوشیم.
وی در ادامه با ذکر خاطراتی از سالهای دفاعمقدس و اسارت خود در زندانهای رژیم بعث عراق گفت: وقتی اسیر شدم پایم تیر خورده بود و عراقیها به دستانم دستبند زده بودند، سه شبانهروز در این حالت بودم. 112 رزمنده بودیم که عراقیها 110 نفرشان را شهید کرده و تنها من و «حسین پرویزی» را که هر دو 16 ساله بودیم، زنده نگه داشته بودند. من شاهد بودم که افسر عراقی به حسین پرویزی تیر خلاص زد. هرگز نگاه مظلومانه حسین را فراموش نمیکنم.
نویسنده کتاب «پایی که جاماند» در ادامه به بخشی از شکنجههایی که توسط عراقی انجام شده بود، اشاره کرد.
حسینیپور با بیان اینکه زمانی که پایش قطع شده بود، در اسارت عراقیها بود، گفت: در یک روز تعداد بسیاری از رزمندگان ایران شهید شده بودند؛ در میان این افراد، رزمندگان زخمی هم دیده میشدند که من هم یکی از آنها بودم.
فرمانده عراقیها به دنبال فرمانده گردان ایران میگشت. پس از بازجویی از زخمیها متوجه شد که فرمانده و جانشین وی به شهادت رسیدند. یک دبه بنزین آورد و روی جنازه این دو نفر خالی کرد و سپس این دو شهید را به آتش کشید. من دستم را بالا بردم و پس از اجازه گرفتن برای صحبت، پرسیدم مگر جنازه هم آنش زدن دارد؟
فرمانده عراقی در جواب من گفت که شما ایرانیها آتش پرست هستید و من اینها را سوزاندم تا با آتش محشور شوند.
وی در ادامه بیان داشت: که عراقیها ایرانیان را مجوس میدانستند و حتی حاضر نبودند که هنگام شکنجه به ما دست بزنند.
یک روزی یک لیوان روی سر من گذاشتند و گفتند که من به تو شلاق میزنم و اگر این لیوان از روی سر تو بیفتد، تعداد شلاقها اضافه میشود. من تمام فکرم به این بود که لیوان نیفتد و همش به شلاق اضافه فکر میکردم. وقتی که طرف دید من مقاومت میکنم، عصبی شد و با دمپایی به صورت من زد. ازش پرسیدم که چرا سیلی نمیزنی؟ گفت که شما نجس هستید و اگر دست من به شما بخورد باید بروم غسل کنم.
خمینی سن عشق بازی را پایین آورده است
وی در انتهای روایت خود از حضور افراد کم سن و سال در جبهه خاطرهای روایت کرد.
یک رزمنده 14 ساله را به اسارت گرفته بودند. فرمانده عراقی وقتی وی را دید و متوجه سنش شد، پرسید مگر سن سربازی 18 سال نیست؟ خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
رزمنده در جواب عراقی گفت که نه، سن سربازی همان 18 سال است. خمینی سن عشق را پایین آورده.
وی در پایان با بیان اینکه کسانی که امروز به دنبال یک سبک زندگی جدید می گردند و همچنان سر درگم هستند، باید به سبک زندگی در جبهه رجوع کنند و از آن الگو بگیرند، تاکید کرد: سبک زندگی در جبهه، سبک عشق بازی با خدا بود، رزمنده ها و شهدا با زمین معامله نکردند، آنها با آسمان معامله کردند که شدند گمنام زمینیان و آشنای آسمانیان.
حسینی پور تاکید کرد: کسانی که با زمین معامله کنند زمین آنها را خواهد بلعید و در یک متر جا قرار خواهد داد؛ اما آنهایی که با خدا معامله کنند، در آسمان ها جا خواهند گرفت.
لازم به ذکر است، حسینیپور از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که در 16 سالگی به جبهه میرود و با از دست دادن یک پایش و پس از سال ها اسارت، به کشورمان بازمیگردد و «پایی که جا ماند» خاطرات این جانباز و آزاده جنگ تحمیلی از اسارتگاه های مخفی عراق می باشد که به چاپ بیست و هفتم رسیده است.
رهبر معظم انقلاب نیز بعد از مطالعه این کتاب خواندنی، یادداشتی برای آن نوشتند که متن آن بدین شرح است:
«بسمه تعالی
تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیدهام که صحنههای اسارت مردان ما را در چنگال نامردمان بعثی عراق، آنچنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان دهندهای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را و از سویی دیگر، پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده می گذارد و او را مبهوت می کند. احساس خواننده از یک سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است و از سویی دیگر، غم و خشم و نفرت… درود و سلام به خانوادههای مجاهد و مقاوم حسینی. دوم شهریور 91 سیدعلی خامنهای.»