به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از بجنورد، دوباره روزهای پایانی آبان ماه رسید، این روزها برای دانشجویان خراسان شمالی خاطراتی ویژه از یک شهید دارد، شهید فرخرضا فقیهیفر، دانشجوی دانشگاه آزاد بجنورد که در مسیر احیای واجب امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسید.
توضیحات بیشتر از زندگی، شخصیت و ماجرای شهادت دانشجوی شهید، فرخ رضا فقیهی فر را از زبان دوستان صمیمی اش جویا شده ایم که در ادامه می خوانید.
روز شهادتش متوجه شدیم همه طیف های دانشجویان عاشق او بودند
رضا زاده، فارغ التحصیل دانشگاه آزاد بجنورد که روزگاری را با شهید فرخ رضا هم اتاقی بوده مهمترین و بهترین ویژگی های شخصیتی او را چنین توضیح می دهد: به طور خلاصه می شود گفت همدلی و همگرایی با تمامی دانشجویان.
وی افزود: با توجه به جایگاه اجتماعی این شهید بزرگوار در دانشگاه (مداح، مسئول بسیج دانشجویی، فعال در دفتر فرهنگ و غیره) مشاهده می کردیم که با همه طیف دانشجویان ارتباط صمیمی برقرار و بیشتر افراد را با برنامه هایش همراه می کند.
این فارغ التحصیل دانشگاه آزاد بجنورد تصریح کرد: نتیجه این ارتباط گیری قوی خودش را در روز تشییع پیکر شهید فقیهی فر نشان داد و مشاهده کردیم باوجود تعطیل بودن دانشگاه در آن روز، مسیر دانشگاه تا میدان اصلی شهر مملو از جمعیت بود و از همه طیف آمده بودند.
دغدغه اش امر به معروف در دانشگاه و اجتماع بود و در این راه هم شهید شد
این دوست صمیمی شهید فقیهی فر مهمترین فعالیت هایی که وی در دوران دانشجویی را چنین بیان کرد: غیر از فعالیت هایی که به واسطه مسئولیتش انجام میداد، بیشتر تلاش ها و دغدغه ایشان انجام امر به معروف و نهی از منکر در فضای دانشگاه و حتی بیرون از دانشگاه بود.
وی ادامه داد: در همین راه هم به شهادت رسید که بیانگر جدیت این بزرگوار در احیای این واجب فراموش شده الهی بود.
رضازاده در مورد ناب ترین خاطرات شهید فرخ نژاد گفت: فرخ رضا علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت و قرار بود جمعی از دانشجویان فعال فرهنگی به مناسبت نیمه شعبان در قالب اردو به قم و جمکران برویم.
وی گفت: درست قبل از حرکت خبر رسید که دفتر فرهنگ و بسیج دانشجویی بدون اطلاع از سفر قم برایش برنامه مولودی خوانی در میدان اصلی شهر ترتیب داده اند.
رضا زاده ادامه داد: به خاطر این ناهماهنگی و از دست دادن سفر قم و جمکران، فرخ رضا دچار بهم ریختگی روحی شد و تنها کاروان خواهران را اعزام کرد.
وی ادامه داد: در آن روز بارانی که کاروان خواهران حرکت می کرد ما شاهد این بودیم که فرخ رضا حال خوبی نداشت و بعداز اینکه اتوبوس حرکت کرد او کاپشنش را به روی سرش کشید و گریه کنان پشت سر اتوبوس دوید.
دوست صمیمی شهید فرخ نژاد تصریح کرد: با دوستان زیر بغلش را گرفتیم و بردیم خانه؛ اما آنقدر حالش دگرگون بود که اصلاً نمی توانستیم آرامش بکنیم تا اینکه دوستان آمدند و از فرخ رضا خواستیم که برای ما مداحی کند و او نیز مناجات شعبانیه خواند.
رضا زاده با بیان اینکه آن روز حزن و سوز دل شهید از صدایش مشخص بود، گفت: بعد خواندن مناجات شعبانیه رفتیم به گلزار شهدای بجنورد و شبی به یاد ماندنی در زندگی ما رقم خورد.
وی تصریح کرد: به نظر من اگر آن مناجات شعبانیه و بعدش رفتن به مزار شهدا نمی بود، قطعاً فرخ رضا در آن شب در اثر فشار روحی سکته می کرد.
از هم اتاقی شهید در مورد لحظه ای که خبر شهادتش را دادند می پرسم، او می گوید: همه هم اتاقی ها مشهدی بودیم و قرار بود شب به مشهد برویم؛ اما فرخ رضا خبر داد برنامه اش تغییر کرده و گفت فردا خودش می آید.
رضا زاده بیان کرد: شب همان روز که من مشهد بودم دوستان تماس گرفتند و گفتند فرخ رضا مریض شده و الان بیمارستان است - پاهایم به شدت سست شدند - اما یک حس درونی به من می گفت که مریضی در کار نیست و بعد فهمیدم به شهادت رسیده است.
مناظرات شهید فقیهی فر در دوران اصلاحات که شبهات علیه نظام و ولایت فقیه زیاد بود
سید ابوالفضل گوهری دیگر دوست صمیمی فرخ رضا است، او نیز بر صداقت شهید بسیار تاکید می کند و می گوید: او یک سری جسارت هایی داشت و وارد هر کاری می شد جدیت عجیبی از خود بروز می داد.
گوهری ادامه داد: او تنها یک فعال دانشجویی و فرد عملیاتی نبود؛ بلکه به مباحث سیاسی و فرهنگی روز نیز تسلط کامل داشت.
وی تصریح کرد: با توجه به فضای آن روز دانشگاه ها در دوران اصلاحات که شبهه علیه ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی زیاد بود؛ اقدام به راه اندازی مناظرات میکرد و خودش به تمام شبهات مطرح شده از سوی طرف مقابل مناظره پاسخ می گفت.
دعای همیشگی اش بعد زیارت عاشورا این بود «خدایا روح امر به معروف و نهی از منکر را در ما زنده بدار»
سید ابولفضل گوهری مهمترین خاطره از فرخ رضا که هم برایش شیرین است و هم تلخ را چنین بیان می کند: من آن موقع سرباز بودم و فرخ رضا تایپ با ماشین تحریر را به من یاد داده بود، حکم مأموریتی که فرخ رضا طی آن شهید شد را من تایپ کردم.
وی تصریح کرد: بعد از شهادتش که سربازی من هم تمام شده بود یک شب خواب دیدم اتوبوس دانشگاه جلوی پایم ترمز زد و فرخ رضا که سوار بر اتوبوس بود گفت، ابوالفضل بیا سوار شو و سوار شدم، سه روز بعد از این خواب نتایج دانشگاه آمد که قبول شده بودم.
سید ابولفضل می گوید: من وقتی از کنار دانشگاه آزاد عبور می کنم، هنوز صدای فرخ رضا را می شنوم که بعد از خواندن زیارت عاشورا همیشه این دعا را می خواند «پروردگارا روح امر به معروف و نهی از منکر را در دل های ما زنده بدار».
در جشن نیمه شعبان از او پرسیدم خواسته ات از امام زمان چیست، گفت "شهادت"
شعبانی از دوستان صمیمی شهید فقیهی فر که هم اکنون نیز در دانشگاه آزاد بجنورد مشغول به خدمت است، در مورد فرخ رضا می گوید: در ولایت مداری و مطیع رهبر بودنش همین بس که وقتی رهبر معظم انقلاب در آن ایام بخاطر فشارهای سیاسی و روانی که از سوی دشمنان داخل و خارج وارد می شد چفیه به دوش خود گذاشتند او نیز در محیط دانشگاه و حتی بیرون از آن چفیه را از دوشش برنداشت.
وی تصریح کرد: همیشه می گفت، این چفیه ای که بر دوش رهبرمان است، نماد توسعه و نشر فرهنگ بسیجی و بیانگر آمادگی در برابر دشمن است.
شعبانی می گوید: او به تمام معنا سردار بصیر جبهه فرهنگی بود و رخدادهای سیاسی و فرمایشات رهبر انقلاب را مرتب رصد می کرد و بعضی مواقع به واسطه تحلیل قوی که داشت رخدادهای سیاسی را پیش بینی می کرد، گاهی اوقات از این که برخی افراد و مسئولان نسبت به بیانات رهبرشان بی تفاوت هستند، رنج می برد.
از دوست صمیمی فرخ رضا ناب ترین خاطره ای که از او به یاد دارد را می پرسم، او می گوید: به مناسبت عید نیمه شعبان در سالن آزادی جشنی برپا شده بود و فرخ رضا بنا بود مولودی بخواند.
مجری آن مراسم من بودم که در حین مراسم از او سئوال کردم: اگر توفیق زیارت امام زمان(عج) نصیبتان بشود، از ایشان چه خواسته ای دارید؟
او سرش را پایین انداخت و گفت: نه من چنین لیاقتی ندارم سپس اشک از چشمانش جاری شد وگفت، اگر چنین توفیقی نصیبم بشود از آقا می خواهم شهادت در رکابشان را نصیبم کنند.
ماجرای شعر بابا طاهر برای امام زمان(عج) که او را منقلب کرد
وی افزود: عصر یک روز جمعه در منزل مشغول مطالعه مجله ای بودم که در آن به یک شعر از باباطاهر در وصف امام زمان(عج) برخوردم «غم عشقت بیابان پرورم کرد؛ فراقت مرغ بی بال و پرم کرد؛ به ما گفتی صبوری کن صبوری؛ صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد» گوشی تلفن را برداشتم و با فرخ رضا تماس گرفتم.
وی تصریح کرد: یکی از دوستانش گوشی را برداشت سراغش را گرفتم، گفتند اینجاست و گوشی را برداشت و وقتی شعر را برایش خواندم و خواستم نظرش را در مورد شعر بپرسم، هرچه صدایش زدم دیگر جوابی نداد.
وی ادامه داد: یکی از دوستانش گوشی را گرفت و گفت چه خبر ناگواری به او دادی که اینگونه به گریه افتاده و هرکاری می کنیم آرام نمی گیرد.
شعبانی تلخ ترین خاطره از شهید فقیهی فر را نیز چنین بیان کرد: وقتی داشتیم از مأموریت دستگیری عوامل خانه فساد در یکی از روستاهای بجنورد برمی گشتیم، فرمانده از پشت بیسیم خبر شهادت فرخ رضا را به ما داد.
دوست صمیمی شهید فقیهی فر در پایان می گوید: از او می خواهم برای من غفلت زده و ره گم کرده هم دعا کند و صراط مستقیم را از جوار رحمت الهی به من نشان دهد تا مرگ من شهادت در رکاب امام زمان(عج) باشد، إن شاءالله.
شهید فرخ رضا فقیهی فر در شب بارانی 22 آبان ماه سال 1380 پس از انجام موفقیت آمیز ماموریت خود در متلاشی کردن یک خانه فساد در اطراف بجنورد، بخاطر اینکه تعداد متخلفین زیاد بود و همگی در یک خودرو جا نمی شدند دوستانش را راهی می کند و خود کنار جاده اصلی منتظر آمدن خودروی بعدی می شود.
در این هنگام بخاطر لغزندگی مسیر یک مینی بوس از مسیر جاده اصلی منحرف می شود و با این شهید بزرگوار برخورد می کند که منجر به شهادت او می شود و داغ پشتوانه ای مخلص و مومن را بر دل دوستان می گذارد، یادش گرامی و راهش پر رهرو...