گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-سارا عاقلی، همه ما متولد آذر هستیم؛ 16 آذر سال 32. یک روز پاییزی حول و حوش ساعت 10 و نیم صبح در دانشکده فنی دانشگاه تهران به دنیا آمدیم. درست میان خون و فریاد پدرانمان. میان زجه های دردناک والدینی که ما را به دنیا می آوردند، ما، جنبش دانشجویی متولد شدیم.
دوشنبه، شانزدهم، حال و هوای دانشگاه مثل همیشه نبود. از همان ابتدای صبح که دانشجویان وارد شدند وحشت و غیر عادی بودن را به چشم می دیدند. چند روزی دانشگاه به همین وضع بود. درست از اواخر آبان که خبرِ سفرِ نیکسون، معاون رئیس جمهور آمریکا منتشر شد؛ هم بازار تظاهرات کرد هم دانشگاه. اما وضعیت این دو متفاوت بود. چند بار با تخریب و غارت اموال اعتراض ها در بازار کمرنگ شد اما دانشگاه دست بردار نبود؛ با هیچ ابزاری نمی توانستند آن را ساکت کنند. حکومت هم این چموش بودن را درک کرده بود. دانشگاه هم سنگر اصلی مبارزات ملی و حمایت از دکتر مصدق محسوب می شد و هم منتقدِ اصلی علیه حضورِ نماینده آمریکا در ایران به عنوان عامل کودتای 28 مرداد.
قرار بود نیکسون هجدهم به دانشگاه بیاید، دانشجویان در تدارک یک تظاهرات بزرگ برای 18 آذر بودند. حکومت هم این را می دانست و می خواست جلوتر از موعد از دانشگاه زهر چشم بگیرد.
این بود که روز شانزدهم در جای جای صحن دانشگاه، نظامی و سرباز با رگبار و تجهیزات فوق العاده مستقر شده بود. از دانشکده دندان پزشکی و پزشکی گرفته تا دانشکده فنی و حقوق. بچه های دانشکده فنی مثل بقیه از مسیر اصلی دانشگاه عبور کردند و وارد دانشکده شان شدند. بعد از کلاس ساعت 8 دانشجویان برای استراحت در لابی دانشکده که زیر نگاه تیز سربازها بود جمع شدند، جمع شدند. یکی از دانشجویان به اسم افخمی، اعلامیه مربوط به تجمع را از روی زمین برداشت تا دیده نشود اما یکی از سربازان، او را دید و به دنبالش راه افتاد. در همین حین زنگ کلاس ساعت ده به صدا درآمد و دانشجویان سر کلاس رفتند. افخمی هم میان دیگر افراد خود را به یکی از کلاس ها رساند تا از نظر سربازان دور بماند. سربازی که او را دیده بود به افسر خود خبر داد و تصمیم گرفتند با سرکشی به تک تک کلاس ها او را پیدا کنند. این بود که دو گروهبان و دو سرباز با لگد و یورش به اولین کلاس هجوم بردند. ابتدا سرایدار دانشکده مانع شد اما او را کنار زده و میان بهت دانشجویان و خشم استاد وارد کلاس درس نقشه کشی شدند.
بلافاصله خبر به گوش رئیس دانشکده و معاونان رسید. برای اینکه بیشتر از این حرمت کلاس پایمال نشود زنگ تعطیلی درس را به صدا درآوردند. دانشجویانِ خشمگین از کلاس بیرون آمدند و در لابی جمع شدند. حالا یک طرف دانشجویان ایستاده بودند و طرف مقابل نظامیان تا دندان مسلح.
نفس ها در سینه حبس شد و سکوت مرگ صحن دانشکده را فرا گرفت. پس از چند لحظه بغض دانشجویان سکوت را شکست. بغضی که از 28 مرداد در سینه داشتند. یکی ندا سر داد:«زنده باد دکتر مصدق» و دیگری فریاد زد:«دست نظامیان از دانشگاه کوتاه» هنوز صدایشان خاموش نشده بود که رگبار گلوله روشن شد. باران گلوله بر سر و جان دانشجویان می ریخت. از طرفی محل تجمع نظامیان جلوی درب دانشکده بود و راه فرار بر دانشجویان بسته شده بود.
مصطفی بزرگ نیا اولین شهید جنبش دانشجویی شد و با اصابت چندین گلوله به شکل رگباری در دم جان سپرد. شریعت رضوی که دوستانش او را «آذر» صدا می زدند ابتدا از ناحیه پا آسیب دید و بر زمین افتاد. «آذر» از شدت درد و خونریزی به خودش می پیچید. هنوز جان داشت که مورد اصابت گلوله دوم قرار گرفت. این بار تیر، قلبش را شکافت و «آذر» جاودانه شد.
احمد قندچی نفر بعدی بود که قرعه فال را به نامش زدند. هنوز ایستاده بود و از جایش تکان نمی خورد تا اینکه رگبار مسلسل سینه اش را هدف گرفت. در همین حین تعدادی از گلوله ها به لوله های شوفاژ اصابت کرده بود و لوله های آب جوش ترکید و سر و صورت احمد با اب جوش را سوخت ولی هنوز زنده بود حتی زمانی که به بیمارستان ارتش منتقلش کردند. احمد تا 24 ساعت بعد از حادثه قتل عام از شدت خونریزی و سوختگی ذره ذره جان می داد اما حتی حاضر نشدند قطره ای خون به او تزریق کنند تا اینکه او هم آسمانی شد.
حال و هوای دانشکده به قربانگاه می ماند. آب گرم رادیاتور با خون دانشجویان ترکیب شده بود و سالن دانشکده با خونآبه پوشانده بود. ردی از جنایت هم بر در و دیوار دانشکده نقش بسته بود. صدای ناله و فریاد تنها صدایی بود که به گوش می رسید. اولیای دانشکده تلاش کردند مجروحان را از دانشکده فنی خارج کنند و برای درمان به دانشکده پزشکی ببرند اما نظامیان مانع شدند. تا ساعت 12 قتلگاه دانشجویان در محاصره بود و کسی حق ورود و خروج نداشت.
کلاس ساعت 10 روز دوشنبه نه نقشه کشی بود و نه مکانیک و نه هیچ درس فنی دیگر؛ درس ساعت 10 آرمان خواهی بود که به جای کلاس درس در صحن خونین دانشکده تشکیل شد، مبدع آن هم احمد و مصطفی و آذر بودند. حالا حیات جنبش دانشجویی به فراموش نکردن این دو واحد درس بستگی دارد.