کد خبر:۲۶۰۹۵۱
پای درس اخلاق حاج آقا جاودان-18؛

هر صفت بدی انسان را به سرکشی وامی‌دارد/ چهره ما چه چیز را ثابت می‌کند؟

اگر من متکبر باشم، سرکشی می‌کنم. اگر بخیل باشم، سرکشی می‌کنم. هر صفت بدی به نوعی انسان را به سرکشی وامی‌دارد.

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ حجت‌الاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجسته‌ای از جمله آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیت‌الله خوانساری، آیت‌الله حق‌شناس و علامه عسکری بهره‌مند شده اند.


ذکری که در دل باشد تاثیر دارد


در آیه 22 سوره مبارکه زمر می‌فرماید: «أفمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلام فهُوَ عَلى نور مِنْ رَبّهِ» کسی را که خدا برای پذیرش تمام اسلام به او شرح صدر مرحمت کرده تا بتواند اسلام را به تمامی بپذیرد... اگر انسان روی رفتار و اعمال خود دقت کند، متوجه می‌شود که در موارد بسیاری کمبودهایی دارد. متاسفانه ما اعمال دیگران را زیر ذره بین می‌گذاریم، اما اعمال خودمان را نه. از خود نمی‌پرسیم چرا اینطور شد؟ چرا من اینگونه هستم؟


برای اینکه کسی بتواند تمام اسلام را بپذیرد، نیاز به مقدماتی هست. مقدمات گران قیمتی هم دارد. در این آیه فرموده‌اند نیاز به شرح صدر هست. اگر کسی به شرح صدر برسد اسلام را به تمامی می‌پذیرد. در ادامه آیه می‌فرماید: «فوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قـُلوبُهُمْ مِنْ ذِکر اللهِ أولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین» وای به حال کسانی که قلب‌هایشان قسیّ است. مشخص می‌شود از زمانی که کسی به شرح صدر می‌رسد، قلبش می‌تواند خدا را یاد کند. ذکری که در دل باشد تاثیر دارد.


هر اتفاقی که در وجود انسان رخ دهد در اثر همان ذکری است که در دل می‌گذرد. ذکری که در دل می‌گذرد چیست؟ مثلا آیا من از خداوند می ترسم یا خیر؟ ترس از خدا، ذکر خدا در دل است. کسی امیدش به خداست. این امید و دلبستگی به خدا ذکر خدا در دل است. ذکر خدا عبارت است از امید به خدا، ترس از خدا، محبت خدا. ذکر خداوند در فکر مطلب دیگری است.


آن خاطری که از خدا و قیامت در فکر می‌گذرد، ارزش زیادی ندارد


ذکر در دل مانند ذکر در فکر و خیال انسان نیست. در اینجا فرموده وای بر کسانی که قلبشان قسیّ است و ذکر خدا را نمی‌پذیرند. ممکن است در حین اینکه خدا و قیامت در فکر و خیال کسی باشد گناه هم بکند. اما امکان ندارد ذکر خدا در دل کسی باشد و باز گناه کند. مثلا در دلش ترس از خدا وجود داشته باشد و گناه هم بکند. اصلا چنین فرضی وجود ندارد.


آن خاطری که از خدا و قیامت در فکر می‌گذرد، ارزش زیادی ندارد. آنچه در دل می‌گذرد مهم است. ببینید دلی که از کینه خالی باشد، به هیچ وجه بخل ندارد، تکبر ندارد. اگر کسی زحمت کشید و به شرح صدر رسید، فرموده‌اند در آنجا از جانب خدای خود به نوری می‌رسد. در رابطه با کسانی که قلبشان قسیّ است و پذیرای ذکر خداوند نیستند در ادامه آیه فرموده است:« أولئِکَ فی ضَلالٍ مُبین» آنها در گمراهی مسلم‌اند.


نتیجه جلا دادن دل چیست؟


امیرالمومنین (ع) در رابطه با ذکر در خطبه 222 مطلب ممتازی را فرموده‌اند.«إنَّ اللهَ جَعَلَ الذِکرَ جلاءً للقلوب» خدای متعال ذکر خودش را جلای دل‌ها قرار داد. آقا شما باید هزار هزار بار دلت را جلا زده باشی تا به ذکر رسیده باشی. اگر به ذکر برسی خود آن ذکر دلت را جلا می‌هد. این دل تا چه حد می‌تواند جلا بخورد؟ نتیجه‌اش چه می‌شود؟


«تـَسمَعُ به بعد الوَقرة»ِ برخی گوششان سنگین است. هرچه داد بزنی نمی‌شنوند. گوش قلب برخی از ما هم سنگین است. اگر به ذکر برسی و بتوانی خدا را یاد کنی تازه گوش دلت باز می‌شود و می‌شنود. «تـُبصِرُ به بَعدَ العَشوَة»ِ قلب چشم نیز دارد. بعد از آنکه به ذکر رسید چشم دلش نیز باز می‌شود و می‌یند. صفت‌ای بد انسان او را سرکش می‌کند.

 
خداوند بندگانی دارد که با آنها مناجات می‌کند


اگر من متکبر باشم، سرکشی می‌کنم.اگر بخیل باشم، سرکشی می‌کنم.هر صفت بدی به نوعی انسان را به سرکشی وامی‌دارد. اگر آن صفت بد برطرف شده باشد، این دل دیگر گوش می‌دهد. در ادامه فرمودند: «و ما بَرحَ لله عَزَّت آلاوُه فی البُرهةِ بعد البُرهة و فی أزمانِ الفـَتـَراتِ عِبادٌ ناجاهُم فی فِکرِهِم» در دوره‌های مختلف روزگار در دوران جدایی از رسالت (فترت یعنی زمانی که دیگر رسولی نیست مانند زمان ما) خداوند بندگانی دارد که با آنها مناجات می‌کند.


 نفرموده آنها با خدا مناجات می‌کنند، فرموده خدای تبارک و تعالی در فکرشان با آنها مناجات می‌کند.« وَ کلـَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهم» در عمق جانِ عقل‌هایشان با آنها سخن می‌گوید. از زمانی که انسان به این مرحله برسد و آلودگی‌های وجودش را پاک کند این امکان برایش فراهم می‌گردد که خدای متعال با او نجوا کند.


بنده ای که خدا قلبش را روشن کرده است


می‌گویند مرحوم آقای مرعشی نجفی گفته بود که یک سر عمامه من را به پایم ببندید و سر دیگر آن را به منبر امام حسین (ع) ببندید. یعنی من به امام حسین (ع) پناهنده شده‌ام. مگر آن طرف شوخی است؟ آنچه ما می‌بینیم این است که یک نفر نفسش قطع شد و مرد. اما فقط این نیست. خیلی چیزهای دیگری هست.


یک جوانی بود که حضرت رسول الله (ص) از او پرسید حالت چطور است؟ چرا دائم نشستی؟ عرض کرد یا رسول الله من اهل یقین هستم. پیامبر فرمود حرف بسیار بزرگی زدی. دلیلت برای این حرف چیست؟ عرض کرد که آقا به چهره‌ام نگاه کنید ثابت می‌کند. چشم‌هایم فرو رفته، رنگم زرد شده، گویی صدای اهل جهنم را می‌شنوم. گویی می‌بینم اهل بهشت در چه نعمت‌هایی هستند.


حضرت فرمود: «هذا عَبدٌ نَوَّر اللهُ قَلبَه» این بنده‌ای است که خدا قلبش را روشن کرده است. این نمونه همان فردی است که توصیفش در کلام امام علی (ع) بود. بعد عرض کرد آقا دعا کنید من شهید بشوم. تازه اگر این فرد شهید می‌شد مقامش بالاتر می‌رفت. بعد هم در جنگ بعدی با کمترین رنج شهید شد. چهره ما چه چیز را ثابت می‌کند؟ همه ما می‌خواهیم بدون اینکه کاری انجام دهیم و زحمتی بکشیم به آنجا برسیم. بدون زحمت و بدون کار کردن نمی‌شود به جایی رسید.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار